سرویس سبکزندگی فردا؛ محمدرضا جوانآراسته: تاریخ یزید را دیده که مىخواسته خطبه بخواند اما مسجد پر بوده از صدا. پر از تکرار کلمههاى زینب(س) و جملههاى سجاد(ع). مردم را دیده که سر در گوش هم کرده بودند و با پشت دست نم اشک پاک مىکردند.
تاریخ نگهبانان را دیده که دور تا دور اسیران را گرفتهاند و از مسجد بیرون بردهاند و کمى آن سوتر، در خرابهاى کنار مسجد جا دادهاند. دیوارهاى خرابه را دیده که جا به جا خشتهاى ترک خورده داشته و زمینش را که خاک بوده و سقف را که آسمان.
تاریخ خم شده و دست بر زمین کشیده و خاک را براى نشستن زنها صاف کرده و سنگها را از پیش پاى بچهها برداشته.
تاریخ خورشید را دیده که پایین مىرفته و شب سرماى دمشق را به همه جا مىرسانده. مادرها را دیده که بچهها را در پناه دستهاى خود خواباندهاند، زنها را دیده که تکیه زده به دیوارى در خود پیچیدهاند.
تاریخ تا صبح بیدار بوده، در کوچهها قدم مىزده، نور مشعلهاى دارالحکومه را مىدیده و صداى خندههایش را مىشنیده. صداى خاطرهبازىهاى شمر و خولى را و صداى طرب نوازىهاى جشن پیروزى را.
با نگاهى به مقتل مقرم
دیدگاه تان را بنویسید