سرویس سبک زندگی فردا: شاید به نظر برسد که بچه بزرگ کردن در این روزگار آسانتر از قبل است. این حرف از بعضی لحاظها درست است، مثلاً دیگر کمتر مادری پیدا میشود که مثل قدیم کهنه بچه بشوید یا برای تابستان و زمستان او لباس درست کند. اما در کنار این تسهیلات جدید، پیچیدگیهایی هم به جریان پرورش فرزندان اضافه شده است. این پیچیدگیها دلایل زیادی دارند که از مهمترین آنها میشود به کاهش تعداد فرزندان و افزایش آگاهی و به دنبال آن افزایش حساسیت والدین نسبت به مسائل بهداشتی و تربیتی و تحصیلی فرزندان اشاره کرد. حساسشدن والدین نسبت به فرزندان به قدری دارد در بین ما جا میافتد که ایفای نقش هلیکوپتر امداد از سوی والدین، به یک انتظار بدیهی، هم از سوی فرزندان و هم از سوی جامعه تبدیل شده است؛ بدون اینکه به نتایج بلندمدت آن توجه کافی شود. در ادامه این یادداشت را به نقل از مهرخانه بخوانید.
عشق من، بچهام! اتفاقات زیادی در زندگی وجود دارند که میتوانند حال و هوای زندگی را از بیخ و بن عوض کنند. بیتردید یکی از مهمترین این اتفاقات، بچهدار شدن است. وقتی برای اولینبار صدای تپش قلب کوچکش را از دستگاه میشنوید یا جسم معلقش را با همه ظرافتهایش در قاب نمایشگر میبینید، حس دوگانهای به سراغتان میآید. از یک طرف دلتان از این خوشی بزرگ غنج میرود و از طرف دیگر، ته دلتان با لرزشهایی شما را به هول و ولای پاسخ به این پرسش میاندازد که «آیا من پدر / مادر شایستهای خواهم بود؟»، « آیا از عهده این مسئولیت بزرگ برخواهم آمد؟». و این سؤال برای تمام عمر در سر شما خواهید چرخید. پاسخ به این سؤال که البته در حد متعادلش نشانه مسؤلیتپذیری شماست، میتواند سرنوشت فرزندتان را تعیین کند. پدر و مادرهای هلیکوپتری امیدوارم بابت تشبیهکردن بعضی از پدر و مادرها به هلیکوپتر به شما بَر نخورده باشد. اما شاید این اصطلاح در مورد پدر و مادرهایی که مدام و در هر جایی و هر زمانی دور فرزندشان میچرخند و همه فکر و ذکرشان حل کردن مشکلات اوست، تعبیر نادرستی نباشد. واقعیتی که امروزه در خانوادهها میبینیم حکایت از این دارند که اکثر
والدین، آنچنان در نقش یک هلیکوپتر امدادگر تماموقت برای فرزندشان فرورفتهاند که یادشان رفته است قرار بوده با مراقبت از فرزند، موجبات رشد او را فراهم کنند، نه اینکه دست و پای او را برای زندگی کردن ببندند. به چند نمونه از شایعترین این مراقبتهای افراطی توجه کنید: ۱. ماجراهای من و درسهایش. این گروه از والدین از روز اولی که بچه را به مدرسه میفرستند، آنچنان در زمان انجام تکالیف به او میچسبند که انگار این تکالیف در اصل مال آنها بوده است. ۲. بدون سرویس، هرگز. فرقی نمیکند که فاصله خانه تا مدرسه بچه، 2 تا کوچه باشد یا 2 فرسنگ. موضوع سرویس مدرسه گرفتن که این روزها از نان شب هم برای والدین واجبتر شده است، آنچنان ریشه دوانده که خیلی از والدین فکر میکنند اگر برای بچهشان سرویس مدرسه نگیرند، در حق او کمکاری کردهاند. ۳. لقمههایی برای دلبندم. این پدر و مادرها تا لقمه را دهان فرزندشان نگذارند و قورت دادن آنها را به چشم نبینند، خوابشان نمیبرد. ۴. من زبلخانَم. این پدر و مادرها اجازه بروز مشکل برای فرزندشان را نمیدهند؛ چون آنچنان مراقب او هستند که هر کجا کوچکترین مسألهای برای او پیش بیاید، در اسرع وقت
خودشان را میرسانند و قائله را ختم میکنند. مصائب بچههای لای پر قو خیلی از پدر و مادرهای این شکلی، با خودشان فکر میکنند که دارند پدری و مادری را برای فرزندشان تمام میکنند اما واقعیت، خلاف این است و بچههایی که با این سبک و سیاق بزرگ میشوند، در آینده شانس زیادی برای موفقیت نخواهند داشت چون: ۱. آنها بار نیامدهاند. این به معنای آن نیست که آنها خداینکرده ناخلف میشوند، اما آنقدر که باید و شاید با زندگی واقعی آشنا نشدهاند که بتوانند از عهده مدیریت خودشان بربیایند. ۲. خودشان را نشناختهاند. هویت، یک اصل مهم برای رسیدن به موفقیتهای بعدی است. پدر و مادرهایی که زیادی از فرزندشان مراقبت و حمایت میکنند، در واقع فرصت سبکسنگین کردن توانمندیها و ضعفها، و در نتیجه دستیابی به هویت فردی و اجتماعی و شغلی و... را از فرزند خود میگیرند. ۳. تعاملات اجتماعی را خوب بلد نیستند. چون پدر و مادر فرصت تعامل با همسالان و مردم را به آنها ندادهاند، در نتیجه پختگی کافی برای تعاملات اجتماعی پیچیدهتر در دوران بزرگسالی را ندارند. ۴. قدرت تصمیمگیری ندارند. وقتی همیشه پدر و مادر در حل مشکلات او یک قدم از خودش جلوتر
بودهاند، نمیشود توقع داشت که او یک تصمیمگیرنده خوب از آب دربیاید. لطفاً فقط والدین او باشید همانطور که گفتیم ارائه خدمات به فرزند بدون محدودیت زمانی و مکانی، به نفع آینده او نیست؛ چراکه زندگیکردن کار سختی است و اگر شما با مراقبتهای افراطیتان فرصت آموختن مهارتهای زندگی را از او بگیرید، حتماً در آینده کلاهش پس معرکه خواهد بود. پس لطفاً فقط والدین او باشید، نه هلیکوپتر امدادش. برای تسهیل این امر ما هم برای شما چند پیشنهاد داریم: ۱. اجازه بدهید زندگی کند. زندگیکردن با مشکلنداشتن جور درنمیآید. دور از جان شما تنها جای این دنیا که مشکلات یقه آدم را نمیگیرند، سینه قبرستان است. پس این تصور را که با فراهمکردن همه امکانات و ارائه همهجور مراقبت و حمایت، دارید طعم زندگی را به فرزندتان میچشانید، کنار بگذارید. وظیفه پدری و مادری شما ایجاب میکند که فرزندتان را برای شناسایی، کنار آمدن و حل مشکلات زندگی آماده کنید، نه اینکه با دور نگهداشتن افراطی او از مشکلات، مکانیسم دفاعی انکار را در او تقویت کنید. ۲. حلال تمام مشکلات او نباشید. شما موظف هستید مراقب جسم و روان فرزندتان باشید، اما این به معنای آن نیست
که شما باید همه مشکلات ریز و درشت او را حل کنید. بایدی که در این مورد برای شما وجود دارد این است که از دور مراقب او باشید، راهنمایش باشید و در برخورد با مشکلاتی که اشتباهکردن در آنها تاوان سنگینی برای فرزندتان ندارد، به او فرصت انتخاب، تصمیمگیری و حتی اشتباهکردن بدهید. ۳. کیفیت رابطهتان را بالا ببرید. وقت بیشتری را با او بگذرانید. با او حرف بزنید، نظراتش را بپرسید، انتقاداتش را بشنوید و به شیوههای مختلف به او بفهمانید که میدانید خیلی توانمند است، میتواند بهترین انتخابها را داشته باشد هر چند که ممکن است مثل همه آدمها گاهی هم اشتباه کند، اما میتواند به اهدافش برسد.
۴. با مشاور صحبت کنید. خیلی از اوقات، این قبیل والدین به خاطر اضطراب درماننشده خودشان، هم حال خودشان را خراب میکنند و هم آینده فرزندشان را. پس اگر شما هم با این مسأله مواجهید، به خاطر خودتان و آینده فرزندتان، با یک مشاور صحبت کنید.
دیدگاه تان را بنویسید