کوثر بیزوال نبی
وجود مبارک فاطمه (سلام الله عليها) آمدند که بمانند، نيامدند که بروند؛ نظير افراد ديگر نيست که ميآيند و ميروند بلکه او آمد که بماند.
وجود مبارک فاطمه (سلاماللهعليها) آمدند که بمانند، نيامدند که بروند؛ نظير افراد ديگر نيست که ميآيند و ميروند بلکه او آمد که بماند و اگر اميرالمومنين (عليهالسلام) درباره عالمان دين فرمود: «العلماء باقون ما بقي الدهر»[1] مصداق کامل و بالذات اين علما خود معصومين هستند و چون فرمود: «نحن العلماء وَشيعتنا المتعلمون وَسائر الناس غثاء»[2] و اگر علما شامل غيرمعصوم بشود بالعرض و بالتبع است، عالمي که ارتباطش با اهل بيت (عليهمالسلام) کامل است، ميماند، آن عالمي که بهره ولايياش کم است کم ميماند و آنکه بيولايت است «ذلک ميت الاحياء»[3]مانند ديگران از بين ميرود و از ياد ميرود. تجلي زوالناپذيري حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعليها) در سوره کوثر اما تحليل بخش پاياني سوره کوثر ميتواند سند اين بحث باشد که زهرا (سلاماللهعليها) آمد که بماند. در جريان سوره کوثر (إِنا أَعْطَيناکَ الْکَوْثَرَ * فَصَل لِرَبکَ وَانْحَرْ * ان شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ[4]، مستحضريد که غالب مفسران شيعه و سني گفتند که عدهاي از صناديد قريش، مشرکان، بدخواهان [و] معاندان براساس همان سنتهاي باطل جاهليت گفتند: بعد از مردن پيغمبر، نام او، مکتب او و ياد او از بين ميرود؛ براي اينکه او که پسر ندارد[5]. درباره دختر باورشان اين بود که: «بنونا بنو أبنائنا و بناتنا بنوهن أبناء الرجال الأباعد»[6] اين شعر، شعار رسمي جاهليت بود. ميگفتند که پسران ما و نوههاي پسري ما، اينها فرزندان ما هستند، اما نوههاي دختري ما فرزند ما نيستند، اينها فرزند مردان ديگرند؛ «... و بناتنا بنوهن أبناء الرجال الأباعد». اينها براي زن حرمتي قائل نبودند. براي فرزندهاي دختر حرمتي قائل نبودند و ميگفتند چون پيغمبر پسرش قبلا مرد و اکنون پسري ندارد و در اواخر عمر به سر ميبرد و جز دختر چيزي از او نمانده است، با مردن او، مکتب او، نام او و دين او سپري ميشود و از بين ميرود. آنها چنين شنائتي و چنين سرزنشي داشتند. ذات اقدس الهي فرمود تو براي هميشه ميماني براي اينکه من به تو چيزي دادم که هيچ کسي نميتواند آن را از بين ببرد و به تو فرزندي دادم که حافظ و مجري آن است. چيزي که به تو دادم قرآن است و آن کساني هم که حافظ قرآن، مفسر قرآن، مبين قرآن، معلم قرآن، مجري احکام و حدود قرآنند، فرزندان همين دخترند. فرمود: «إِنا أَعْطَيناکَ الْکَوْثَرَ»؛ اين کوثر مصاديق فراواني دارد؛ دين است، قرآن است و ولايت است. «إِنا أَعْطَيناکَ الْکَوْثَرَ * فَصَل لِرَبکَ وَانْحَرْ * ان شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ»[7]؛ يعني آنهايي که تو را شماتت ميکردند بدي تو را ميخواستند، انقطاع نسل تو را ميخواستند و ابتر بودن تو را در نظر داشتند، آنها خودشان ابترند؛ نه تو ابتري. فاطمه زهرا (سلاماللهعليها) همتاي قرآن در مقام حدوث و بقا سر اينکه اين بانو (سلام الله عليها) حجت بر ائمه (عليهم السلام) است و اگر عليبنابيطالب (عليه السلام) نبود، احدي همتاي آن حضرت نبود (آدم و مِن دونه) اين است که او [فاطمه (سلام الله عليها)] مثل خود قرآن کريم در مقام حدوث و بقا شکل گرفت. قرآن از زمين برنخاست از فکر کسي تدوين نشد، هيچ عالم بشري اين قرآن را تدوين و تنظيم نکرد. سوره هايش، آياتش، معارفش [و] مفاهيمش را بررسي و انشا نکرد. مستقيما از جهان غيب نازل شد و در طي 23 سال ماند و براي ابد جاي خود را تثبيت کرد. اين سه کار را قرآن کرد يعني از زمين برنخاست [بلکه] اولا از آسمان نازل شد، ثانيا نزولش هم 23 سال طول کشيد، ثالثا ماند که براي ابد بماند. اينطور نيست که ـ معاذ الله ـ قابل زوال باشد و از بين رفتني باشد: «لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ». وقتي هويت انسان کامل مخصوصا فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را ارزيابي ميکنيم ميبينيم در همين مثلث خلاصه ميشود: او از زمين برنخاست [بلکه] از آسمان نازل شد و تقريبا همسفر قرآن کريم بود. تا قرآن آياتش و سورش نازل ميشد، او هم روزانه متکامل ميشد ترقي ميکرد و تا قرآن به پايان رسيد، عمر اين بيبي هم به پايان رسيد و براي ابد ماند؛ گرچه «إِنکَ مَيتٌ وَإِنهُمْ مَيتُونَ» شامل همه انسانهاست. آن مثلث درباره قرآن روشن است. همه ما ميدانيم که اين کتابي است از ذات اقدس الهي نشأت گرفته [و] هيچ فکري او را تدوين نکرده [است]، از آسمان غيب نازل شده و اين کتاب طي 23 سال بهتدريج نازل شده است. بعد از اينکه «اليَوْمَ أَکْمَلْتُ» و ساير آيات نازل شد، اين کتاب نه يک کلمه کم و نه يک کلمه زياد، «الي يوم القيامه» ماندني است. بنابراين اولا از آسمان و غيب نازل شد، ثانيا طي 23 سال بهتدريج متکامل شد، ثالثا به «اليَوْمَ أَکْمَلْتُ» و مانند آن رسيد و ماند براي ابد. جريان فاطمه زهرا (سلام الله عليها) هم همينطور است.[8] طليعه آسماني پيدايش حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعليها) وقتي وجود مبارک پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به مقام شامخ نبوت بار يافتند [و] به معراج رسيدند، در معراج غذايي ميل کردند. وقتي از معراج نازل شدند و به زمين آمدند ديگر تماسي نداشتند، مگر اينکه آن غذا بهصورت نطفه در بيايد؛ آن ميوه آسماني و غيبي و بهشتي. آن ميوه غيبي و بهشتي وقتي در صلب مطهر رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بهصورت نطفه فاطمه (سلام الله عليها) درآمد، در قرار مکين خديجه (سلام الله عليها) مستقر شد؛ پس وجود مبارک اين بانو نظير افراد ديگر (نظير مردها يا زنهاي عادي) نيست که نطفه آنها محصول آب و غذا و ميوه زمين باشد [و] از زمين برخاسته باشد. همانطوري که قرآن نظير کتابهاي بشري نيست که محصول فکر بشر باشد، نطفه وجود مبارک فاطمه (سلام الله عليها) هم محصول آن ميوه غيب (ميوه بهشت) است؛ يعني از زمين برنخاست، منتها اين چند سالي که طول کشيد تا اين نطفه مستقر بشود، اين مقدمه انعقاد نطفه است. بايد وحي نازل بشود، بايد پيامبر به آن مقام وحييابي برسد، بايد آن انقطاع وحي بهعنوان آزمون فرا برسد، بايد نوبت معراج فرا برسد، بايد پيغمبر به معراج برود، بايد در معراج آن ميوه بهشتي را ميل کند بعد آن تبديل به نطفه بشود تا بشود فاطمه (سلام الله عليها). وقتي هم که از معراج آمدند يک سال يا کمتر طول کشيد تا وجود مبارک فاطمه (سلام الله عليها) متکونه بشود. اين، طليعه پيدايش و تجلي آن بانو در عالم طبيعت است. [9] منبع: ویژه نامه نوروز پنجره
دیدگاه تان را بنویسید