توصیه پدرانه محمدعلی کشاورز به هنرمندان/عکس
سال نو فرصتی بود تا ساعتی را مهمان منزل محمدعلی کشاورز بازیگر پیشکسوت باشیم و او از خاطرات روزهای دور و به ویژه همبازی شدنش با آنتونی کوئین در فیلم «کاروان» و اینکه آرزو دارد این فیلم را ببیند، صحبت کند.
مهر نوشت؛ محمدعلی کشاورز بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون از جمله هنرمندانی است که به اشکال مختلف تعهد و وفاداری به هنر این مرز و بوم را در آثار خود ثابت کرده و همواره تاکید داشته که نشان دادن راه و رسم درست زندگی و آموزههای اخلاقی با پرداختن به فرهنگ و هنر و به ویژه هنر تئاتر و بعد سینما و موسیقی سریعتر و بنیانیتر محقق میشود. کشاورز در طول سالها فعالیتش در عرصه بازیگری بسیار پرقدرت ظاهر شد و توانست با ایفای نقشهای ماندگار و رعایت اخلاق هنرمندانه حضورش ر در ذهن مردم ماندگار کند. این بازیگر پیشکسوت مرداد سال 1390 بر اثر زمین خوردن دچار شکستگی در ناحیه استخوان ران شد و از همان دوران تا امروز مراحل مختلف درمان را طی کرده و همواره گفته که دعای خیر مردم همراهش بوده است. به بهانه نوروز و بهار ساعاتی را مهمان محمدعلی کشاورز بودیم که وی در این گفتگو درباره مباحث مختلفی سخن گفت. در خلالِ این گپ و گفت وی یاد و خاطره همراهان خود را که اکنون از قطار زندگی پیاده شدهاند، گرامی داشت و تاکید کرد که اگر حمید سمندریان، رکنالدین خسروی، علی حاتمی و... نبودند قطعا هنر این سرزمین در عرصه تئاتر و سینما از قافله هنر جهانی جا میماند. کشاورز همچنین از خاطرات خود با آنتونی کوئین و همبازی شدن با او در فیلم سینمایی «کاروان» گفت و در نهایت حق مطلب را درباره مردم ایران ادا کرد و گفت که بزرگترین منتقدان او مردم بودهاند؛ مردمی که عکس های یادگاری با آنها برای این بازیگر به خاطره تبدیل شده است. صحبت های خودمانی محمدعلی کشاورز در دیدار نوروزی سال 1393 را میخوانید: * استاد کشاورز خیلی از اینکه در آستانه سال نو این فرصت و افتخار را دادید که ساعتی مهمان شما باشم، ممنونم. نوروز 93 هم آمد و سال نو شد. شما غالبا در لحظههای سال تحویل به چه میاندیشید و در دل چه آرزوهایی دارید؟ - آنچه دربارهاش فکر می کنم، مختص به این روزها و لحظه سال تحویل نمی شود بلکه مدتهاست که به گذشته های دور فکر می کنم؛ گذشته ای که در آن بزرگ شدم و راه هنر را پیمودم. در این اندیشههایم از سایر همراهان و هم نسلانم یاد میکنم که نه تنها بر زندگی من و انتخاب هایم بلکه بر تاریخ فرهنگ و هنر این سرزمین بهویژه هنر تئاتر ایران تاثیر گذاشتند. به عنوان مثال نوع فعالیت ها و خدماتی که هنرمندانی چون اسماعیل شنگله، علی نصیریان، عزت الله انتظامی و ... به هنر کردند غیرقابل انکار است. متاسفانه در شرایط امروز فعالیت و یا بهتر بگویم مجاهدت جوانها در عرصه فرهنگ و هنر را آنچنان که باید و شاید و در حد استعدادهای بسیار زیاد نسل جدید مشاهده نمیکنم، البته برخی از جوانان عرصه فرهنگ و هنر فعالیت های خوبی را به انجام رساندهاند اما به نظر من برخی از آنها در موقعیتی قرار گرفتهاند که نمی دانند باید چگونه رفتار کنند. یادم هست زمانی که می خواستم وارد این حرفه شوم کتاب می خواندم و بسیار می آموختم و نزد اساتید بزرگ تعلیم می دیدم اما در حال حاضر با اینکه اساتید بزرگی در عرصه هنر هستند اما گویا مطالعه جوانان اندک و آموختنشان از محضر بزرگان اندکتر. * فکر نمیکنید شرایط کار برای همنسلان شما راحتتر بود؟ - اتفاقا شرایط و در واقع امکانات ما خیلی کمتر بود. یادم هست زمانی که با علاقه به صحنه نمایش پا گذاشتم دانشکده تئاتر وجود نداشت. همنسلان من قبل از تاسیس دانشکده تئاتر یاد گرفته بودند که هنر چیست و هنرمند کیست. ما واقعا زحمت کشیدیم تا دانشکده تئاتر تاسیس شد. در آن زمان اساتید برجسته ای چون امیرحسین آریانپور، حسین تهرانی و مهدی فروغ را که در آن زمان رئیس اداره هنرهای دراماتیک بود، داشتیم و بعدها حمید سمندریان که تازه از آلمان آمده بود به این جمع پیوست. در آن زمان مجموع کسانی که در اداره هنرهای دراماتیک فعالیت میکردند فشار بسیاری به وزارت فرهنگ و هنر آوردند تا این وزارتخانه مجبور شد دانشکده تئاتر را تاسیس کند. * در واقع فعالیتهای اداره هنرهای دراماتیک و سپس دانشکده هنرهای دراماتیک در تربیت نسل شما نقش بسزایی داشته است. - قطعا همینطور است. ما در اداره هنرهای دراماتیک نمایشنامهخوانی و بازی بسیار داشتیم. یادم هست که اساتید ما و دکتر مهدی فروغ رئیس اداره سر تمرین های ما می آمدند و از کلیت فعالیتهای ما دیدن می کردند. یادم هست که هفته ای یک شب و اگر اشتباه نکنم چهارشنبه شبها ساعت 21 یک نمایشنامه تکپردهای اجرا می کردیم و برای تمرین به اداره هنرهای دراماتیک میرفتیم. بعد از آن دوران بود که غلامحسین ساعدی و بهرام بیضایی هم آمدند و قافله تئاتر ایران به معنای واقعی شکل گرفت. * پای صحبت برخی از اساتید پیشکسوت تئاتر که مینشینیم از روزگاری سخن میگویند که اهالی تئاتر رغبتی برای ورود به سینما نداشتند. آیا دافعه حضور اهالی تئاتر در سینما در بین همدورهایهای شما وجود داشت؟ - بله وجود داشت و با قاطعیت می گویم که حاضر نبودیم به سینما ورود پیدا کنیم چون سینمای آن زمان را در شان تئاتر نمی دیدم و به شدت از ورود به این عرصه امتناع می کردیم. * با این اوصاف چطور حاضر شدید در سال 1343 در فیلم «شب قوزی» ساخته فرخ غفاری بازی کنید؟ - واقعیت این است که سینمای ایران با ورود برخی از کارگردان ها و فیلمنامهنویسان که اتفاقا ریشه در هنر تئاتر داشتند، شکل دیگری به خود گرفت و رفته رفته محیط سینما به محیطی اندیشمند تبدیل شد. به عنوان نمونه فرخ غفاری که به نوعی مدیریت و شکل گیری سینمای فرهیخته مدیون اوست در آن دوران فعالیت میکرد. غفاری مدیر فیلمخانه ملی ایران بود و کانون فیلم ایران را در اواسط سال 1328 تاسیس کرد. غفاری از جمله مدیران تاثیرگذار بود که علاقمندان به فرهنگ و هنر را برای پیدا کردن هنرمندان به نقاط مختلف ایران فرستاد و در معرفی گمنامان هنر تلاش بسیاری کرد. حال تصور کنید مدیری با این سابقه وقتی به من پیشنهاد همکاری می دهد من چه باید بگویم؟ قطعا نمیتوانستم به فرخ غفاری نه بگویم. به همین دلیل است که با ورود برخی از کارگردانها سینمای ایران شکل اندیشمندی به خود گرفت و من در این فضا حاضر شدم در سینما کار کنم. البته با همه دلایلی که برشمردم باید بگویم اولویت من همیشه تئاتر بوده است. * با اینکه تاکید دارید اولویت شما همواره تئاتر بوده است، اما کارنامه سینمایی درخشانی هم دارید. - دلیل وجود این کارنامه که شما آن را درخشان مینامید، کار کردن با افراد حرفه ای در عرصه فرهنگ و هنر است. غیر از فرخ غفاری، علی حاتمی و بهرام بیضایی از جمله هنرمندان قابلی هستند که همکاری با آنها علاوه بر درخشان کردن کارنامه کاری، برای من مایه افتخار است. * از کار با علی حاتمی و بهرام بیضایی خاطرهای دارید؟ - خاطرهها بسیار است اما می خواهم فرصت را غنیمت بشمارم و بگویم هنوز کسی نتوانسته روی دست بیضایی و حاتمی بلند شود. هنوز هیچ فیلمسازی نتوانسته شاهکاری از تاریخ معاصر مانند «هزاردستان» بسازد. به نظر من علی حاتمی علاوه بر کار سترگی که برای ساخت «هزار دستان» کرد، کار بزرگتری برای هنر تصویر ایران کرد و این کار بزرگ ساخت شهرک سینمایی بود و جدا از همه آثار ماندگاری که کارگردانی کرد ساخت شهرک سینمایی او را جاودانتر کرده است. * جدا از جاودانگی علی حاتمی در سینما و تلویزیون، محمد علی کشاورز هم با نقش آفرینی شخصیتهایی چون «شعبان بیمخ» در ذهن مردم ایران ماندگار است. - درآوردن شخصیت «شعبون استخوانی» خیلی سخت بود و اگر در این نقش درخشیدم به دلیل راهنمایی های زندهیاد علی حاتمی و یاری دیگرانی بوده که در این پروژه با هم همکار بوده ایم. در «هزاردستان» بازیگران پر قدرتی چون علی نصیریان، داود رشیدی، جمشید مشایخی و ... نیز حضور داشتند و اگر آنها نبودند قطعا بازی برای من آسان نبود. بعد از این پروژه آثار دیگری نیز با حاتمی کار کردم اما خاطره «هزاردستان» برای من ماندنی شد. یک نکته دیگر که باز هم می خواهم به آن اشاره کنم ساخت شهرک سینمایی است. علی حاتمی در سال 1358 با استفاده از عکس های قدیمی تهران با همکاری یکی از دکوراتورهای ایتالیایی ماکتی از شهرک ساخت و پس از بازگشت به ایران این ماکت را توسط ولی خاکدان اجرایی کرد. پس از «هزاردستان» فیلمها و سریالهای بسیاری چون «شیخ مفید»، «سربداران»، «هشت بهشت»، «کارآگاه علوی»، «کفشهای میرزا نوروز» و ... ساخته شد و بعد از مدتها هم داوود میرباقری سریال تاریخی و مذهبی «امام علی (ع)» را در آنجا کار کرد. * از ورودتان به سینما گفتید و درباره مدیوم تلویزیون هم شما با سریال «هزار دستان» نخستین حضورتان را در این رسانه رقم زدید؛ تجربهای که خیلی هم آن را دوست دارید. - بله. آنچه برای من خیلی مهم بود و از دکتر فروغ در اداره هنرهای دراماتیک یاد گرفته بودم این بود که هرمند نقش بزرگی در جامعه دارد و به دلیل اهمیت حضور در بین مردم باید نگاهی پاک، راهی استوار و قلبی صاف داشته باشد. من و هم نسلانم اینگونه آموخته بودیم و براساس همین آموزه ها بود که به سینما و تلویزیون وارد شدیم. در واقع نجابت و حفظ حرمت ها حرف اول را می زد و براساس این رویکرد، نسلی که در عرصه فرهنگ و هنر تربیت شد نسلی با سواد، معتقد و نجیب در عرصه هنر ایران بود. من هم سعی کردم در مدت فعالیتم در تلویزیون در سریال های ضعیف بازی نکنم و انتخاب «پدرسالار» هم براساس همین ایده بوده است. البته ناگفته نماند اکبر خواجویی از جمله کارگردان های خوب سینما است. به هر حال برای من داشتن فیلمنامه خوب و استوار از اهمیت بالایی داشته است. * هنوز هم دوست دارید روی صحنه حضور یابید و نفس به نفس تماشاگران قرار گیرید؟ - من همیشه صحنه را دوست دارم اما ترجیح می دهم خاک صحنه را به هنرمندان جوان واگذار کنم. در ضمن یادتان باشد نزدیک به 2 سال است که من روی تخت خوابیده ام. البته مطمئن هستم که به یاری پروردگار خوب خواهم شد. هر زمان که می خواستم کاری را شروع کنم با رمزی که هر انسان با خدای خود دارد وارد شده ام و همین الان هم با همان رمز به زندگی خود ادامه میدهم و میدانم که پروردگارم مرا تنها نخواهد گذاشت. *بسیار شنیده شده که شما با آنتونی کوئین در فیلمی به اسم «کاروان» همبازی بودید. ماجرای این همکاری چه بود؟ - اگر اشتباه نکنم فیلم «کاروان» در سال 1357 به کارگردانی جیمز فارگو در ایران ساخته شد. در این فیلم آنتونی کوئین حضور داشت و من هم در این فیلم با او همبازی شدم. البته بیشتر از همبازی بودن چگونگی رفاقت من با این بازیگر آمریکایی جالب یود. * چطور؟ - تهیهکننده برای بازیگران خارجی این فیلم همیشه ماشین آفیش میکرد و بازیگران را از محل اقامت به صحنه فیلمبرداری می آورد اما بازیگران ایرانی از چنین امکانی برخوردار نبودند. وقتی موضوع را متوجه شدم از فردای آنروز سر فیلمبرداری نیامدم در واقع به چنین تبعیضی معترض بودم. خبر به گوش آنتونی کوئین رسید و او هم ناراحت شد و گفت که دیگر سرصحنه نمیآید. خلاصه خبر به تهیهکننده رسید و از آن روز به بعد ماشین برای همه بازیگران آفیش میشد. از همان زمان به بعد رفاقت من با آنتونی کوئین به اوج خودش رسید و به پاس مرامی که گذاشت همیشه دوستش داشتم. * این فیلم هیچگاه در ایران اکران نشد. درست است؟ - آن فیلم در ایران اکران نشد و فقظ در نیویورک نمایش داده شد. یادم هست زمانی که اکران شد نامه ای از آنتونی کوئین داشتم که نوشته بود که دوست داشته این فیلم را با هم ببینیم و بسیار ابراز محبت کرده بود. راستش را بخواهید خیلی دوست دارم فیلم «کاروان» را ببینم و امیدارم یک روز این اتفاق بیافتد. یکی از دلایلی که دوست دارم این فیلم را ببینم به خاطر فضا و لوکیشنی است که فیلم در آن ضبط شده است. این فیلم در ارگ بم فیلمبرداری شده بود یعنی 30 سال قبل از زلزله بم و به همین دلیل تصاویر ناب از ارگ بم در این فیلم وجود دارد. * اعتراض به تبعیض باعث شد نگاه تهیهکننده تغییر کند. این نکته مهمی در رفتار یک بازیگر است؛ بازیگری که قرارست الگوی جامعه هم باشد. - واقعیت این است که نگاه اغلب تهیهکنندهها به تولید کیفی نیست و فقط پول برای آنها اهمیت دارد و این نگاه در همه ادوار وجود داشته است. این در حالی است که تهیهکننده نقش تعیینکنندهای در کیفیت اثر دارد. به نظر من وجه فرهنگی یک تهیه کننده مهمتر از سرمایه ای است که در تولید اثر می گذارد. تنها پول، چهره و گیشه در سینما مهم نیست بلکه اندیشه اولویت دارد. صحبت به اینجا که رسید بد نیست خاطره دیگری از روزهای همکاری با آنتونی کوئین بگویم. یک روز عصر در فاصله زمانی استراحت با آنتونی کوئین در ارگ بم قدم می زدم. یادم هست که این بازیگر خاطره ای را از پسرش نقل کرد و گفت با پسرش درحال قدم زدن بوده و سکه ای به او میدهد تا خرید کند. سکه از دست پسر به زمین میافتد و قل میخورد. پسر دنبال پول میدود و پول را به دست میآورد. آنتونی تعریف میکرد که پس از آن محکم پس گردن پسرش میزند. پسر از او می پرسد مگر من کار بدی کردم که میزنی؟ وی در پاسخ چنین جواب داده که کار بدی نکردی اما این پسگردنی را زدم تا یادت باشد دنبال پول ندوی. با درنظر گرفتن این مثال به این حقیقت پی میبریم که در عرصه هنر نباید دنبال پول دوید چون نمی توان هم برای پول کار کرد و هم هنرمند باقی ماند. البته تعداد قابل توجهی از هنرمندان وجود دارند که برای پول کار نمی کنند بلکه جان هنر برای آنها بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد. به نظر من اصغر فرهادی و عباس کیارستمی از این دست از هنرمندان هستند. * مردم از شما خاطرات بسیاری دارند و هنوز بازی شما در «پدر سالار» را فراموش نکرده اند. خود شما به عنوان بازیگر چه خاطره هایی از مردم دارید؟ - مردم همیشه بهترین منتقدان من بوده اند و به هیچ منتقد قلم به دستی به اندازه مردم اهمیت نمی دادم چون معتقدم که مردم سرزمینم صاحبان اصلی هنر هستند. توصیه من به جوانها به خصوص بازیگران جوان همیشه این بوده که مردم را فراموش نکنند چون متعلق به این مملکت و مردم هستند. ضمن اینکه پدرانه از آنها خواهش می کنم که دنبال سیاست نروند بلکه دنبال هنر و فرهنگ ایرانی باشند و از مطالعه و شناخت بزرگان سرزمینشان دست نکشند. * به عنوان آخرین سئوال، پیشنهاد نورزوی شما برای مردم چیست؟ - مردم سرزمین من باید بدانند که نوروز چیست و بعد از این آگاهی تلاش کنند که فرهنگ نوروزی را در جای جای زندگی خود جاری کنند و در نهایت برای مردم آرزوی سلامتی دارم و از آنها میخواهم با کمک یکدیگر در تازه شدن سال از بدگویی و قضاوتهای نادرست درباره یکدیگر دست برداریم. نکته دیگر اینکه از مردم خواهش می کنم تنها به شهری که در آن زندگی می کنند بسنده نکرده بلکه تمام شهرهای ایران را بگردند و با فرهنگ های مختلف آشنا شوند. یکی از خوشبختی های من در زندگی این است که به همه نقاط ایران سفر کرده ام و با مردم ایران گفتگوها کرده و عکس های یادگاری انداخته ام. در پایان باید بگوییم: گفتیم عشق را به صبوری دوا کن/ گفت هر روز عشق بیشتر و صبر کمترست.
دیدگاه تان را بنویسید