مشرق: فوتبال در سراسر جهان هوادار دارد، شاید برای آنکه ریشه یابی صورت گیرد و علت اینهمه جذابیت و هواداری و شور و شوق کشف شود، کمی دیر شده باشد، تب فوتبال مسری است و از کودکان فقیر پورتو آلگره برزیل تا کودکان اتوکشیده لندن، همه و همه در صف پیروان مکتب فوتبال قرار دارند. این سوالها اما در میان چنین حقایقی مطرح می شود که آیا فوتبال تنها راه رسیدن به جمع کشورهای خوشبخت دنیاست؟ آیا فوتبال الزاما در قالب یک مکتب باید در همه کشورها پیاده شود؟ چرا فوتبال هم مانند سایر ورزشهای پرهوادار دنیا فقط یک ورزش نیست؟ آیا فوتبال برخلاف سایر رشته های ورزشی باید فلسفه داشته باشد و اگر کمپانیهای بین المللی چمن استادیوم، تاسیسات برقی، رختکن های مدرن و سالنهای کنفرانس خبری در سراسر جهان به دستور فیفا فروش نجومی نداشته باشند، اتفاق خاصی رخ می دهد؟ فوتبال، با توجه به مسایل اجتماعی بسیاری که می توانسته داشته باشد از دیرباز مخصوصا از اواسط قرن بیستم مورد سوال بوده است. یکی از جنبه های مهم مورد توجه درباره ورزش و مخصوصا فوتبال کارکرد هویت ساز آن بوده است. به راستی آیا فوتبال مسئول تمام قد و اول و آخر هویت سازی در یک جامعه است و
آیا هر جامعه ای در دنیای امروز به داشتن فوتبال مدرن و بین المللی نیاز جدی و حیاتی دارد؟
گرچه هم درباره فوتبال و هم در مقوله هویت فرهنگی و فرایند جهانی شدن پژوهش های بسیاری صورت گرفته، اما پیوند این دو حلقه مفقودهای است که تاکنون چنانکه باید در علوم اجتماعی مورد کنکاش قرار نگرفته است. اشاره به کم سابقه بودن طرح موضوع هویت فرهنگی در میدان فوتبال، در علوم اجتماعی به خودی خود تاکیدی بر ضرورت انجام این تحقیق است. از رهگذر همین هویت سازی فوتبال است که طی قرون نوزدهم و بیستم شاهد اقبال فزاینده دولت- ملت ها، به ورزش فوتبال به عنوان ابزاری فوق العاده برای ملت سازی بوده ایم، اما نباید فراموش کرد فوتبال هرگز محدود به تیم های ملی نیست و کارکرد هویت ساز آن هم منحصر به برساختن ملت ها نبوده است. زیست اکثر مردم جهان در این روزها پیوندی عمیق با فوتبال و مسابقات جهانی آن یافته است. نمی شود فوتبال را نادیده گرفت اما شاید بشود با فوتبال دیالوگ برقرار کرد و از او خواست تا بر سر میز مذاکره بنشیند، برای مذاکره با فوتبال هنوز دیر نیست. کشورهایی نظیر روسیه، چین، آذربایجان و آمریکا با فوتبال مذاکره کردند و نتیجه آن نیز برایشان مطلوب بوده است، آذربایجان در 10 سال گذشته سرمایه گذاری خوبی در بخش فوتبال و به طور کلی
در ورزش داشته است اما حدود 12 سال پیش بود که رئیس جمهور این کشور در پیامی جدی و شاید تاریخی از مقامات فوتبال کشورش خواست مراقب گسترش صنعت فوتبال و شکست خوردن صنعت موسیقی باشند، فوتبال کم کم وارد کوچه پس کوچه های باکو شده بود و نوجوانان آذری، کلاسهای فوتبال را به کلاسهای موسیقی ترجیح می دادند اما مقامات این کشور بلافاصله دست به کار شدند و نتیجه آن شاید به نوعی نجات دادن موقیت موسیقی سنتی در این کشور بود. روسیه نمی توانست ورزشهای زمستانی خود را کنار بگذارد، تب فوتبال در این کشور بالا گرفته بود و مافیای صادرات لوازم ورزشی زمستانه رو به ورشکستگی قدم می زد اما اقدام به موقع دولت این کشور باعث شد تا ورزش های زمستانی بار دیگر قدرت را در دست بگیرند و قطع بودجه مربوط به رشته فوتبال در دانشگاهها برای سران روسیه سودمند بود. چین نیز از 30 سال پیش و پس از اجلاس مهم رهبران مذهبی و سیاسی خود با مقامات فوتبال، تکلیفش را با این رشته ورزشی روشن کرده است، فوتبال بر هیچ چیزی در این کشور اولویت ندارد و برگزار مسابقه یا پخش آن در هر سطحی هنگام مراسم مهم سیاسی یا عقیدتی ممنوع است. در کره شمالی البته وضعیت سخت تر بوده و
فوتبال عملا برابر ارزشهای اجتماعی هیچ جایگاهی نداشته و گاهی به عنوان یک ضد ارزش تلقی می شود.
چون سنت ها بر آمده از فرهنگ ملل و اقوام است برای جهانی شدن ناچاراً دست به دامان تکنولوژی و مدرنیسم می شوند و در این مسیر بعضاً آن هویت اصیل تغییر یافته یا دچار استحاله می شود از طرف دیگر کشورهایی با پیشینه فرهنگی غنی در ورزشهای سنتی به دلایل متعدد فرصت ارائه ورزشهای محلی و قومی خود رادر جهان ندارد.
فوتبال جامع جمیع صفات ورزش مدرن به شکلی گسترده و درهمتنیده است. پس برای استعمارگران که صاحبان شبکه رسانهای مسلط بر جهان نیز هستند، ارزش آن را دارد که به طور ویژه به آن بپردازند و در راه ترویج و تبلیغ آن، هزینههای سرسامآوری را متقبل شوند. در مدرنیته بنا بر قاعده نسبی گرایی قهرمانان اعتبار زمانی دارند و عمر اعتبار آنان کوتاه است. تماشا پسندکردن، حرفه ای کردن (پرداخت دستمزد)، نقل و انتقالات بازیکن، حق پخش تلوزیونی، تبلیغات در ورزش، توریسم ورزشی، جهانی شدن ورزش، تبدیل ورزش به یک حربه سیاسی در روابط بین المللی از نشانه های مدرنیته در ورزش است.
دیدگاه تان را بنویسید