از همان روز خراب شدم ...
دختر ناله میزد و پدرش را میخواست. هر چه عاقله زنی سعی میکرد ساکت نمیشد. ناله میزد و دقیقه به دقیقه آجری از ما میافتاد.
دختر ناله میزد و پدرش را میخواست. هر چه عاقله زنی سعی میکرد ساکت نمیشد. ناله میزد و دقیقه به دقیقه آجری از ما میافتاد.
دیدگاه تان را بنویسید