جامعه ایران در وضعیت امتناع گفتمان
دوم خرداد 76 چه شباهت ها و تفاوت هایی با بیست و چهار خرداد 92 دارد؟
درباره شباهت ها تنها به چند محور کلان اشاره میکنم که نوعی فضای آینده نگرانه نیز در خود دارد و به کار آینده می آید.
بین دوم خراد 76 و 24 خرداد 92شباهت هایی وجود دارد. در هر دو رویداد انتخاباتی، شکاف اصلی حول و حوش «حفظ وضع موجود» و «تغییر وضع موجود» است. ناطق نوری جدی ترین نماد حفظ و تداوم وضع موجود(ادامه دوره هاشمی) و خاتمی رادیکال ترین نشانه تغییر وضع موجود بودند. در انتخابات 24خرداد 92 نیز شکاف اصلی بین گزینه تداوم یا تغییر وضع موجود است که جلیلی با توجه به نبود کاندیدایی مستقیم از دولت احمدی نژاد به نماد وضع موجود بدل شد و مجموعه کاندیداها با شدت و ضعف از روحانی و قالیباف و ولایتی و رضایی در موضع تغییر وضع موجود بودند.
شباهت دیگر این است که در 24 خرداد نیز مانند دوم خرداد که هر دو انتخاباتی بعد از یک دوره هشت ساله دولت ها هستند، گزینه تغییر وضع موجود بر گزینه تداوم وضع موجود در فضای عمومی مسلط شد. در حالیکه در انتخاباتهای پایان دوره چهارساله دولت ها(سال های72 ،80و 88) همیشه گزینه تداوم غالب شده است.
شباهت دیگر این دو انتخابات در این است که در 24 خرداد مانند دوم خرداد گزینه ای حائز اکثریت آراء شد که در «رادیکال ترین» نقطه مخالفت با وضع موجود بود. در واقع به یک معنا گزینه «نفی وضع موجود» که در دوم خرداد 76 نمادش خاتمی و در 24 خرداد نمادش روحانی بود بر گزینه «نقد وضع موجود» که در دوم خرداد نماینده اش ری شهری و در 24 خرداد قالیباف بود، غلبه کرد.
با این تلقی که شما از شباهت ها دارید احتمالا با نظر کسانی همراهید که 24 خرداد را بازتولیددوم خرداد 76 میدانند؟
نه چنین نظری ندارم. علی رغم این شباهت، تفاوت های مهمی بین این دو انتخابات است که به آنها هویت یونیک می دهد.
این تفاوت ها چیست؟
اولین تفاوت مهم در این است که خاتمی در دوم خرداد، پیروز «گفتمانی» بود اما روحانی در 24 خرداد پیروزِ «سیاست ورزانه» بود. این تفاوت آنچنان مهم و بنیادین است که به تفاوت دولت های برآمده از این دو انتخابات منجر شده است. چون آرایی که به لحاظ گفتمانی به دست می آید، یک چسبندگی ریشه دارتری بین رای دهندگان و دولت منتخب ایجاد میکند و چونان فضایی بر محیط اجتماعی مسلط میشود که بیرون از آن، صدایی در نقد و مخالفت شنیده نمیشود. اما در پیروزی سیاست ورزانه، چسبندگی آراء کم و صورتی شکننده دارد. وضعیت امروز دولت روحانی از نظر اجتماعی در کمتر از یکسال به خوبی تفاوت آراء گفتمانی و سیاست ورزانه را نشان میدهد. خصوصا که دولت یازدهم خود به دست خود، کیفیت آراء خود را در رفراندوم هدفمندی دهه سوم فروردین به دست تفسیر اجتماعی سپرد و عدد 8/96 ثبت نام کنندگان که بخش بزرگی از آنها رای دهندگان به روحانی بودند و نیز احتمالا از تمکن مالی نیز برخوردار بودهاند، نشان میدهد خواست دولت از مردم که فضای اصلی صدا و سیما و پشتیبانی مراجع را نیز در اختیار داشت، با پاسخ منفی مواجه شده است. چون دولت نه آراء گفتمانی دارد و نه از پایگاه ایدئولوژیک اجتماعی مستقل برخوردار است و نه نشان داده است که به لحاظ کارایی و توان، چیز دندان گیری است. به همین لحاظ فقر پایگاه اجتماعی دولت یازدهم یک تفاوت مهم این دولت با دولت خاتمی و نیز دولت احمدی نژاد است که ازآراء گفتمانی برخوردار بودند. به طوری که از نظر اجتماعی من فکر میکنم که حتی دعوت جلیلی از مردم برای انصراف از یارانه با پاسخ نسبتا بهتری تا روحانی مواجه میشد چرا که جلیلی دست کم از یک پشتیبانی ایدئولوژیک برخوردار بود.
در فضای گفتمانی خاتمی در دوم خرداد ، عدالت خواهی نقطه ثقل بود یا آزادی خواهی؟
مطابق نظریه گفتمان، اولا هر گفتمانی تاریخ مصرف اجتماعی دارد و وضعیت هژمونیک آن نمی تواند دائمی باشد که به اصطلاح «انسداد و تثبیت موقت نشانه ها» گفته میشود. ثانیا هر گفتمانی توامان سازنده پادگفتمان خویش نیز است و نشانه های طرد شده از سوی گفتمان مسلط با عمل مفصل بندی، انسجام پیدا می کنند و به عنوان یک امکان(نه ضرورت) می توانند در شرایط دیس لوکیشن(فروپاشی گفتمان مسلط) به گفتمان مسلط تبدیل شود.
در گفتمان سازندگی دوره هاشمی که با تسامح(در درس گفتارهای موسسه طلوع درباره مولفه های گفتمانی دولت ها در جمهوری اسلامی این مسئله را به صورت عمیق تری بحث کرده ام که فضای کمی و کیفی مجله امکان طرح آن را نمی دهد)، گفتمانی است که «رشد اقتصادی» را دال مرکزی و ومحوری خود قرار داده و طبیعتا دو دوال اصلی «آزادی» و «عدالت» را طرد کرده است. با پایان تاریخ مصرف اجتماعی گفتمان سازندگی در پایان دوره هشت ساله هاشمی، امکان ظهور هر دو گفتمان آزادی و عدالت برای جایگزینی وجود دارد اما این گفتمان آزادی است که وضعیت هژمونیک پیدا میکند. چون یکی از شروط تسلط گفتمان ها، «در دسترس بودن» آنهاست که آزادی در نماد خاتمی و فضای گفتمانی آن، از این وضعیت برخوردار شد اما ظهور گفتمان عدالت به دلیل آن که مجموعه نشانههای قوام بخش آن در دوم خرداد سال 76 در دسترس نبود، به تاخیر افتاد تا این که در انتخابات سال 84 و در مجموعه نشانه هایی که احمدی نژاد از گفتمان عدالت در دسترس اجتماعی قرار داد، توانست هژمونیک شود.
عدالت در شرایط در دسترس نبودن در دوم خرداد به عنوان یک گفتمان، به محاق رفت یا به صورت دیگری ظهور و بروز کرد؟
در دوم خرداد، عدالت به صورت یکی از مدلولهایِ دالِ آزادی ظهور و بروز کرد.
مقصود شما چیست؟ اگر ممکن است توضیح بیشتری بدهید؟
یکی دیگر از شروط شکل گیری وضعیت هژمونیک از نظر اجتماعی برای گفتمان ها این است که بتوانند مطالبات و تقاضاهای گوناگون را حول گره مرکزی خود منسجم کنند. بنابراین دال مرکزی یک گفتمان نمی تواند تنها بر یک مدلول دلالت کند.
دال مرکز آزادی در دوم خرداد همزمان چندین مدلول داشت. یک مدلولِ دالِ آزادی که در سیمای خاتمی به عنوان جناح چپ ظهور و بروز داشت، مخالفت با جناح راست به عنوان یک جناح انحصار طلب بود که خواستار فضای بازتر و سهیم شدن آنها در فرایندهای سیاسی و اجتماعی بود.
یک مدلول دیگر دال آزادی، مخالفت با هاشمی به عنوان یک چهره اقتدارگرای سیاسی بود. مدلول دیگر دال آزادی در انتخابات دوم خرداد 76، مخالفت با وضع موجود در کلیت آن بود که فراگیرترین مخاطبان را داشت که بخش بزرگ و عمده آنها، مخالفان سیاست های اقتصادی دوره هاشمی از منظر تضادش با عدالت اجتماعی بود. شکل گیری نارضایتی طبقات ضعیف اقتصادی از این سیاست ها که در صورت تبعیض، نابرابری و شکاف های طبقاتی، فضای اشرافی گری و.... ظهور و بروز داشت، تقاضای تغییر وضع موجود از منظری عدالت خواهانه را به دال آزادی که یکی از مدلول هایش، مخالفت با تداوم وضع موجود بود، گره زد.
پس چرا عدالت در قامت یک گفتمان در انتخابات 84 مجددا ظهور کرد؟
چون در دوره اصلاحات، عدالت به یک دال طرد شده در برابر دال آزادی به عنوان یک دال فراخوانده شده تبدیل شد و به همین لحاظ بحث توسعه سیاسی و جامعه مدنی مرکزیت پیدا کردند تا این حد که بحث مطبوعات و اصلاح قانون مطبوعات به مهمترین دغدغه و مسئله حاملان دوم خرداد بدل شد. بنابراین گفتمان آزادی نتوانست پاسخگوی تقاضاهای عدالت محور جامعه باشد و این بدنه بزرگ اجتماعی مطالبات خود را در سیمای گفتمان عدالت که در نماد احمدی نژاد ظهور کرده بود، یافت.
اگر دوم خرداد ایجاد نمی شد و ناطق نوری پیروز انتخابات می بود، سیاست ایران به کدام سو می رفت؟
شرایط اجتماعی به لحاظ ساختاری در وضعیتی بود که نمی توانست کسی را که به معنای تداوم دوره هاشمی است، بپذیرد. علاوه بر این ناطق نوری و جناح راست به طور کلی کنش گران سیاسی توانمندی نبودند که بتوانند بازی موفق سیاسی از خود به نمایش بگذارند. اظهارات اخیر ناطق نوری درباره چگونگی رییس جمهور شدن اوباما به عنوان علامت تیزهوشی او که توانسته است در یک کشور نژاد پرست به نام آمریکا علی رغم سیاه پوست بودن تحصیلات عالی در هاروارد داشته باشد و به حزب دموکرات راه پیدا کند و مراتب حزبی را با سرعت طی کند و اولین رییس جمهور سیاه پوست آمریکا شود، عیار توانمندی سیاسی وی و جریان راست را نشان میدهد.
بنابراین هم در وجه ساختاری و هم در وجه کنش گری سیاسی، کفه طرف مقابل سنگینتر بود. اما اگر به هر دلیلی ناطق نوری رییس جمهور میشد، فکر نمی کنم چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی تفاوت چشمگیری با دوره هاشمی میکرد. اگر به زبان گفتمانی بخواهم بگویم باز «عدالت» و «آزادی» دو دال ِطرد شده در گفتمان آنها بود. بنابراین از منظر گفتمانی، دوم خرداد 76 و سوم تیر 84 دیر یا زود رخ میداد.
اگر موافقید برگردیم به بحث تفاوتهای بین دوم خرداد 76 و 24 خرداد 92 که ناتمام ماند.
بله! دومین تفاوت به نظرم بنیادی، بین این دو انتخابات، تفاوت در جامعه ما در این دو مقطع است. جامعه خرداد 92 اساسا در یک وضعیت دیگری نسبت به دوم خرداد 76 است که به همین دلیل شکل گیری مجدد دوم خرداد را منتفی میکند. ویژگی تمایز بخش جامعه ما در خرداد 92، وجود مسئله ای به نام «تکثر» است که اساسا امکان شکل گیری گفتمان های گرم مانند دوم خرداد و سوم تیر را تا حد زیادی منتفی یا دست کم به شروطی، مشروط میکند که تحقق آن سخت و دشوار است. بنابراین وضعیت متکثر کنونی ما را در شرایط «امتناع گفتمان» قرار داده است چرا که انسجام بخشی به این همه تفاوت در درون یک گفتمان کار صعب و مشکلی است و بیشتر باید منتظر فضای چند گفتمانی در فضای اجتماعی و بالتبع فضای سیاسی بود که در همین انتخابات یازدهم نیز شاهد بودیم. و باید گفت تمایز اول که بیان کردم به نوعی در همین وضعیت متکثر اجتماعی ریشه دارد. این تکثر اجتماعی به نوعی در حکم مادر بسیاری از واقعیت های جامعه ماست.
کدام واقعیت ها؟
مثلا نوع آرایش مجموعه ها و بازیگران سیاسی با گذشته فرق کرده است. در همین انتخابات یک جریان پرمدعای سیاسی که احساس میکرد کل حاکمیت را با طرح بحث «خروج از حاکمیت» میتواند تحت فشار بگذارد، از گذار از جمهوري اسلامي سخن ميگفت، براي حضور و عدم حضورش شرط و شروط ميگذاشت، انتخابات مجلس نهم را تحريم كرد، ببينيد واقعيت تكثر با آن چه ميكند كه از 18 تير 78 تا 23 تير78 شيفت ميكند و پشت سر كسي قرار ميگرد كه در كانون حادثه 23 تير 78 به عنوان سخنران است.
براي قرار دادن ناطق نوري در راس فهرست انتخابات آينده مجلس مسابقه گذاشته است. كسي كه در دوران رياست او بر مجلس پنجم و البته نايب رييسي روحاني، طرح اصلاح قانون مطبوعات تصويب شد كه گقتند كار سعيد امامي بوده است و تعطيلي روزنامه سلام و ماجراي حادث كوي دانشگاه تهران پشت سر آن واقع شد. یعنی ناطق نوری که دیروز مغضوب و به یک معنا منفور جریان اصلاحات بود، امروز محبوب متحد آنهاست و از حجاریان تا کرباسچی خواهان حضور وی در راس فهرست انتخاباتی مجلس آینده اند!!
يا ببينيد در جريان راست سنتي كه اساسا به لحاظ تاريخي مفهوم تكثر يك مفهوم نامعقول و ناپسند سياسي است به چه وضعيتي بر اساس واقعيت تكثر ميرسند كه به تنهايي و مستقل از ديگر گروههاي اصول گرا با 5 كانديدا(متكي، پورمحمدي، ابوترابي، آل اسحاق و..) وارد انتخابات رياست جمهوري يازدهم ميشوند و بعد از توافق بر روي ابوترابي، متكي نيز ثبت نام ميكند و عنوان «خارجي» پيدا ميكند!!
اصول گرایان در مجلس به دو گروه متفاوت تقسیم شدهاند و رسما تحت عنوان دو فراکسیون «رهروان ولایت» و «اصولگرایان» فعالیت پارلمانی دارند که اساسا سابقه نداشته است. بعد شما میبینید که در این فراکسیون نیز خرده فراکسیونهایی هست که بعضا اختلافات اساسی با هم دارند.
این تکثر دیگر چه پیامدها و الزاماتی دارد؟
در شرایطی که نوعی امتناع گفتمانی وجود دارد، مسئلهای به نام سیاست ورزی نقش جدیتر و اساسیتری پیدا میکند. در همین انتخابات 24 خرداد همانطور که به طور مفصل هم بیان کردم، سیاست ورزی کلیدی بود که قفل های انتخابات را به روی روحانی بازکرد و نابلدی سیاسی رقبا بود که درهای گشوده در انتخابات را به روی آنها بست. بنابراین همین برجستگی و تعیین کنندگی سیاست ورزی یک تفاوت مهم بین دوم خرداد 76 و 24 خرداد 92 است.
گره گشای این وضعیت متکثر اجتماعی برای جریانات سیاسی یا بازیگری بهتر سیاسی چیست؟
ببینید، تکثر اجازه نمیدهد کسی یا گروهی با گفتمان صد در صدی که مورد توجه و علایق اوست، به صحنه اجتماعی بیایید . باید در گفتمان خودت تعدیل به وجود بیاوری . خواستههایت را از حالت «حداکثری» که در این شرایط نا ممکن است به خواستههای «حداقلی» اما ممکن تبدیل کنی. بنابراین یک ضرورت مهم فضای آینده سیاسی، «ائتلاف» است . بنابراین همنشینی خاتمی و هاشمی و ناطق و روحانی، حجاریان و کرباسچی و...که روزگاری نه چندان دور طرف های درگیری های سیاسی با یکدیگر بودند، چندان نامنتظره نیست.
دوم خرداد 76 چه شباهت ها و تفاوت هایی با بیست و چهار خرداد 92 دارد؟
درباره شباهت ها تنها به چند محور کلان اشاره میکنم که نوعی فضای آینده نگرانه نیز در خود دارد و به کار آینده می آید.
بین دوم خراد 76 و 24 خرداد 92شباهت هایی وجود دارد. در هر دو رویداد انتخاباتی، شکاف اصلی حول و حوش «حفظ وضع موجود» و «تغییر وضع موجود» است. ناطق نوری جدی ترین نماد حفظ و تداوم وضع موجود(ادامه دوره هاشمی) و خاتمی رادیکال ترین نشانه تغییر وضع موجود بودند. در انتخابات 24خرداد 92 نیز شکاف اصلی بین گزینه تداوم یا تغییر وضع موجود است که جلیلی با توجه به نبود کاندیدایی مستقیم از دولت احمدی نژاد به نماد وضع موجود بدل شد و مجموعه کاندیداها با شدت و ضعف از روحانی و قالیباف و ولایتی و رضایی در موضع تغییر وضع موجود بودند.
شباهت دیگر این است که در 24 خرداد نیز مانند دوم خرداد که هر دو انتخاباتی بعد از یک دوره هشت ساله دولت ها هستند، گزینه تغییر وضع موجود بر گزینه تداوم وضع موجود در فضای عمومی مسلط شد. در حالیکه در انتخاباتهای پایان دوره چهارساله دولت ها(سال های72 ،80و 88) همیشه گزینه تداوم غالب شده است.
شباهت دیگر این دو انتخابات در این است که در 24 خرداد مانند دوم خرداد گزینه ای حائز اکثریت آراء شد که در «رادیکال ترین» نقطه مخالفت با وضع موجود بود. در واقع به یک معنا گزینه «نفی وضع موجود» که در دوم خرداد 76 نمادش خاتمی و در 24 خرداد نمادش روحانی بود بر گزینه «نقد وضع موجود» که در دوم خرداد نماینده اش ری شهری و در 24 خرداد قالیباف بود، غلبه کرد.
با این تلقی که شما از شباهت ها دارید احتمالا با نظر کسانی همراهید که 24 خرداد را بازتولیددوم خرداد 76 میدانند؟
نه چنین نظری ندارم. علی رغم این شباهت، تفاوت های مهمی بین این دو انتخابات است که به آنها هویت یونیک می دهد.
این تفاوت ها چیست؟
اولین تفاوت مهم در این است که خاتمی در دوم خرداد، پیروز «گفتمانی» بود اما روحانی در 24 خرداد پیروزِ «سیاست ورزانه» بود. این تفاوت آنچنان مهم و بنیادین است که به تفاوت دولت های برآمده از این دو انتخابات منجر شده است. چون آرایی که به لحاظ گفتمانی به دست می آید، یک چسبندگی ریشه دارتری بین رای دهندگان و دولت منتخب ایجاد میکند و چونان فضایی بر محیط اجتماعی مسلط میشود که بیرون از آن، صدایی در نقد و مخالفت شنیده نمیشود. اما در پیروزی سیاست ورزانه، چسبندگی آراء کم و صورتی شکننده دارد. وضعیت امروز دولت روحانی از نظر اجتماعی در کمتر از یکسال به خوبی تفاوت آراء گفتمانی و سیاست ورزانه را نشان میدهد. خصوصا که دولت یازدهم خود به دست خود، کیفیت آراء خود را در رفراندوم هدفمندی دهه سوم فروردین به دست تفسیر اجتماعی سپرد و عدد 8/96 ثبت نام کنندگان که بخش بزرگی از آنها رای دهندگان به روحانی بودند و نیز احتمالا از تمکن مالی نیز برخوردار بودهاند، نشان میدهد خواست دولت از مردم که فضای اصلی صدا و سیما و پشتیبانی مراجع را نیز در اختیار داشت، با پاسخ منفی مواجه شده است. چون دولت نه آراء گفتمانی دارد و نه از پایگاه ایدئولوژیک اجتماعی مستقل برخوردار است و نه نشان داده است که به لحاظ کارایی و توان، چیز دندان گیری است. به همین لحاظ فقر پایگاه اجتماعی دولت یازدهم یک تفاوت مهم این دولت با دولت خاتمی و نیز دولت احمدی نژاد است که ازآراء گفتمانی برخوردار بودند. به طوری که از نظر اجتماعی من فکر میکنم که حتی دعوت جلیلی از مردم برای انصراف از یارانه با پاسخ نسبتا بهتری تا روحانی مواجه میشد چرا که جلیلی دست کم از یک پشتیبانی ایدئولوژیک برخوردار بود.
در فضای گفتمانی خاتمی در دوم خرداد ، عدالت خواهی نقطه ثقل بود یا آزادی خواهی؟
مطابق نظریه گفتمان، اولا هر گفتمانی تاریخ مصرف اجتماعی دارد و وضعیت هژمونیک آن نمی تواند دائمی باشد که به اصطلاح «انسداد و تثبیت موقت نشانه ها» گفته میشود. ثانیا هر گفتمانی توامان سازنده پادگفتمان خویش نیز است و نشانه های طرد شده از سوی گفتمان مسلط با عمل مفصل بندی، انسجام پیدا می کنند و به عنوان یک امکان(نه ضرورت) می توانند در شرایط دیس لوکیشن(فروپاشی گفتمان مسلط) به گفتمان مسلط تبدیل شود.
در گفتمان سازندگی دوره هاشمی که با تسامح(در درس گفتارهای موسسه طلوع درباره مولفه های گفتمانی دولت ها در جمهوری اسلامی این مسئله را به صورت عمیق تری بحث کرده ام که فضای کمی و کیفی مجله امکان طرح آن را نمی دهد)، گفتمانی است که «رشد اقتصادی» را دال مرکزی و ومحوری خود قرار داده و طبیعتا دو دوال اصلی «آزادی» و «عدالت» را طرد کرده است. با پایان تاریخ مصرف اجتماعی گفتمان سازندگی در پایان دوره هشت ساله هاشمی، امکان ظهور هر دو گفتمان آزادی و عدالت برای جایگزینی وجود دارد اما این گفتمان آزادی است که وضعیت هژمونیک پیدا میکند. چون یکی از شروط تسلط گفتمان ها، «در دسترس بودن» آنهاست که آزادی در نماد خاتمی و فضای گفتمانی آن، از این وضعیت برخوردار شد اما ظهور گفتمان عدالت به دلیل آن که مجموعه نشانههای قوام بخش آن در دوم خرداد سال 76 در دسترس نبود، به تاخیر افتاد تا این که در انتخابات سال 84 و در مجموعه نشانه هایی که احمدی نژاد از گفتمان عدالت در دسترس اجتماعی قرار داد، توانست هژمونیک شود.
عدالت در شرایط در دسترس نبودن در دوم خرداد به عنوان یک گفتمان، به محاق رفت یا به صورت دیگری ظهور و بروز کرد؟
در دوم خرداد، عدالت به صورت یکی از مدلولهایِ دالِ آزادی ظهور و بروز کرد.
مقصود شما چیست؟ اگر ممکن است توضیح بیشتری بدهید؟
یکی دیگر از شروط شکل گیری وضعیت هژمونیک از نظر اجتماعی برای گفتمان ها این است که بتوانند مطالبات و تقاضاهای گوناگون را حول گره مرکزی خود منسجم کنند. بنابراین دال مرکزی یک گفتمان نمی تواند تنها بر یک مدلول دلالت کند.
دال مرکز آزادی در دوم خرداد همزمان چندین مدلول داشت. یک مدلولِ دالِ آزادی که در سیمای خاتمی به عنوان جناح چپ ظهور و بروز داشت، مخالفت با جناح راست به عنوان یک جناح انحصار طلب بود که خواستار فضای بازتر و سهیم شدن آنها در فرایندهای سیاسی و اجتماعی بود.
یک مدلول دیگر دال آزادی، مخالفت با هاشمی به عنوان یک چهره اقتدارگرای سیاسی بود. مدلول دیگر دال آزادی در انتخابات دوم خرداد 76، مخالفت با وضع موجود در کلیت آن بود که فراگیرترین مخاطبان را داشت که بخش بزرگ و عمده آنها، مخالفان سیاست های اقتصادی دوره هاشمی از منظر تضادش با عدالت اجتماعی بود. شکل گیری نارضایتی طبقات ضعیف اقتصادی از این سیاست ها که در صورت تبعیض، نابرابری و شکاف های طبقاتی، فضای اشرافی گری و.... ظهور و بروز داشت، تقاضای تغییر وضع موجود از منظری عدالت خواهانه را به دال آزادی که یکی از مدلول هایش، مخالفت با تداوم وضع موجود بود، گره زد.
پس چرا عدالت در قامت یک گفتمان در انتخابات 84 مجددا ظهور کرد؟
چون در دوره اصلاحات، عدالت به یک دال طرد شده در برابر دال آزادی به عنوان یک دال فراخوانده شده تبدیل شد و به همین لحاظ بحث توسعه سیاسی و جامعه مدنی مرکزیت پیدا کردند تا این حد که بحث مطبوعات و اصلاح قانون مطبوعات به مهمترین دغدغه و مسئله حاملان دوم خرداد بدل شد. بنابراین گفتمان آزادی نتوانست پاسخگوی تقاضاهای عدالت محور جامعه باشد و این بدنه بزرگ اجتماعی مطالبات خود را در سیمای گفتمان عدالت که در نماد احمدی نژاد ظهور کرده بود، یافت.
اگر دوم خرداد ایجاد نمی شد و ناطق نوری پیروز انتخابات می بود، سیاست ایران به کدام سو می رفت؟
شرایط اجتماعی به لحاظ ساختاری در وضعیتی بود که نمی توانست کسی را که به معنای تداوم دوره هاشمی است، بپذیرد. علاوه بر این ناطق نوری و جناح راست به طور کلی کنش گران سیاسی توانمندی نبودند که بتوانند بازی موفق سیاسی از خود به نمایش بگذارند. اظهارات اخیر ناطق نوری درباره چگونگی رییس جمهور شدن اوباما به عنوان علامت تیزهوشی او که توانسته است در یک کشور نژاد پرست به نام آمریکا علی رغم سیاه پوست بودن تحصیلات عالی در هاروارد داشته باشد و به حزب دموکرات راه پیدا کند و مراتب حزبی را با سرعت طی کند و اولین رییس جمهور سیاه پوست آمریکا شود، عیار توانمندی سیاسی وی و جریان راست را نشان میدهد.
بنابراین هم در وجه ساختاری و هم در وجه کنش گری سیاسی، کفه طرف مقابل سنگینتر بود. اما اگر به هر دلیلی ناطق نوری رییس جمهور میشد، فکر نمی کنم چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی تفاوت چشمگیری با دوره هاشمی میکرد. اگر به زبان گفتمانی بخواهم بگویم باز «عدالت» و «آزادی» دو دال ِطرد شده در گفتمان آنها بود. بنابراین از منظر گفتمانی، دوم خرداد 76 و سوم تیر 84 دیر یا زود رخ میداد.
اگر موافقید برگردیم به بحث تفاوتهای بین دوم خرداد 76 و 24 خرداد 92 که ناتمام ماند.
بله! دومین تفاوت به نظرم بنیادی، بین این دو انتخابات، تفاوت در جامعه ما در این دو مقطع است. جامعه خرداد 92 اساسا در یک وضعیت دیگری نسبت به دوم خرداد 76 است که به همین دلیل شکل گیری مجدد دوم خرداد را منتفی میکند. ویژگی تمایز بخش جامعه ما در خرداد 92، وجود مسئله ای به نام «تکثر» است که اساسا امکان شکل گیری گفتمان های گرم مانند دوم خرداد و سوم تیر را تا حد زیادی منتفی یا دست کم به شروطی، مشروط میکند که تحقق آن سخت و دشوار است. بنابراین وضعیت متکثر کنونی ما را در شرایط «امتناع گفتمان» قرار داده است چرا که انسجام بخشی به این همه تفاوت در درون یک گفتمان کار صعب و مشکلی است و بیشتر باید منتظر فضای چند گفتمانی در فضای اجتماعی و بالتبع فضای سیاسی بود که در همین انتخابات یازدهم نیز شاهد بودیم. و باید گفت تمایز اول که بیان کردم به نوعی در همین وضعیت متکثر اجتماعی ریشه دارد. این تکثر اجتماعی به نوعی در حکم مادر بسیاری از واقعیت های جامعه ماست.
کدام واقعیت ها؟
مثلا نوع آرایش مجموعه ها و بازیگران سیاسی با گذشته فرق کرده است. در همین انتخابات یک جریان پرمدعای سیاسی که احساس میکرد کل حاکمیت را با طرح بحث «خروج از حاکمیت» میتواند تحت فشار بگذارد، از گذار از جمهوري اسلامي سخن ميگفت، براي حضور و عدم حضورش شرط و شروط ميگذاشت، انتخابات مجلس نهم را تحريم كرد، ببينيد واقعيت تكثر با آن چه ميكند كه از 18 تير 78 تا 23 تير78 شيفت ميكند و پشت سر كسي قرار ميگرد كه در كانون حادثه 23 تير 78 به عنوان سخنران است.
براي قرار دادن ناطق نوري در راس فهرست انتخابات آينده مجلس مسابقه گذاشته است. كسي كه در دوران رياست او بر مجلس پنجم و البته نايب رييسي روحاني، طرح اصلاح قانون مطبوعات تصويب شد كه گقتند كار سعيد امامي بوده است و تعطيلي روزنامه سلام و ماجراي حادث كوي دانشگاه تهران پشت سر آن واقع شد. یعنی ناطق نوری که دیروز مغضوب و به یک معنا منفور جریان اصلاحات بود، امروز محبوب متحد آنهاست و از حجاریان تا کرباسچی خواهان حضور وی در راس فهرست انتخاباتی مجلس آینده اند!!
يا ببينيد در جريان راست سنتي كه اساسا به لحاظ تاريخي مفهوم تكثر يك مفهوم نامعقول و ناپسند سياسي است به چه وضعيتي بر اساس واقعيت تكثر ميرسند كه به تنهايي و مستقل از ديگر گروههاي اصول گرا با 5 كانديدا(متكي، پورمحمدي، ابوترابي، آل اسحاق و..) وارد انتخابات رياست جمهوري يازدهم ميشوند و بعد از توافق بر روي ابوترابي، متكي نيز ثبت نام ميكند و عنوان «خارجي» پيدا ميكند!!
اصول گرایان در مجلس به دو گروه متفاوت تقسیم شدهاند و رسما تحت عنوان دو فراکسیون «رهروان ولایت» و «اصولگرایان» فعالیت پارلمانی دارند که اساسا سابقه نداشته است. بعد شما میبینید که در این فراکسیون نیز خرده فراکسیونهایی هست که بعضا اختلافات اساسی با هم دارند.
این تکثر دیگر چه پیامدها و الزاماتی دارد؟
در شرایطی که نوعی امتناع گفتمانی وجود دارد، مسئلهای به نام سیاست ورزی نقش جدیتر و اساسیتری پیدا میکند. در همین انتخابات 24 خرداد همانطور که به طور مفصل هم بیان کردم، سیاست ورزی کلیدی بود که قفل های انتخابات را به روی روحانی بازکرد و نابلدی سیاسی رقبا بود که درهای گشوده در انتخابات را به روی آنها بست. بنابراین همین برجستگی و تعیین کنندگی سیاست ورزی یک تفاوت مهم بین دوم خرداد 76 و 24 خرداد 92 است.
گره گشای این وضعیت متکثر اجتماعی برای جریانات سیاسی یا بازیگری بهتر سیاسی چیست؟
ببینید، تکثر اجازه نمیدهد کسی یا گروهی با گفتمان صد در صدی که مورد توجه و علایق اوست، به صحنه اجتماعی بیایید . باید در گفتمان خودت تعدیل به وجود بیاوری . خواستههایت را از حالت «حداکثری» که در این شرایط نا ممکن است به خواستههای «حداقلی» اما ممکن تبدیل کنی. بنابراین یک ضرورت مهم فضای آینده سیاسی، «ائتلاف» است . بنابراین همنشینی خاتمی و هاشمی و ناطق و روحانی، حجاریان و کرباسچی و...که روزگاری نه چندان دور طرف های درگیری های سیاسی با یکدیگر بودند، چندان نامنتظره نیست.
دیدگاه تان را بنویسید