ایران و بمب: گفتگوهای پنهانی / متن کامل خاطرات ویلیام برنز رییس هیات آمریکایی مذاکرات هستهای درباره ایران
من امتحان ورودی وزارت امور خارجه را در نوامبر ۱۹۷۹، چند روز پس از توقیف سفارت ما در تهران و آغاز یک بحران گروگانگیری که منجر به سرنگونی رئیسجمهور شد، گرفتم. تروریستهای تحت حمایت ایران دو بار سفارت ما را در بیروت بمبگذاری کردند و بیش از دویست نیروی دریایی را در یک حمله دیگر در آنجا کشتند. رسوایی علیه ایران تقریباً باعث سرنگونی رئیسجمهور دوم شد.
پایگاه خبری تحلیلی فردا: ویلیام برنز یکی از کلیدی ترین مقامات سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران و قائم مقام سابق وزارت خارجه آمریکا است که در کشورهای اردن و روسیه نیز سفیر بوده است. او رئیس هیئت آمریکایی در مذاکرات اتمی ایران بود و به خاطر همین مذاکرات بازنشستگی خود را به درخواست اوباما تاخیر انداخت. متن زیر ترجمه بخش هایی از فصل مرتبط با ایران کتاب «کانال پشت پرده» اوست که به تازگی منتشر شده است. برای ترجمه متن کامل به انتهای مطلب مراجعه کنید.
یک شب دیروقت در فوریه ۲۰۱۳، من سوار یک هواپیمای جت بی نشان دولت آمریکا شدم که بر روی جاده متروک فرودگاه نیروی هوایی اندروز پارک شدهبود. کلمات قطعه قطعه کری، که با خوش بینی و اعتماد به نفس وی بیان شده بود ، هنوز در سرم به صدا در می آمد: " ما فرصت دیپلماتیک یک عمر خود را اکنون در اختیار داریم." با این اظهارات من احساس عدم قطعیتی هر چه بیشتری را در خود تجربه می کردم.
من قسمت زیادی از این پرواز ۱۷ ساعته به عمان را صرف مرور، کتابهای مختلف با تیم مذاکره درباره استراتژی و تاکتیک صحبت کردم، و سعی کردم با این کار در برابر وظیفه ای که در مقابل ما بود دست و پنجه نرم کنم. سی و پنج سال از زمانی که آمریکا و ایران برای آخرین بار ت ماسی دیپلماتیک برقرار کرده بودند میگذشت. در هر دو طرف چمدان و یک بیاعتمادی متقابل عظیم وجود داشت. خطرات دیپلماتیک بسیار بالا بود و برنامه هستهای ایران شتاب گرفت و درگیری نظامی بین ما امکان افزایش یافت. سیاست هر دو پایتخت منفجر شده بود و فضای کمی برای مانور سیاسی وجود داشت. دیپلماسی بینالمللی به گل نشسته بود، و بدین ترتیب تبادلات بی هدفانه و بدون تمرکز یک جز اصلی خود را از دست داده بود - بحث مستقیم بین دو شخصیت اصلی، ایالاتمتحده و ایران.
به دلیل اضطراب زیاد ، درک احتمال و شرایط احتمالی بسیار سخت بود. این فرصت، فرصتی بود برای انجام کاری که دیپلماتها در تمام عمر شغلی خود به دنبال انجام آن بودند. در اینجا فرصتی برای اعمال دیپلماسی سرسخت، پشتیبانی از اهرم اقتصادی تحریمها، اهرم سیاسی یک اجماع بینالمللی و اهرم نظامی با استفاده بالقوه از زور وجود داشت. و این فرصتی بود برای نشان دادن وعده دیپلماسی آمریکا پس از یک دهه جنگ آمریکا.
ایران بیش از حد از شغل من انتقاد میکند، کشوری که در سیاست خارجی آمریکا با مشکلات، تهدیدها و اشتباهات نام آن مترادف است. به نظر میرسید که ایران حضور تهدید آمیز و غیرقابل اجتنابی را داشته باشد، این امر بسیار خطیر و خطرناک بود و نمی شد نادیده گرفته شود، و برای درگیر شدن بیش از اندازه سخت بود. این یک میدان مین برای دیپلماتها بود و هیچکس نقشهی خوبی نداشت.
من امتحان ورودی وزارت امور خارجه را در نوامبر ۱۹۷۹، چند روز پس از توقیف سفارت ما در تهران و آغاز یک بحران گروگانگیری که منجر به سرنگونی رئیسجمهور شد، گرفتم. تروریستهای تحت حمایت ایران دو بار سفارت ما را در بیروت بمبگذاری کردند و بیش از دویست نیروی دریایی را در یک حمله دیگر در آنجا کشتند. رسوایی علیه ایران تقریباً باعث سرنگونی رئیسجمهور دوم شد.
موفقیت گسترده طوفان صحرا در خاور میانه در سال 1991به اوج خود رسید و این امر تاثیر بسیاری بر موفقیت در خاورمیانه داشت. دولت کلینتون به سختی تلاش کرد تا ایران را در خود جای دهد, اما در اواخر دهه ۱۹۹۰ بالاخره توانست با دولت خاتمی دیدار کند. خیلی زمان زیادی از آن نمی گذرد. چشمانداز دوران پسا بروکراتیک یک فرصت مشابه را ارائه داد که ما هرگز کشف نکرده بودیم. در عوض, سرنگونی دشمنان تاریخی تلخ ایران در کابل و بغداد و هرج و مرجی که در پی آن رخ داد, ایران را به یک فضای استراتژیک رساند که از بهرهبرداری از آن خرسند بود.
در اواخر ماه سپتامبر, جامعه اطلاعاتی سازمان ملل متحد شروع به ردیابی دو پایگاه هستهای مخفی در ایران کرد: نیروگاه غنیسازی اورانیوم در نطنز و یک تاسیسات در اراک که در نهایت میتواند پلوتونیوم را تولید کند. این تلاشها, اعلامنشده برای آژانس بینالمللی انرژی اتمی, که در برنامه انرژی هستهای ایران آشکار شدهبود, با حمایت اولیه از سوی ایالاتمتحده آغاز شد.
کشف مکانهای مخفی در تابستان امسال, بحران دیپلماتیکی را آغاز کرد که تا چند سال ادامه داشت. شورای امنیت سازمان ملل قطعنامههایی را تصویب کرد که خواستار تعلیق فعالیتهای غنیسازی ایران بودند. ایران همچنان سرسختانه پیش میرفت. با توجه به عدم تمایل دولت بوش برای برقراری ارتباط مستقیم با ایران, متحدان اروپایی ما (انگلستان, فرانسه و آلمان) شروع به مذاکره با ایرانیان کردند که روند پیشرفت خود را نشان دادند. پس از آن, روسیه و چین به اتحادیه اروپا پیوستند, که در نهایت به عنوان ۵ عضو دایمی شورای امنیت سازمان ملل به همراه آلمان در نظر گرفته شد.
این امر باعث تقویت بازار همکاری های دیپلماتیک بینالمللی بر علیه ایران شد, اما تاثیری در رفتار ایران نداشت. در سال گذشته, با وجود تحمیل چندین دور تحریمهای سازمان ملل بر علیه ایران و افزایش نگرانیهای بینالمللی, ایرانیها نیمی از میزان اورانیوم کمتر غنیشده را انباشته سازی کرده و خود را برای ساختن یک بمب تجهیز کردند. بیش از چهار هزار سانتریفیوژ در نطنز در حال چرخش بودند و در حال پیشروی به سمت مدلهای پیچیدهتر نیز بودند.
در حالی که جامعه اطلاعاتی آمریکا به خوبی به این نتیجه رسید که رهبری ایران سلاحهای خود را به حالت تعلیق درآورده است, این حقیقت که آنها به وضوح مصمم به باز نگه داشتن گزینههای موجود در مواجهه با فشار بینالمللی بودند عمیقاً نگرانکننده بود. یک برنامه هستهای بدون قید و یا رژیمی که به وضوح بر روی برنامه سلاحها تکیه کرده بود, روی دیگری از ریسک و آسیبپذیری را به یک منطقه بیثبات نشان میدهد. دوستان ما - کشورهای عربی خلیج و به خصوص اسرائیل - مجبور بودند آن تهدید را جدی بگیرند.
از آنجا که دولت بوش با آسیبهای ناشی از جنگ عراق دست و پنجه نرم کرد، برخی از چهرههای ارشد آن شروع به اظهار این امر کردند که اصرار لجوجانه آن مبنی بر دخالت مستقیم در دیپلماسی 5 + ۱ با ایران نتیجهای معکوس دارد. بررسی اولیه برای مذاکرات مستقیم در ماه مه ۲۰۰۳، که توسط سفیر با حسننیت سوئیس در تهران ترتیب داده شدهبود، هرگز پیگیری نشد. من در حال سفر در منطقه بودم که تیم گیلدیمان در مورد کامل کردن کار سفیر خود در ایران به واشنگتن آمد و با معاون من جیم دیدار کرد تا گزارشی کوتاه ارائه دهد که او اظهار داشت در همکاری با سفیر ایران در پاریس، برادرزاده وزیر امور خارجه ایران، کمال خرازی، به امضا رسیده است. گیلدیمان گفت که تمام تلاشها در سطوح بالای دولت ایران تصویب شدهاست. خود این سند جذاب بود و یک گفتگوی بسیار بلند پروازانه در سراسر محدوده تفاوتهای بین ایران و آمریکا ارائه داد. یکی از همکاران NEA به شدت پافشاری کرد که دقیقاً چه کسی در تهران این روزنامه را تایید کرده بود و چه قدر به صراحت این موضوع را منتقل کرده بود. اظهارات گیلدیمان از نظر جیم خیلی مبهم بود. سابقه آشفته پیامهای متنی و ارتباط دوگانه در مذاکرات ما سایه انداختهاست.
ما این سند و گزارش از گفتگوی جیم را به وزیر پاول و معاون وزیر آرمیتاژ ارائه کردیم و او نیز به شک و تردیدهای ما درباره گزارشی اشاره کرد که در آن مهر و موم بالاترین سطح رهبری ایران را در بر داشت، اما توصیه کرد که ما این طرح را آزمایش کرده و تماسها با ایران را که یک سال قبل به حالت تعلیق درآمده بود باز کنیم. پاول و آرمیتاژ موافقت کردند. اما در پس عواقب پس از حمله عراق، علاقه زیادی به کاخ سفید در گفتگو با یکی از اعضای منشور "محور شرارت" وجود داشت و اعتقاد بر این امر نیز وجود داشت که تعامل مستقیم پاداش رفتار بد خواهد بود. برای معاون رئیسجمهور چنی و تندروها در دولت، این امر واضح بود: اگر ایرانیها نگران بودن پس از صدام بودند، فکر بدی نبود که بگذارید کمی این حس را داشته و تجربه کنند.
در طی دو سال باقی مانده در NEA به ایجاد پرونده گفتگو با ایران ادامه دادیم. من این بحث را در یادداشت دسامبر ۲۰۰۴ خود به وزیر رایس تکرار کردم. من همچنین یک پیشنهادارائه کردم - که برای آغاز مجدد یک برنامه جدی آموزش زبان فارسی برای یک کادر کوچک از دیپلماتهای آمریکایی به تصویب رسید و سپس آنها را در چندین پست در حوزه ایران برای توسعه تخصص و آمادهسازی برای از سرگیری احتمالی تماسها منصوب کردم. طرح "مراقبان ایران" از آنچه که بیش از هفت دهه پیش انجام شده بود، قبل از آماده کردن متخصصان زبان روسی برای بازگشایی مجدد روابط دیپلماتیک با اتحادیه شوروی، الهام گرفته شده بود.
زمانی که در بهار سال ۲۰۰۸ از مسکو به واشنگتن بازگشتم، وضعیت کمی تغییر کرده بود. در زمان بعد از جنگ عراق، رئیسجمهور بوش باب گیتس در پنتاگون را جایگزین دون رامسفلد کرد. دیدگاه معاون رئیسجمهور کماهمیت بود و رایس در چندین جبهه برای دیپلماسی فعالتر آمریکا فشار وارد کرد.
من در اواخر ماه مه سال ۲۰۰۸ یک یادداشت مفصل با عنوان "بازپس گیری طرح استراتژیک ایران" فرستادم و با این بحث آغاز کردم که "سیاست ایران بطور خطرناکی بین مرزهای فعلی گروه ۱ + ۱ و گزینههای قویتری قرار دارد". احیای فشار قابلتوجه علیه برنامه هستهای ایران به ما نیاز دارد تا این روایت را آغاز کنیم."
دو پیشنهاد عملی داشتم. اول، زمان زیادی برای ایالاتمتحده برای پیوستن به شرکای اروپایی، روسی، و چینی روی میز مذاکره بود. من خطای اندکی کرده بودم مبنی بر اینکه دولت محمود احمدینژاد که رهبر معظم این کشور، را که به شدت مشکوک بود تنها گذاشته بود، آماده مذاکره جدی بود. با عدم درگیری، ما به آنها اجازه داده بودیم - به آنها اجازه دادیم پشت این بهانه پنهان شوند که نمیتوانستند در مورد پیشنهادها 5 + ۱ مطمئن باشند، چون آمریکاییها آنجا نبودند تا از آنها پشتیبانی کنند. حضور فیزیکی ما سبب برتری ما در مذاکره می شد و ایرانیها را در موضع دفاعی قرار می داد، همبستگی خود را با شرکای مذاکره ما تقویت می کرد، و اگر تهران دوباره از این موضوع طفره می رفت بهتر بود و با عث می شد ما تحریم های خود را بیشتر کنیم.
ایده دوم من، ابتکاری را که در حال حاضر در سطوح پایینتر دولت شروع شدهبود، احیا میکند. من به رایس پیشنهاد کردم که ما باید به آرامی به ایرانیها پیشنهاد کنیم که در تهران با تعدادی از دیپلماتهای آمریکایی در مورد نظم و ترتیبی که از زمان حمله به سفارت ما در تهران در سال ۱۹۷۹ که در آن سوئیس منافع ما را در ایران نشان میداد، تجدید نظر کنند. ما با اجازه دادن به ایرانیان برای تصرف در منافع خود در واشنگتن که توسط دولت پاکستان اداره میشود با تعدادی از دیپلماتهای ایرانی تلافی خواهیم کرد. مانند بحث برای پیوستن به مذاکرات ۵ + 1، تمرکز بر روی منافع تاکتیکی بود. من انتظار نداشتم که رهبر معظم ایران واقعاً با چنین پیشنهادی موافقت کند. آخرین چیزی که او میخواست ببیند خط طویلی از متقاضیان ویزای ایران در اطراف تاسیسات دیپلماتیک آمریکا در تهران بود که توسط آمریکاییها اداره میشد؛ برای آیتالله خامنهای، این اسب تروجان بود. این پیشنهاد که به طور اجتنابناپذیری در معرض عموم قرار گیرد، تنها فشار ما را بر روی زمین بلند تحکیم خواهد کرد. من پیشنهاد کردم که این ایده برای ایرانیان از طریق روسیه که کانالهای سطح بالا در تهران داشتند و حمایت آنها در صورتی که مجبور به بازگشت به شورای امنیت سازمان ملل برای تحریمهای شدیدتری شویم بسیار حیاتی خواهد بود.
من با یک بحث گسترده به این نتیجه رسیدم که مفهوم کنترل کلاسیک این است و رایس این مساله را به خوبی میدانست. من گفتم: "یک استراتژی موفق نیاز به ریسک محاسبهشده از طرف ما دارد … با ترکیبی از نقاط فشار چندگانه، ایجاد ائتلاف دیپلماتیک بین ایران و شرکای ناخوشایند آن، و تماسهای انتخابی با رژیمی که بیشتر مفهوم" Kennan " را برجسته میکند، و تمایل ایران برای عادیسازی رابطه با بقیه جهان از جمله ایالاتمتحده آمریکا را نشان می دهد.
رایس بلافاصله احتمالات را بررسی کرد و دانست که ما نیاز داریم تا برخی از ابتکارات جدید آمریکا را به دیپلماسی هستهای با ایران تزریق کنیم." خاویر سولانا "، وزیر امور خارجه اتحادیه اروپا، از یک پیشنهاد جدید گروه 5 + ۱ به ایران، فرصت قطعی خود را در این گفتگوها به دست آورد. اساس پیشنهاد او توقف فعالیتهای هستهای ایران از جمله غنیسازی، و مسدود کردن تحریمهای دو جانبه بر ضد تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل بود که امکان مذاکرات درباره یک قرارداد جامع هستهای را فراهم میآورد. سولانا در ژوئن ۲۰۰۸ این طرح را در تهران به نمایش گذاشت و ایرانیان وعده دادند که در نشست بعدی خود در ژنو در ماه ژوئیه پاسخ دهند. رایس تصمیم گرفت که به دنبال موافقت رئیسجمهور برای شرکت در نشست ژنو باشد - و همچنین به منافع خود نیز دست پیدا کند.
برای دانلود متن کامل اینجا را کلیک کنید
دیدگاه تان را بنویسید