فردا : سایت خبری تحلیلی "رأی الیوم" در توضیح این عکس نوشت: پس از دیدن این عکس، به چهره بی گناه این کودک خیره شدم که حتی نمی دانست چه اتفاقی برای او افتاده است. عناصر مسلح با تفنگهای خود دور این کودک حلقه زده اند. توضیح این عکس را خواندم : "کوچکترین نوزاد اسیر از طایفه دشمن در حومه لاذقیه" !! در اوت سال گذشته، جنایتی هولناک علیه ساکنان علوی یکی از مناطق سوریه صورت گرفت. که با سکوت مجامع بین المللی و حامیان گروه های مسلح همراه شد.
عناصر مسلح در این یورش وحشیانه، 90 زن و کودک را ربودند . شبکه الجزیره قطر نیز با نشان دادن تصاویری از این زنان و کودک اسیر، اعلام کرد که مخالفان مسلح می خواهند آنها را با همقطاران خود که دستگیر شده و به زندان افتاده اند، مبادله کنند. دوباره به این عکس نگاه کردم .. تصویر چشمان و نگاه پاک این کودک در ذهنم این سئوالات را به وجود آورد که این کودک در آن لحظه به چه چیزی فکر می کرد؟ این جنایتکاران چگونه او را روی زمین نشاندند؟ آیا مادرش زنده است؟ یا اینکه مادر این کودک با فتوای عناصر مسلح سر بریده شده است و این کودک با چشمان خود دیده است که عناصر مسلح چگونه سر مادرش را از تن جدا می کنند؟ سرنوشت این کودک چه شد؟ آیا هنوز زنده است ؟ توضیحات اضافی زیر عکس بیانگر آن است که این تصویر مربوط به ماه گذشته و یورش عناصر مسلح به شهر مرزی "کسب" است. بار دیگر به عکس این کودک و لباسهایی که به تن داشت چشم دوختم. لحظه ای را در ذهنم تصور کردم که مادر این کودک با شادمانی پس از خرید این لباسها سعی می کند هرچه سریعتر خودش را به منزل برساند .. این لباسها زمستانی است و حتما مادرش برای در امان ماندن کودکش از سرما آن را خریده
بود. نظرها و مطالب بسیاری در زیر عکس نوشته شده است. به مطالعه آنها پرداختم تا شاید کسی این عکس را تکذیب کرده باشد. اما ناگهان این سئوال در ذهنم ایجاد شد که من چرا به دنبال فرار از واقعیت هستم؟! آیا میخواهم از فکر کردن فرار کنم ؟ یا اینکه میخواهم انسانیت را تبرئه کنم ؟! آیا درحالیکه آن کودک با چشمان خود از من کمک میخواهد، من به دنبال فرار هستم؟ یا اینکه خودم یا کودکانم را جای آن کودک تصور کردهام ؟
دیدگاه تان را بنویسید