سرویس سیاسی فردا: سید محمد صدر، فرزند آیت الله العظمی سید رضا صدر (برادر بزرگتر امام موسی صدر) در بخشی از کتاب خاطراتش با عنوان «انقلاب و دیپلماسی در خاطرات سید محمد صدر» که بهتازگی منتشرشده است، روایت خود را از پروندۀ ربودن امام موسی صدر و پیگیری این قضیه میپردازد. او در بخشی از این کتاب، به سؤالات مصاحبه کننده دربارۀ ربودن امام موسی صدر و مسائل مربوط به آن پاسخ می دهد که در ادامه این بخش از کتاب را می خوانید: اجازه دهید پرسشی دربارۀ امام موسی صدر مطرح کنم. ایشان در سوم شهریور ۱۳۵۷ و در پی دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی شد و در نهم همان ماه ربوده شد. این خبر چگونه به اطلاع خانوادۀ صدر رسید؟ بازداشت؟ ربایش؟ یا شهادت؟ مهمترین خبر، ربوده شدن ایشان بود که به اطلاع ما رسید. یعنی همان طور که اشاره کردید، امام موسی صدر برای شرکت در یک اجلاس به لیبی رفت و قذافی، که هم گرایشات ضدشیعی داشت و هم وجود امام موسی صدر را برای طرفدارانش در لبنان و فلسطین، که در فلسطین عمدتاً گروههای کمونیستی بودند، خطرناک
میدانست، دست به ربودن، زندانی و شکنجه کردن ایشان زد. چه مدت طول کشید تا این خبر به شما و خانودهتان برسد؟ زمان زیادی طول نکشید. شاید دو یا سه روز بعد از این اتفاق به ما خبر رسید که قذافی طراحی کرده بود تا ایشان را از صحنۀ سیاسی لبنان حذف کند. آیا میتوان در ربوده شدن امام موسی صدر حکومت پهلوی را هم دخیل دانست؟ خیر. در این قضیه حکومت پهلوی نقشی نداشت، اگرچه حکومت پهلوی از امام موسی صدر دل خوشی نداشت؛ اما چنین توطئهای فقط از شخص قذافی برمیآمد. ما برای دخالت داشتن رژیم در آنچه بر امام موسی صدر رفته است نه تنها دلیل محکمی نیافتیم، بلکه نشانهای هم به دست نیاوردیم. عکس العمل پدر شما، آیت الله سید رضا صدر به این خبر چه بود؟ آیا سعی نکرد از حکومت پهلوی برای حل این مسئله یاری بطلبد یا اجماعی از علما را برای این مهم تحریک کند؟ نه. اصلاً ایشان حکومت پهلوی را قبول نداشت چه برسد به اینکه بخواهد در حل این مسئله از آنان یاری بطلبد. ایشان حکومت پهلوی را حکومتی فاسد و ظالم میدانست. از این رو هیچ مراجعهای هم به آن حکومت نکرد. بعد از پیروز انقلاب چطور؟ آیا ایشان تلاش نکردند با توجه به موقعیتی که شما در جمهوری اسلامی
دارید، اقدامی کنند؟ به نظر میرسد از طریق حاج احمد آقا به اطلاع امام خمینی رساندند. امام هم چند بار نسبت به ربایش امام موسی صدر موضعگیری کردند، اما فایده نداشت. حتی قذافی خیلی علاقهمند بود که به ایران بیاید و با امام دیدارد کند، اما امام گفته بود: «تا زمانی که قضیۀ امام موسی صدر حل نشود، او را نمیپذیریم و اجازه ملاقات نمیدهم.» به همین دلیل هم قذافی به ایران نیامد. با توجه به روابط دوستانهای که جمهوری اسلامی ایران، به خصوص در دوران جنگ با لیبی و شخص سرهنگ قذافی داشت، آیا تلاشی برای پیگیری سرنوشت امام موسی صدر صورت نگرفت؟ واقعیت این است که اگر بخواهیم قضاوتی منصفانه داشته باشیم، تنها دورهای که دولت جمهوری اسلامی به صورت جدی تلاش کرد تا وضعیت امام موسی صدر را روشن نماید، در دولت آقای خاتمی و در دورۀ اصلاحات بود. مگر دولت آقای خاتمی چه کرد؟ دولت آقای خاتمی به صورت جدی تلاش کرد تا وضعیت ایشان را پیگیری کند و به سرانجام برساند. در قدم نخست، وقتی آقای خاتمی تصمیم گرفت که به صورت جدی اقدام کند، موضوع را با من مطرح کرد و گفت: «غربیها وقتی یکی از اتباعشان در کشوری زندانی میشود تا آنجا که بتوانند تلاش و
سرمایهگذاری میکنند تا بالاخره تبعه کشورشان را آزاد کرده، بازگردانند؛ و حال یکی از روحانیان بزرگ شیعه چون امام موسی صدر که در ایران و لبنان منشأ اثر بوده، ربوده شده و معلوم نیست چه بلایی بر سرش آوردهاند و ما هنوز نتوانستهایم پیگیریهای لازم را برای روشن شدن موضوع انجام دهیم.» آقای خاتمی که به لحاظ فکری تحت تأثیر افکار و اندیشههای امام موسی صدر قرار دارد همچنین تأکید کرد که قصد دارد این موضوع را نه از این حیث که منتسب به خانوادۀ صدر است (آقای سید محمد خاتمی داماد عمه من است. در واقع ایشان با دختر عمۀ من، خانم زهره صادقی ازدواج کردهاند و واسطۀ این ازدواج نیز مرحوم آقای حجتی کرمانی بود.) بلکه از این جهت که امام موسی صدر از روحانیان بزرگ شیعه و دارای افکاری بلند و روشنفکرانه است، پیگیری نماید تا آنجا که اگر لازم شد علیه قذافی در دادگاههای بینالمللی اقامۀ دعوا کنیم و او را پای میز محاکمه بکشانیم. آن زمان من معاون امور کشورهای عربی و افریقایی وزرات امور خارجه بودم. به آقای خاتمی گفتم: «این پیگیری نیازمند حمایت جدی آیت الله خامنهای است و اینکه آقای خاتمی باید نظر مثبت رهبری را داشته باشد.» ایشان هم
تأیید کرد و در ملاقاتی که با آیت الله خامنهای داشت موضوع را مطرح و رهبری نیز خیلی جدی حمایت و تأکید نمود که تا هر جایی لازم باشد، پیش بروید و هر آنچه مقدور است، انجام دهید. پیش از این حمایت رهبری، برخی دوستان راجع به ملاقات ایشان با قذافی و طرح مسئلۀ امام موسی صدر و رفتارهای بیادبانۀ قذافی مطالبی را برایم بازگو کرده بودند. آقای جاوید قربان اوغلی، مدیرکل پیشین افریقا برایم گفت که در سفر آیت الله خامنهای به لیبی و در پی آن دیدار با سرهنگ قذافی، ایشان پیگیر وضعیت امام موسی صدر هم میشوند. در آنجا سرهنگ با بیادبی بنا را بر فحاشی به امام موسی صدر میگذارد و توهینآمیز او را ساواکی معرفی کرده و او را مرتبط با رژیم شاه معرفی مینماید. این رفتار چنان زننده بود که آیت الله خامنهای وقتی ناراحتی هیئتت همراهش را مشاهده میکند به آنان میگوید: «ناراحت نباشید؛ الان عرقش را درمیآورم.» این عین اصطلاحی بوده که ظاهراً آیت الله خامنهای بیان میکنند. در همان جلسه آیت الله خامنهای، به قول معروف حال قذافی را میگیرد. البته این رفتار مختص قذافی نبود، بلکه اطرافیانش نیز چنین رفتارهای بیادبانهای داشتند، از جمله
رفتاری که عبدالسلام جلود از خود نشان داد. آیت الله خامنهای شخصاً این موضوع را برایم بیان کرد. وقتی جلود به ایران آمد، با اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی دیداری داشت که در ضمن آن دیدار، شهید بهشتی به جلود گفته بودکه ما میخواهیم از طریق شما مسئلۀ امام موسی صدر را پیگیری کنیم که ناگهان او برافروخته شده با بیادبی و داد و بیداد اظهار میدارد که چرا به ما اتهام میزنید و حرفهایی از این سنخ. بالاخره پیگیری وضعیت امام موسی صدر از طریق دولت یا شخص آقای خاتمی به کجا رسید؟ من به آقای خاتمی گفتم که این موضوع را با رهبری در میان گذاشته و حمایت ایشان را نیز دریافت نمایند؛ چراکه میدانستم برخی افراد یا گروهها علاقهمند به حفظ رابطه با لیبی هستند؛ چه روابط اقتصادی و چه نظامی و یا غیر آن. بهخصوص که برخی از افراد در همین گروهها، آنچنان دل خوشی از امام موسی صدر نداشتند و در نتیجه تمایلی به پیگیری سرنوشت ایشان وجود نداشت؛ و من از این مسائل آگاه بودم. این افراد و گروهها چه کسانی بودند؟ سؤال خوبی است، اما نمیدانم باید این مطالب را بگویم یا نه. برای آیندگان همین قدر میگویم که اصلاً برای خیلیها مهم نبود که امام
موسی صدر چه بر سرش رفته، دزدیده شده و یا حتی زنده است یا کشته شده است. یکی از علل آن این بود که تصور میشد امام موسی صدر و امام خمینی رابطۀ خوبی با هم نداشتهاند. برخی انقلابیون مخصوصاً افرادی که در عراق همراه امام خمینی بودند علاوه بر اینکه حساسیتی نسبت به سرنوشت امام موسی صدر نداشتند بلکه اظهار میکردند، خیلی خوب شد که قذافی امام موسی را کشت؛ چراکه او اصلاً انقلابی نبود و به درد انقلاب نمیخورد و متأسفانه دامنۀ این تفکر به جمهوری اسلامی هم کشیده شد. آیا میتوان علت دیگری هم [برای] بیتوجهی به سرنوشت امام موسی صدر بیان کرد؟ بله. جنگ و نیازهای تسلیحاتی به لیبی و اینکه قذافی در مقابل موشکهایی که صدام در اختیار داشت به ایران موشکهایی میداد که ما نداشتیم. این موضوع هم باعث میشد که قضیه جدی گرفته نشود. در دورۀ ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی هم نمیدانم چرا؛ ولی قضیۀ امام موسی صدر آنچنان جدی گرفته نشد. و سرانجام پیشنهاد آقای خاتمی چه شد؟ چندی پس از آنکه پیشنهاد آقای خاتمی نزد رهبری مطرح شد، عدهای در حضور ایشان حرفهایی زده بودند که چون امام موسی صدر عموی فلانی است (منظورشان من بودم) و با آقای خاتمی
نسبت فامیلی دارد و ایشان هم رئیس جمهور است میخواهند از این طریق پیگیر موضوع شوند و رابطه با لیبی را بر هم زنند، ولی الحمد لله آیت الله خامنهای خودشان به موضوع آگاهتر بودند و ما را نیز میشناختند، در نتیجه نظر آن افراد را رد کردند. بنابراین، پس از تأیید و حمایت رهبری، کار شروع شد. التبه مذاکرات محرمانه انجام میشد. از طرف آقای خاتمی، آقای ابطحی که رئیس دفترشان بود، مسئول مذاکره شد و از طرف قذافی، پسرش، سیف الاسلام. چند جلسهای مذاکرات به طور مرتب برگزار و پیگیری شد، حتی سیف الاسلام قدمهایی نیز برای همکاری برداشت و مطالبی را هم بیان کرد...، اما باید بگویم که بعد از سه ـ چهار ماه، سیف الاسلام زیر تمام سخنانش زد و هر آنچه را که گفته و اقرار کرده بود، پس گرفت و دوباره همان موضوع همیشگی را مطرح کرد که امام موسی صدر به رم رفت و ما اصلاً در جریان مسائل مربوط به او نبودیم. آدمهای دیکتاتور اینگونهاند؛ بهراحتی از حرفشان عدول میکنند. کتاب «انقلاب و دیپلماسی در خاطرات سید محمد صدر» را انتشارات سورهٔ مهر در سال ۱۳۹۳ با تحقیق و تدوین محمد قبادی، با بهای ۲۵ هزار تومان، برای نخستین بار منتشر کرده است. منبع:
روابط عمومی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر
دیدگاه تان را بنویسید