سرویس سبکزندگی فردا؛ محمدرضا جوانآراسته: تاريخ يزيد را ديده كه در مقابل امام روى تخت نشسته و لبخند زده و با صدايى كه آرام بوده، پيشنهاد كرده سه خواسته از امام را برآورده سازد. امام سر بلند كرده و گفته اول اين كه يك بار ديگر صورت پدرم را ببينم، دوم اين كه آن چه از اموال ما غارت شده به ما برگردانى و سوم اين كه اگر قصد خون من را دارى، مرد امينى را همراه زنان اهل بيت كن و ايشان را به مدينه پيامبر برسان.
تاريخ صبر يزيد را ديده و بعد شنيده كه يزيد گفته سر پدرت را هرگز نخواهى ديد، اما درباره كشتن تو، از خونت گذشتم و به جاى اموال غارت شده چندين برابرش را به شما خواهم داد. تاريخ چهره درهم امام را ديده و بعد شنيده كه اهل بيت را به مال كسى مثل يزيد نيازى نيست. اموال غارت شده ارزشى بيش از قيمت مادى آن داشتهاند، تاريخ صورت افروخته امام را ديده و شنيده آن چه در ميان اموال ارزش داشته لباس و گردنبند و مقنعهاى يادگارى از حضرت زهرا بوده.
تاريخ نديده اما يزيد از درون شعله كشيده، هر سو كه قدم بر مىداشته، نام پيامبر بوده و ياد فرزندانش. تاريخ نديده اما يزيد لبخند زده و تلاش كرده تا وقتى امام در مجلس هست روى خوشش سمت حاضران باشد.
با نگاهى به لهوف
دیدگاه تان را بنویسید