امیر حمزهنژاد: اتفاقات داخلی آمریکا از جهات مختلف بسیار مهم و قابل تامل است. مهمترین موضوعی که به آن میتوان اشاره کرد واقعیت ایدئولوژی لیبرالیسم در آمریکاست. لیبرالها از لحاظ نظری خواستار تضمین قلمرو اساسی برای آزادی شخصی- شامل آزادی وجدان، بیان، انجمن، اشتغال و ... هستند و تاکید میکنند که دولت نباید جز برای حمایت از دیگران، در برابر زیان، در این امور مداخله کند. بنابراین لیبرال به تفکری گفته می شود که در برابر آمریت طلبی طرفدار آزادی است. با توجه به هژمونی آمریکا و امپریالیسم رسانهای غرب ایدئولوژی لیبرالیسم در جهان به شدت تبلیغ میشود اما اتفاقات داخلی آمریکا بیش از هر چیز نشان میدهد که تبلیغ لیبرالیسم بیشتر خوراک خارجیهاست. درواقع آمریکایيها لیبرالیسم را به عنوان یک نسخه بدلی برای کشورهای خارجی و تحت سیطره قرار دادن این آنان از لحاظ فرهنگی و اجتماعی ترویج میکنند که متاسفانه طرفدارانی نیز پیدا کرده است. شورش فرگوسن این دروغ را افشا کرد. اتفاقات فرگوسن و رفتار دولت آمریکا با سیاه پوستان در این کشور به خوبی نشان میدهد که بیش از هر چیز سرمایه داران در آمریکا حکم رانی میکنند تا تفکراتی که به نوعی
آزادی شخصی و آزادی منفی تبلیغ میکند که البته برایند آن برای کشورهای دیگر آنارشی، بی نظمی و آنومی اجتماعی به دنبال دارد. کشته شدن یک جوان سیاه پوست و تبرئه پلیس قاتل در این حوزه نیز نشان میدهد تفکر لیبرالیسم نمیتواند در این حوزه بی عدالتی اجتماعی را درمان کند. در این باب باید از سویی به وقایع خیابان وال استریت که نماد سرمایه داری در جامعه آمریکاست و اعتراض 99 درصدی جامعه آمریکا در پی آن شکل گرفت نیز توجه کرد. برخی از نظریه پردازان غربی بر همین موضوع تاکید کردهاند و در تقسیم بندی نظامیهای سیاسی هسته مرکزی را تعیین کننده رفتار حکومتهای غربی عنوان میکنند. این نظریهپردازان با تقسیم نظامهای مزبور به واقعیت نظام سرمایه داری یا تجاری اشاره می کنند و مطرح می کنند که در پس این نظامها یک شبه نظام سیاسی دیگر تعریف می شود درحالی است که نظام سیاسی واقعی که حکومت میکند سرمایه گراست و سرمایهداران در آن محور قرار دارند اما برای جلب توجه توده و همچنین حفظ هژمونی خارجی از نظام دمکراسی و تفکر لیبرالیسم که جلوه خاصی در میان مردم دارد استفاده می شود. از این رو حتی آمریکا رئیس جمهوری سیاه پوست را بر صدر امور
مینشاند تا بتواند با به میدان کشیدن امری نمادین سرکوب نهادینه جامعه بین الملل و حتی جامعه داخلی آمریکا که بیشتر شامل سیاهان می شود را تداوم ببخشد. شعار تغییر اوباما در همین راستا در تجمعات انتخاباتی طنین انداز شد، اما وقایع فرگوسن همه این دروغها را یکی پس از دیگری افشا کرد. البته امریکاییها با شیوه رسانهای خاص خود تا مدت زیادی توانستند برخی از این دورغها را باورپذیر کنند، اما اتفاقاتی نظری فرگوسن با تمام این دروغ پردازیها یک رسوایی بزرگ برای دولتمردان این کشور به حساب میآید. جالب اینجاست که با همین تز لیبرالیستها که دمکراسی تنها با حضور توده ها در سراسر زندگی و لاجرم خیابانها می تواند نهادینه شود این اعتراضات آغاز شده و افراد برای نشان دادن اعتراضاتشان به این نحو روی زمین دراز میکند اما پلیس امریکا با سلب این حضور با سرکوب معترضین نشان می دهد دمکراسی صوری در برابر مردم سالاری واقعی همیشه فاشیستی عمل می کند. با این اوصاف آنچه در این اعتراضات به طور جالب توجهی جلوه میکند، شکست تز لیبرالیسم و آزادی مدنی است. آزادی مدنی که آمریکاییها همواره در فرایند برنامه ریزی شده انقلابات رنگی و مخملی در سطح
جهان آنرا دنبال میکنند اما حالا خود در چاهی که برای دیگران کندهاند، گرفتار شدهاند. از این رو به خوبی میتوان به شکست نظریه لیبرالیسم و همچنین عدم پایبندی شعارهایی که آمریکا در این زمینه و مسائل دیگر همچون حقوق بشر میدهد در اتفاقات فرگوسن رسید.
دیدگاه تان را بنویسید