سرویس سبک زندگی فردا: هنگامی که بشر پوشش را انتخاب کرد در پی پوشیده نگه داشتن حریمها و حفظ خود از وضعیتهای اقلیمی و غیره بود. اما کیفیت، رنگ و یا نوع پوشش افراد بنا بر فرهنگ، تمدن و شرایط اقلیمی هر جامعهای تعریف میشود. دیده میشود که در جامعه کنونی ایران پدیده بیحجابی و یا بدحجابی وجود دارد که با بینشهای ایدئولوژی و عادات و رسوم این جامعه هم خوانی ندارد و در حقیقت این بی حجابی یا بدحجابی بر اساس تعریف جامعه از دیدگاه جامعه شناسی نوعی کج روی و آسیب به شمار میآید. در ادامه این یادداشت را به نقل از مهرخانه بخوانید.
از منظر آسیب شناختی، بیحجابی از مصداقهای انحراف و کج روی است. بیحجابی رفتاری ناسازگار با هنجارها و انتظارات جامعه، خلاف فرهنگ جاری و قانون مندیها و انتظارات مطلوب جامعه و موجب تنشها و تضادهایی است که به نگرشهای سرزنش آمیز میانجامد و واکنشهایی نظیر مجازات، طرد و انزوا را به همراه دارد.(منوچهر محسنی، مقدمات جامعهشناسی، ص ۲۸۳) اما چرا جامعه ایران با آن پیشینه تاریخی به این کج روی گرایش پیدا کرده است؟ در حقیقت دلایل این بی حجابی و بد حجابی از منظر دیدگاه های علمی چه مواردی است؟ دلایل بیحجابی از منظرگاههای مختلف بی شک دلایل متفاوت میتوان یافت که در گرایش زنان و دختران جامعه به این پدیده دخالت دارد، دلایل بیولوژیکی یا روانی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی از کلیتهای دلایل گرایش به این مسئله است که هر کدام در ذیل بررسی گردیده است. الف- دلایل بیولوژیکی یا روانی این عوامل به زمینههای زیستی و خواستههای طبیعی فرد گفته میشود که معمولا میان افراد مشترک است. از جمله زمینههای بیولوژیکی مرتبط با مقوله پوشش میتوان از میل به خودنمایی، تبرج، تمایل شدید به جلب توجه دیگران به ویژه در دوران جوانی و … نام برد.
در مجموع میتوان عوامل بیولوژیکی را در این موارد تقسیم بندی کرد: الف-۱: احساسگرایی خام برخی نظریههای روانشناختی انحراف، انحرافها و کج رویهای افراد به ویژه جوانان را ناشی از اراده و تصمیم آگاهانه به هنجارشکنی، میل به برانگیختن واکنشهای جمعی، پشت پا زدن به سنتهای اجتماعی یا تلاش برای جای گزینی ارزشهای فرهنگی نمیدانند، بلکه آن را بیشتر نشانه احساس گرایی خام، هواخواهی، خودنمایی، لذت جویی و امثال آن میدانند.( فریده ممتاز، انحرافات اجتماعی، ص ۱۲۷) الف-۲: اختلال شخصیت نمایشی یکی از نظریههای روانشناختی انحراف، نظریه موسوم به اختلال شخصیت نمایشی است. افراد مبتلا به این بیماری خواهان جلب توجه دیگران نسبت به خود هستند. آنان معمولا مبتکر، نمایشگر، سرزنده و اغواگرند. مهمترین ویژگی مبتلایان به این اختلال، تمایل شدید به خودنمایی و جلب توجه است و برای تامین این هدف، به کارهای غیر عادی از جمله پوشیدن لباسهای عجیب و جذاب، آرایشهای تند و نامتعارف و ژستهای نمایشی خاص دست میزنند.( هدایت الله ستوده، آسیب شناسی اجتماعی، ص ۱۱۲) ب- دلایل فرهنگی امور فرهنگی هر چند ذهنیاند، شخصی و فردی نیستند و نقش آفرینی
نمادین آنها که لازمه ارتباط و تعامل میان افراد است، بر اجتماعی بودنشان دلالت دارد.(حسین شرف الدین، ریشه یابی جامعه شناختی بی حجابی، فصلنامه فقه، ص ۲۷۳) این دلایل به زیر مجموعههای وسیعی همچون چیرگی تلقیهای ناهمگون، کم رنگی تعلق به فرهنگ خودی و توجه بیشتر به دیگر فرهنگها، ضعف اعتقاد یا باور نداشتن به اعتبار معیارهای متعارف و… تقسیم میشود که در این جا به موارد مهمی از آنها اشاره خواهیم کرد: ب- ۱: جامعه پذیری ضعیف یا ناهمگون اساس جامعه پذیری بر این واقعیت استوار است که انسان به صورت کانونی از استعدادها و سرمایههای وجودی بالقوه به دنیای اجتماعی پا میگذارد و از راه تعامل مستمر با محیط و درون ریزی مجموعهای از باورها، نگرشها، ارزشها و … به تدریج به انسانی بالفعل تبدیل میشود. این فرایند تعطیل ناپذیر، از اولین مراحل زندگی آغاز میشود و تا پایان عمر ادامه خواهد داشت. جامعه پذیری، دو فرآیند مکمل یعنی انتقال میراث فرهنگی اجتماعی و رشد و تکامل شخصیت فردی را در بر میگیرد. جامعه شناسان، بسیاری از انحرافهای اجتماعی را به کاستیها و ضعف این فرآیند مهم شخصیت ساز مستند میدانند. بدون شک، بدحجابی دختران و زنان
در سن بالا نیز در نارساییهای این فرآیند و القاهای محیط خانواده، دوستان، محیطهای آموزشی، رسانه جمعی و محیط عمومی ریشه دارد. رسوبات فرهنگی به جا مانده از اعمال سیاستهای دستوری ناسنجیده گذشته هم چون قضیه کشف حجاب و سیاستهای رژیم طاغوت برای گسترش و نهادینه کردن آن در ذهنیت فرهنگی و اصرار برخی علاقهمندان به پاس داشت و استمرار آن از طریق پیوستهای میان نسلی نیز در این زمینه نقش داشته است. (حسین شرف الدین، همان، ص ۲۷۴) ب- ۲: القاهای فرهنگی مسموم دشمنان ترسیم تصویر یک مسلمان محجبه، یکی از رایجترین شیوههای رسانههای غربی برای مشکلدار معرفی کردن اسلام است… با نگاهی اجماعی به سخنان غربیها در مورد حجاب میتوان دریافت که آنها معتقدند حجاب، نشانه ظلم اسلام به زنان است… با نگاهی گذرا به نوشتههای غربیها میبینیم که آنها برای توصیف حجاب زنان مسلمان از واژههایی چون کفن، لباس مزور و حجب و حیای سیاه استفاده میکنند. (جمعی از نویسندگان، اسلام، جهانی شدن و پست مدرنیته، ص ۳۲۲) ب- ۳: بحرانهای هویتی برخی تحلیل گران فرهنگی بر این باورند که جامعه ما مسخر سه جریان مختلط فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی است که در عرصههای
مختلف با نسبتهای ترکیبی متفاوت حضور دارند. در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب، هر چند بعد اسلامی فرهنگ، گسترش و چیرگی در خور توجهی یافت، به مرور زمان و تحت تاثیر برخی رخدادها، دو لایه به حاشیه رانده شده دوباره به صحنه آمدند و در قالبهای دیگری باز تولید شدند. اولین نتیجه حاصل از زیستن در چنین فضای مختلطی، هویت یابی چندگانه و پی آمدهای شخصیتی رفتاری آن است. جوان ایرانی دچار نامتعادلی و ناهم خوانی در آگاهی های خود شده و با ایجاد شدن تزلزل در شخصیت که ناشی از آگاهی های ناکافی یا متصاد است، دچار بحران هویت میشود. برخی از نشانه این بحران چنین است: کاسته شدن تمایلات دینی و مذهبی در جوانان که بارزترین این امر، در کم توجهی آنها به مسائل شرعی در اجتماع… افزایش روی آوردن به موسیقیهای غربی، زیاد شدن فاصله آنها نسبت به تعهدات اجتماعی و خانوادگی، گسترش خانوادههای هستهای، روی آوردن به مدل ها و آرایشهای ظاهری غربی … همه اینها ناشی از گسستگی هویتی جوانان با هویتی پایا و پویاست.(غلام ابراهیم پور آهنگر، تاثیر ساختار سیاست گذاری فرهنگی بر بحران هویت، ص ۱۱۹) ب- ۴: چرخشهای هنجاری جامعه برخی از جامعه شناسان، کاهش
انگیزه التزام عملی به رعایت حجاب شرعی و افزایش آمار بد حجابان و بی حجابان را ناشی از روی دادن برخی تحولات اساسی در نظام هنجاری جامعه میدانند. ۸۶/۲ درصد از پاسخگویان معتقد بودند که در سال ۶۵، عدم رعایت حجاب از نظر مردن عیب داشت. یعنی خانمها به علت این که احساس میکردند مردم از بیحجابی خوششان نمیآید و احتمال دارد به آنها به گونهای توهین(مجازات) شود، بیشتر حجاب را رعایت مینمودند. این بدان معناست که آن زمان، یک کنترل درونی در مورد ارزشهای انقلابی مذهبی وجود داشت و قبح آن نریخته بود و مسئولان مجبور نبودند با فشار، اجبار و توبیخ، اکثریت خانمها را به رعایت حجاب وادارند. برای سال ۷۱، این ارزیابی به ۴۱/۵ درصد میرسد. همچنین ۸۱/۸ درصد از پاسخگویان معتقد بودند که مردم جامعه در سال ۶۵ به خانمهای چادری احترام میگذاشتند، در حالی که این رقم برای سال ۷۱ به ۳۶/۸ درصد میرسد. در چنین وضعیتی، در شرایط بی مهری، سرکوب اجتماعی و عکس العملهای پرخاشگرانه به دارندگان نمادهای مذهبی، در واقع، نیاز به احترام و عزت نفس افراد خدشه دار میشود و انها در پی کسب احترام، خود را با فشار هنجاری تطبیق داده، حجاب و ریش و دیگر
سمبلهای مذهبی، نظیر رفتن به مسجد را کنار میگذارند.( فرامرز رفیع پور، توسعه و تضاد، ص ۱۶۶و۱۶۷) ب-۵: مدگرایی و تنوعخواهی و بیتوجهی به آیینهای تک هنجاری سنتی و غلبه احساسات زمانه پسند کاهش سلطه والدین بر فرزندان، نپذیرفتن فرهنگ سنتی خانواده، تمایل به تکروی و الگوگزینی خودمختارانه، نفرت از برخی فشارهای نسنجیده خانوادههای مذهبی نیز یکی از دیگر از عوامل فرهنگی بد حجابی است.(حسین شریف الدین، همان، ص ۲۸۲) ج- دلایل اجتماعی عوامل اجتماعی بیشتر ناظر به عمل کرد محیط عمومی نهادها، سازمان ها، گروهها و تعامل اجتماعی است. بی شک، وجود کاستیها، آشفته کاری ها و مشکلات خاص در روند فعالیتها نهادهای اجتماعی، در پیدایش بخشی از بی حجابی موثر بوده است. در این دلایل هم موارد کثیری حضور دارند مانند احساس تبعیض و محرومیت، تنوع گروههای مرجع، دگرگونیهای فرهنگی، اثر پذیری از شبکههای ارتباطی که در زیر به موارد مهمی از آن اشاره میکنیم: ج-۱: نپذیرفتن وضعیت موجود هنگامی که فرد به هر دلیل، از در ناسازگاری با گفتمان غالب بر جامعه خویش بر آمده باشد، به راحتی به نقض قواعد و معیارهای پذیرفته شده دست میزند. در بیشتر موارد،
رفتارهای پاتولوژیک میتواند ناشی از سرخوردگی، اضطراب و احساس ناامنی باشد که نزد دیگران، میل به اصلاح اجتماعی یا نو آوری را سبب میشوند. در پس رفتارهای ضد اجتماعی، نوعی عدم قبول جامعه موجود قرار دارد.( گی روشه، کنش اجتماعی، هما زنجانی زاده، ص ۱۸۹) به عبارت دیگر، ضعف تعلق و تعهد فرد به جامعه، در قالب بیتوجهی به تمایلات و انتظارات جمعی و نقض قواعد هنجارهای اجتماعی متعارف متبلور میشود. ج-۲: وابستگی ذهنی به جامعه مرجع فرد در مواردی و به دلایل مختلفی، عمل کردن بر اساس ارزشها، هنجارها، الگوها و مدل های رفتاری جامعه آرمانی و ایدهآل خویش که به همنوایی و پذیرش جهان زیست آن تعلق خاطر عمیق دارد، بر قرینههای محیط خویش ترجیح میدهد. این همنوایی موضعی و فارغ از مساعدتهای محیطی، تنش های روانی و فشارهای اجتماعی سختی را متوجه فرد میسازد، ولی میتواند هر چند به طور مصنوعی، ارضا کننده و اشتیاق زا باشد. شواهد موجود نشان میدهد که بیشتر افراد بدحجاب و بیحجاب، خواسته یا ناخواسته، به فرهنگها، نظامهای بینشی و گرایشی و الگوهایی دل بستهاند که با فرهنگ و ارزشها و قواعد مسلط و جامعه اسلامی، تعارض دارند. (حسین شریف
الدین، همان، ص ۲۸۳) ج- ۳: کم هزینه بودن انحراف برخی از صاحب نظران بر این باورند که افراد در جامعه به تدریج و به صورت مشروط در نهادهای اجتماعی مرسوم شرکت میکنند و به قواعد مربوط متعهد میشوند. مطلوبیت این هم سویی از این رو است که افراد از رهگذر آن، به منافع، نتایج، اعتبارات و امتیازات خاصی دست مییابند که دسترسی به آن به هیچ صورت دیگری، امکان ندارد. در صورتی که افراد، در منطق محاسباتی خویش، به نتایج و امتیازات این تعهدمندی توجه نکنند یا تحت تاثیر القاهای اجتماعی، هم سویی و پیروی از ارزشها و هنجارهای جمعی را تحمیلی و توجیه ناپذیر بپندارند، رفته رفته تمایل به هم سویی کاهش مییابد و تمایل به سرپیچی و طرح الگوهای جای گزین قوت میگیرد. بر هم خوردن این توازن از یک سو و میل به تنوع طلبی و لذت جویی از سوی دیگر، به ویژه در شرایطی که هزینه انحراف و تخلف ناچیز باشد، کشیده شدن به انحراف را آسان می سازد. (حسین شریف الدین، همان، ص ۲۸۴) د- دلایل سیاسی زمینههای سیاسی بیشتر به عمل کرد نظام سیاسی کشور و سازمانهای فعال در مورد حجاب و بازتاب آن در قلمروهای رفتارهای افراد و نوع تعامل میان فرد و نهاد سیاسی مربوط است.
برخی کاستیها در ایجاد زمینه و گسترش بیحجابی موثر بودهاند که از آن جمله به موارد زیر می توان اشاره کرد: د-۱: ارائه نکردن تعریف مشخص از پوشش الزامی زنان متناسب با ضرورتهای فرهنگی جامعه اسلامی در عصر جدید و نیاز شهروندان تلاش نکردن برای معرفی الگوهای پوششی متناسب با سلیقههای مختلف و تاکید بیش از اندازه برگونه خاصی از حجاب(چادر) در تمامی مراکز و مناطق بدون داشتن توجیه کافی. د-۲ نداشتن تلاش جدی و برنامهریزی شده برای اقناع سازی فرهنگی در سالهای گذشته، شماری از نهادهای فرهنگی نظام تحت تاثیر برخی جریانهای کور فرهنگی و سیاسی، به جای تشریح فلسفه حجاب، پاسخ گویی مستقیم و غیر مستقیم به شبههها، انتقال فرهنگ حجاب از طریق مجاری و کانونهای مختلف آموزشی و تربیتی، در مسیر تایید و تقویت اباحیگری و فرهنگ تساهل و تسامح به عنوان ویژگی جدایی ناپذیر جامعه مدنی و بی اعتنایی به ارزشهای اختصاصی به عنوان تکثرگرایی فرهنگی گام برداشتند. که از اثرات این مساله افزایش مفاسد اخلاقی، ابتذال است. نتیجه گیری بر اساس موارد گفته شده در بالا، این نشان داده میشود جهت برطرف کردن مسئله و یا پدیدهای مانند بیحجابی یا بدحجابی، باید
به عوامل روانی، فرهنگی و اجتماعی، سیاسی موثر (بخصوص مواردی که تاثیر بسیاری بالایی دارند) بیشتر توجه نمود و تلاش کرد تا به درستی و با دیدی واکاوانه آن را مورد بررسی قرار دهیم و هر طرحی را که در جهت برطرف نمودن بی حجابی ارائه میدهیم به موارد مذکور توجه نماییم.
دیدگاه تان را بنویسید