شهید مشهید مصطفی مازحصطفی مازح در سومین روز از ماه محرم سال ۱۳۸۸ هجری قمری (۱۲ فروردین ۱۳۴۷ ه. ش) در شهر «کوناکری» پایتخت کشور آفریقایی گینه، در خانوادهای محروم و مستضعف دیده به جهان گشود. از میان پنج پسر و دو دختر خانواده، مصطفی کوچکترین فرزند پسر بود. در ابتدای نوجوانی به دلیل اوضاع نه چندان مساعد اقتصادی، به همراه سایر اعضای خانواده، مجبور به ترک دیار و مهاجرت به شهر «آبیجان» پایتخت کشور ساحل عاج شده و در آن شهر سکنی میگزیند. هر چند که در محیطی آکنده از کفر و فساد زندگی میکرد، اما عنایت و رحمت خداوند، چنان برکتی به وجود خانواده و جمعی از اطرافیان مومن وی عطا فرمود که از اوان کودکی با عقاید و احکام اسلامی آشنا گشته و از آلودگیها و پستیهای موجود در جامعه، مبرّا گشت.
نزدیکان «مصطفی» از مهربانی، تخلق به اخلاق اسلامی، جد و جهد در تبلیغ تفکر اسلامی، علاقه عجیبش به حضرت امام خمینی (ره) و اشتیاق وصف ناشدنی و فراوانش برای پیوستن به لشکریان بسیجی، خاطرات فراوانی به یاد دارند. در سال ۱۳۶۲ به کشور لبنان سفر میکند. کشوری که حدود یک سال از اشغال نظامی بخشهای عمدهای از آن توسط اشغالگران صهیونیست میگذشت.
شهید «مازح» که از نزدیک شاهد جنایات ددمنشانه متجاوزین اسراییلی بود و دردها، رنجها و مصائب وارد بر مظلومین مسلمان لبنانی و فلسطینی را در هالهای از خون و آتش درک میکرد، به وضوح ابعاد مختلف سخنان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در مورد آثار سوء و ذلت بار مهجور قرار دادن امانات گرانبهای خاتم الانبیا (ص) و علیالخصوص ترک جهاد در راه خدا را میدید. در پیدرک همین واقعیات بود که تحصیل درس را در دوره متوسطه رها کرده و برای فراگرفتن علوم و معارف اسلامی به آموزش دروس حوزوی روی آورد و با فراگرفتن زبان عربی، هر روز بیش از پیش با قرآن و احادیث نورانی چهارده معصوم (ع) انس میگرفت.
همان سخنان حیات بخشی که جلوه همه جانبه عمل به آن را در قالب پیامها، رهنمودها و سیره زندگی حضرت امام خمینی (ره) متبلور مییافت. هر گاه که ترجمه سخنان حضرت امام (ره) به دستش میرسید با دقت و شور و شوق زائدالوصفی، آنها را مطالعه میکرد و تمام سعی و تلاش خود را برای تحقق کامل آن به کار میگرفت. دوستان شهید نقل میکنند که وی یک عبارت از پیام رهبر کبیر انقلاب اسلامی خطاب به حجاج بیت الله الحرام در سال ۱۳۶۶ را بعد از کشتار وحشیانه زائرین حرم امن الهی با خط خودش خوشنویسی و بر دیوار اتاق محل سکونتش نصب کرده بود:«… و به یاری خداوند تعالی از قطرات پراکنده پیروان اسلام و توان معنوی امت محمد (ص) و امکانات کشورهای اسلامی باید استفاده کرد و با تشکیل هستههای مقاومت حزبالله در سراسر جهان، اسراییل را از گذشته جنایت بار خود پشیمان و سرزمینهای غصب شده مسلمانان را از چنگال آنان خارج کرد.»
چندی بعد با دختر مومنهای از جبل عامل عقد زناشویی میبندد، اما این عقد هرگز به ازدواج نمیانجامد، چرا که شهید مازح پس از صدور حکم تاریخی حضرت امام خمینی (ره) در مورد واجب القتل بودن نویسنده مرتد و ناشرین کتاب موهن آیات شیطانی، شخصاً کمر به اجرای آن بسته و پس از تهیه مقدمات لازم با همسر، خانواده و وابستگان خویش وداع و به لندن مهاجرت میکند.
عدم شباهت چهره این شهید عزیز به ساکنان منطقه خاورمیانه و تشابه ظاهری به غربیها و نیز تسلط کامل به زبان انگلیسی، دو عامل اصلی فریب خوردن مزدوران آموزش دیده دستگاه عریض و طویل امنیتی ـ حفاظتی انگلیس میگردد و نهایتاً «مصطفی مازح» در سومین روز از ماه محرم سال ۱۴۱۰ هجری قمری (۱۴ مرداد ۱۳۶۸ ه.ش) به طبقه دوم ساختمان محل اختفای رشدی مرتد نفوذ میکند. با توجه به این که سلمان رشدی در طبقه سوم ساختمان مزبور مخفی بود، بهترین و سریعترین راهکار ممکن برای عبور از آخرین حلقه امنیتی توسط مصطفی انتخاب میگردد. بدین ترتیب که مقادیر قابل توجهی از ماده شدید الانفجار سی ـ چهار را بر خود بسته و روی آنها لباس معمولی خویش را بر تن میکند. با مطمئن شدن از درست کار گذاشته شدن چاشنی انفجاری و رابط مربوطه به سمت طبقه فوقانی عازم میشود. اما گرمای موجود در ساختمان و حرارت ناشی از پوشش و تحرک زیاد شهید، موجب عمل کردن زودتر از موعد چاشنی و انفجار زود هنگام مواد منفجره، قبل از رسیدن به رشدی مرتد میگردد.
هر چند که علیالظاهر افتخار نابود شدن عنصر خبیث دست پرورده صهیونیسم نصیب «مصطفی مازح» نشد، اما خداوند بهترین و کاملترین مزد و پاداش وعده داده شده خود یعنی شهادت را به وی عطا فرمود. بقایای مطهر پیکر پاکش، هشت ماه در انگلستان باقی ماند تا سرانجام به جنوب لبنان منتقل و در دوم رمضان ۱۴۱۱ هجری قمری (۲۸ اسفند ۱۳۶۹ ه.ش) در یکی از روستاهای جنوب دفن شد.
دیدگاه تان را بنویسید