سرویس سبکزندگی فردا؛ محمدرضا جوانآراسته: تاریخ روز سیزدهم را با دستهاى بسته به مجلس ابنزیاد آمده، خواسته تا سکینه و رقیه را جایى بنشاند که سر شهدا را نبینند اما نتوانسته، خواسته چوب از دست ابنزیاد بگیرد اما نتوانسته، خواسته طناب از دستان سجاد(ع) باز کند اما نتوانسته، خواسته پارچهاى بر سر زینب(س) بیاندازد اما نتوانسته.
همان طور که گوشهاى به اسارت افتاده بوده گوش تیز کرده و تک تک کلمههاى زینب(س) را چنان به یاد سپرده که توانسته سالهاى سال بعد، همان کلمات و همان آهنگ را در گوش هر نوزاد شیعهاى که به دنیا مىآید، لالایى کند. تاریخ، سینه پیش آمده ابنزیاد را وقتى میانه مجلسش اسیر به اسیر پر بوده دیده و پشت خم شدهاش را وقتى صداى زینب(س) از منبر بالا مىرفته شاهد بوده و دستهاى لرزانش را وقتى سجاد(ع) قد راست کرده و خطبه خوانده یادش هست.
تاریخ ابنزیاد را دیده که پیچیده در کینهاى کهنه، خدایش را شکر کرده که پیروز میدان کربلا بوده و لبخند به لب کشانده و همان وقت صدایى از زینب(س) شنیده که خدا را شکر کرده براى آن که از نسل پیامبر است و دور شده از همه ناپاکىها.
تاریخ ننوشته اما همان وقت که صداى زینب(س) را با دستهاى بسته در مجلس کوفه شنیده، على(ع) را پیش چشمانش دیده با همان دستهاى بسته اما در مدینه. تاریخ کلمههاى زینب(س) را از حنجره على(ع) شنیده و نگاه على(ع) را در چشمان زینب(س) دیده.
دیدگاه تان را بنویسید