سجاد نوروزی: در اندیشه سیاسی حضرت امام، «جمهوریت» و «اسلامیت» به مثابه دو جزء تجزیهناپذیر نمود مییابند. یعنی اسلامیت نظام تنها به وسیله ابزار «جمهوریگرایی» قابلیت تحقق عملی دارد و جمهوریت تنها در سیطره نظم معنایی اسلامیت «شرعیت حضور» دارد. بدین سان است که امام یک تصرف عقیدتی و ایدئولوژیک را در مبادی تئوریک تفکرات مدرن صورت میدهند: «جمهوریت» جمهوریت تنها یک شکل خاص از حکومت و ایضا یک تئوری عام مدرن جلوه میکرد، در اینجا به «ابزار» تحقق اسلامیت بدل میشود و در محتوا قلب ماهیت مییابد، اما در فرم «صورت» خود را حفظ میکند. همین قلب ماهیت تئوریک است که شاهکار جاودان امام(ره) محسوب میشود. این امر و انعطاف دلپذیر در آرای حضرت امام (ره) جدای از آنکه عنایت به دانش وسیع امام از «اصول الفقه» و اقتضائات زمان و مکان دارد، ملهم از احاطه نظر او بر فلسفه اسلامی و به طور اخص حکمت متعالیه صدرالمتألهین دارد. ملاصدرا، در تعریف خود از مشروعیت، به گونهای پای مقبولیت مردمی را به میان میکشد و در تعریف سیاست آن را مبتنی بر تدبیر و هدایت میداند و بعد از آن در مقام ثبوت و اثبات به بیان ویژگیهای کسی که باید بیاید و
عهدهدار رهبری شود، میپردازد. در مقام «ثبوت» این امر آشکار وعیان است که فردی که حائز خصوصیات خاص باشد، رهبر است، اما در مقام اثبات یعنی تحقق و فعلیت این فرد باید حتماً از مقبولیت مردمی برخوردار باشد. اندیشه سیاسی امام (ره) و نقد غرب ذات تأسیس «جمهوری اسلامی» دلالت معرفتی تامی دارد که به نحوی آشکار بر نقد فلسفههای سیاسی غرب استوار است. بدین معنا که حتی صرف سخن به میان آوردن از گزاره «جمهوری اسلامی»، اشتمال تام برنقد رادیکال تئوریهای حکومتی غرب دارد. در بادی امر، واضح است که جمع میان «دین و دولت» ناقض تئوری سیاسی برآمده از فضای مدرن است. حضرت امام (ره) هوشمندانه و مدبرانه در برابر افزودن هر پیشوند و پسوند براین گزاره دورانساز ایستادند و در بیان تاریخیای فرمودند: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد» این عبارت، در واقع فراتر از یک موضع سیاسی در برابر گروههای مختلف قابلیت تحلیل دارد. از یک منظر، امام در برابر «التقاط» موضع گرفتند و با برخی که میخواستند با لعابهایی به زعم خود «جمهوری اسلامی» را مدرنتر کنند ایستادند، در عین حال برخی قشریون و متحجرین نیز که در سودای بازتولید نظم سنتی «خلافت»
با لعاب تشیع بودند و از «حکومت اسلامی» و عدم حق شهروندی ملت سخن به میان میآوردند نیز با این حکم دینی و تئوریک و سیاسی حضرت امام (ره) منکوب شدند. در اندیشه سیاسی حضرت امام، آنچه باعث شد «نقد غرب» مستحکم و عاری از خلل تئوریک رخ عیان کند، احاطه عمیق او بر «فلسفه اسلامی» بود. در واقع عدول انقلاب و امام و بالطبع انقلابیون از فضای معنایی تئوریهای غرب براین اساس بود که نقد حضرت امام (ره) بر غرب بر پایه اصول فلسفی و معرفتشناختیای جلوه میکرد که بدیل و جانشین را نیز معرفی میکرد. در واقع نقد امام (ره) بر غرب، صرفاً از روی عناد و متکی برنفی ظواهر غرب نبود، بلکه امام (ره) ابتدا به نقد محتواگرایانه از «تمدن غربی» پرداختند و سپس به نفی «ظواهر مادی آن پرداختهاند. امت اسلامی و جمهوری اسلامی «امت واحده اسلامی» از ذاتیات اندیشه سیاسی امام محسوب میشود. ایشان چه در دوران فعالیت فقهی در حوزه علمیه، چه در سالهای مبارزه مستقیم ومستمر با رژیم طاغوت و چه در سالهای بعد از پیروزی، همواره بر ضرورت بسط و نضج اتحادی فراگیر و اعتقادی میان ملت مسلمان در مواجهه با امپریالیسم آمریکا و دسیسههای صهیونیستی تأکید میکردند. تأکید بر
این امر البته، برای حضرت امام(ره) تنها در موضعی استراتژیک و تاکتیکی در مقابل دشمنان اسلام موضوعیت نمییافت، بلکه امری بود برآمده از فلسفه سیاسی- اجتماعیای که امام به آن معتقد بودند و نهضت اسلامی ایران را مقدمهای برای تشکیل حکومت جهانی حضرت ولی عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) میدانستند. برهمین اساس بر «حق مبارزه فراگیر» امتهای اسلامی علیه هر گونه صور ظلم و بیعدالتی تأکید داشتند. این امر بدیهیترین نتیجهای که داشت رخ عیان کردن جنبشهای مقاومت اسلامی در سراسر عالم اسلامی بود. از دیگر سو در ابعاد داخلی، حضرت امام بر «جامعه اسلامی» و امت اسلامی تأکیدی تام داشتند و همواره بر حقوق متقابل و دوسویه جامعه اسلامی و نظام اشارات واضحی را ابراز میداشتند. درحقیقت این امر جدای از خصایص ناب اسلامیای که یدک میکشد، در هیاتی کاملاً پراتیک، بدیلی بود برای ایدههای شبه مدرنی که درظاهر از حقوق و آزادی جامعه دم میزدند. حضرت امام در وجهی مبنایی و ساختاری برحق ذاتی جامعه در طلب عدالت از حاکمیت و نظارت برعملکرد آن تأکید میکردند که این تأکید باعث شکل گرفتن مفهوم «حقالناس» و حق شهروندی در وجهی بسیار فربهتر از
تئوریهای فردگرا یا جمعگرای مدرن بود. در واقع حضرت امام(ره) هنگامی که از حقوق مردم سخن میگفتند، ایدههایشان کاملاً در مقابل دفاع صوری و سطحی و فرمالیستی غربگرایان از حقوق جامعه بود و در این راستا به ذاتیات و امهات این امر توجه داشتند. در سخنان ایشان این امر کاملاً واضح و آشکار است؛ آنجا که میفرمایند: «ملت ما از ملت حجاز برتر است» یا هنگامی که در بهشت زهرا پشتوانه مردمی برای به زیر کشیدن دولت غاصب طاغوت را مطرح کردند. همین تأکید بود که «امت اسلامی» را در وجه داخلی سامان داد و مؤید تشکیل «امت واحده اسلامی» گردید. در تلقی ایشان از گزاره «جمهوری اسلامی» نیز ایشان اشارات واضح و آشکاری بر لزوم حراست از «جمهوریت» نظام داشتند که بر پایه همین اعطای حق به ملت بود که ادای «تکلیف اسلامی» نیز میدانی بس فراخ برای ابراز وجود میدید: «ا ین ملت و هر ملتی حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت خودش را. این از حقوق بشر است که در اعلامیه حقوق بشر هم هست. هر کسی هر ملتی خودش باید تعیین سرنوشت خودش را بکند.» ( 1) ایشان در عین حال در سخنی که دلالت به نقد تئوریهای غربی مفهوم حق شهروندی و آزادی دارد، غنای «آزادی اسلامی» را مطرح
میکنند: « ما میگوییم که دموکراسی نیست ممالک شما، استبداد با صورتهای مختلف، رئیسجمهوریتان هم مستبدند به صورتهای مختلف، منتها اسم، اسما خیلی زیاد است. الفاظ خیلی زیاد است، [اما] محتوا ندارد.» ( 2) شرح کافی و وافی از آرای امام خمینی (ره) خود مکتوبی مفصل میطلبد. این مختصر تنها اشارهای بود به آرای حکیمی که ما را از نعمت «جمهوری اسلامی» برخوردار ساخت و به ما حق «انتخاب» داد و توأماً تکلیف اسلامی ما را نیز مشخص ساخت: «همه شما موظف هستید که بروید رأی دهید، آزاد هستید در رأی دادن، لکن من رأیم جمهوری اسلامی است. هر مسلمی رأیش جمهوری اسلامی است و شما جوانان مسلم رأیتان جمهوری اسلامی است.» (3) پینوشتها 1. صحیفه نور، ج 2، ص2 2. همان، ج 2، ص 216 3. همان، ج 5، ص 223.
دیدگاه تان را بنویسید