خبرگزاری تسنیم:سریال «بیمار استاندارد» از حیث داستان پردازی جزو نامتعارف ترین آثار تلویزیون ما در سالهای اخیر است و جنس فانتزی حاکم بر آن موجب شده خیلی ها در پیگیری قصه و ماجراهای آن با تمرکز و احتیاط بیشتری بیننده مجموعه باشند.البته این تفاوت مضمونی و حتی ساختاری را از همان ابتدای انتشار اخبار تولید مجموعه می شد حدس زد.ترکیب سعید آقاخانی در مقام کارگردان و بهرام توکلی در جایگاه نویسنده خود به خود یک شیمی عجیب را در ذهن ایجاد می کند.به ویژه وقتی این دو در همکاری پیشین خود یکی از کمدی فانتزی های خاص سینمای ایران را با «من دیه گو مارادونا هستم» رقم زده باشند.ضمن اینکه سریال از ستارگان شناخته شده زیادی هم جلوی دوربین بهره برده است تا توجه ها را کاملا به خود جلب کند. خب اصولا کمدی فانتزی یکی از سهل و ممتنع ترین گونه ها در فیلم و سریال سازی است،چون فیلمساز میتواند به سایر گونههای فیلمسازی هم در دل کارش ناخنک بزند و تنوعی فرمی و محتوایی را با الگو گرفتن از آنها ایجاد کند. ممتنع هم از این جهت که فریفته آسان نمایی این ژانر به راحتی در دام تکرار،بی مزگی و بیهوده گویی میافتد. همین میشود که گاهی سریالها و
فیلمهای به اصطلاح کمدی فانتزی، یک سری تصاویر مغشوش با آدمهای بی شناسنامه و قصهای نصفه و نیمه و داستانی بی رمق و غیر جذاب را تحویل مخاطبان خود می دهند.از سویی کمدی فانتزی اصولاً در تلویزیون تا حد زیادی به ریسک پذیری و قدرت ذوق آزمایی مدیران هم بستگی دارد. نکته ای که در پخش و تولید سریالی در حد و اندازه «بیمار استاندارد» هم به خوبی دیده می شود.به ویژه اینکه مدیران این سریال را برای پخش در ایام نوروز آن هم از شبکه سراسری سیما برگزیده اند که بی شک در ورای این تصمیم می شود به اهمیتی که مدیران و در مرحله بعدی سازندگان سریال برای ورود به عرصه های متفاوت مجموعه سازی قائل هستند،پی برد. در ابتدای «بیمار استاندارد» شاهد مشکلات جوانی بدشانس،سربه هوا و با استعداد اندک به نام بهنام (بابک حمیدیان) هستیم که در اداره زندگی خود با مشکلات فراوانی مواجه است.نویسنده بلافاصله سر اصل مطلب می رود و زمینه آشنایی او با پزشکی(امید روحانی) را فراهم می سازد.پزشکی که به او پیشنهاد عجیبی می دهد تا برای بررسی میزان تبحر و دانش شاگردانش، بهنام خود را یک بیمار جا بزند و نحوه تجویز آنان را جویا شود.حال در دل این نقشه،بهنام شیفته یک
خانم دکتر (شیلا خداداد) هم می شود تا وجوه زنانه روایت از میان نرود.حالتی از کمدی متفکرانه که در مناسبات میان بیمار و پزشکان و حتی رابطه او با سمسار در آغاز داستان شکل می گیرد،طنز سریال را متفاوت از سریالهای مشابه قبلی اش در تلویزیون می کند.اینجا نه شاهد هجو های سطحی و نه شوخی های تکراری خانوادگی هستیم و بیننده در هر قسمت خود را مواجه با موقعیتی عجیب می یابد.یک بار شعبده باز آماتوری که ناگهان قدرت غیب کردن خود را می یابد،گاهی یک صاحبخانه خسیس با استدلالهای عالمانه اش و یک بار سمساری طماع که مانند فیلسوفها صحبت می کند، هر کدام توجه بیننده را به خود جلب می کنند و تصویرسازیهای پازل گونه سریال را کامل می کنند. خرده روایتهای فراوان و قصه پردازی پر رنگ هم در طول داستان سریال را از خطر کسالت بار شدن می رهاند و با رنگ و لعاب کاراکترهایی هویتمند و فضاسازی هوشمندانه پیوند میدهد. این تمهید منتج به فیلمنامهای چند لایه میشود که تماشاگر در مواجهه با آن ضمن همذات پنداری با کاراکترها، مشتاق به درک سرنوشت و خواستههایشان است. در این رهگذر، قصه اولویت دوم بیننده میشود و کاراکترها با خودنمایی روی داستان سوار میشوند.
با این حال تماشای سریال بدل به تجربهای لذت بخش میشود و کنجکاویها را برای شناخت شخصیتها و اهدافشان بر میانگیزد. هر چند در این بین باید به تماشاگرانی که چندان حوصله و تمرکز برای درک چنین فضایی را ندارند و قصه و کاراکترهای ساده و سرراست برایشان جذابتر است حق داد که سریال را به سختی دنبال کنند. سعیدآقاخانی کارگردان سریال هم به نظر شیمی درستی با نویسنده سریال بهرام توکلی یافته است. این را میشود از روی سنجش نحوه انتخاب و ترکیب بازیگران دریافت.همچنین او در تصویرسازی فیلمنامه هم مسیر متناسبی را پی گرفته است.در هر حال «بیماراستاندارد» به دلیل تجربه آزماییهای تصویری و روایی با توجه به عنایت تماشاگر به پیگیری سریال، فعلا در همین چند قسمت جواب داده و مقبول افتاده است.هر چند از تلویزیون هم برای دستمایه قرار دادن چنین مضامین نوگرایانه و گاه انتزاعی باید تقدیر کرد،چرا که مدیران این رسانه سالهای قبل نشان داده بودند که ریسک نمونههای تازه برای آنها کار سختی است.
دیدگاه تان را بنویسید