سرویس سیاس ی «فردا»: به دنبال عدم پیروزی اصولگرایان پس از تصدی دو دورهی قوهی مجریه و نیز موفقیت پیدرپی آنها در چند انتخابات مجلس و شوراها، به نظر ضروری است تا عملکرد اصولگرایان مورد آسیبشناسی قرار گیرد تا بتوان با برطرف کردن نقاط ضعف این جریان و تقویت نقاط قوت، بر پویایی و موفقیتهای این جریان افزود. در همین ارتباط، با پرویز سروری، نمایندهی سابق مجلس شورای اسلامی و نیز عضو فعلی شورای شهر تهران، به گفتوگو نشستیم. وی معتقد است «در انتخابات اخیر ریاستجمهوری، تفرقه باعث سینرژی منفی، ناامیدی، دلسردی و رویگردانی مردم شد. در نتیجه، بخشی از مردم را که بین دو جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی قرار داشتند، از دست دادیم. در ده سال گذشته، این گروه از مردم معمولاً به طرف اصولگرایی آمدند؛ ولی بیبرنامگی و تفرقهی اصولگراها آنها را پشیمان کرد.» مشروح مصاحبه برهان با وی را در ادامه بخوانید.
به نظر شما، تعریف اصولگرایی چیست و چه مؤلفههایی را میتوانیم بهعنوان شاخصههای رویکرد اصولگرایانه مطرح کنیم؟
در بیانات مقام معظم رهبری، پایبندی تمامعیار به انقلاب اسلامی و ارزشهای آن، ویژگی اصلی اصولگرایی به شمار میرود. به نظر من، این مهمترین ویژگی و وجه تمایز اصولگرایان از غیراصولگرایان است. همانطور که میدانید، انقلاب اسلامی تلقی روشنی از اسلام ارائه داده است؛ یعنی معنای حقیقی انقلاب تجلی اسلام ناب در تمام عرصههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است و با تحریف، تضعیف و تسخیر انقلاب، این معنا کاملاً تغییر خواهد کرد.
مثلاً امروز در میان اهل سنت، جریانهای وهابیت و سلفیگری و تکفیری به تفریق مذاهب معتقدند؛ ولی انقلاب اسلامی به تقریب مذاهب اعتقاد دارد. ما در جریان اهل سنت هم میبینیم که گروهی از حماس و اخوانیها با این نگاه همراه هستند. در داخل کشور هم بسیاری از افرادی که ادعای تبعیت از اهلبیت و ولایت را دارند، سیاست و دیانت را دو حوزهی کاملاً مستقل از هم میدانند.
ترجمهی ما از اصولگرایی یعنی پایبندی تمامعیار به انقلاب اسلامی. به این ترتیب، در واقع بهنوعی تلقی ما از اسلام، شیعه، نگاه به آینده، تبیین وضع حاضر و شاخصگذاری برای سنجش مدعیان روشن میشود. در حال حاضر، این نوع تفکر مورد تهدید قرار گرفته است. من معتقدم در جریانهای فعلی، صدای پای سکولاریسم نقابدار بهخوبی شنیده میشنود. در دورههای قبل، جامعهی ما دچار نوعی سکولاریسم بینقاب بود. مثلاً به صورت آشکار، شاهد تنزل جایگاه اهلبیت در سخنان عدهای از دولتمردان بودیم.
اما متأسفانه امروز عدهای از فضای موجود سوءاستفاده کرده و با روکش دفاع از ارزشهای انقلاب و اسلام، سعی در انقلابزدایی از اسلام دارند. هدف اینها تهی کردن اسلام از ارزشهای انقلاب است و قصد دارند نگاهی را که انقلاب از اسلام عرضه میکند، تحقیر کرده و به قهقرا ببرند. به نظر من، این امر مهمترین موضوع در تبیین اصولگرایی است و اگر این تعریف ملاک قرار بگیرد، آرایشهای سیاسی به شکل دیگری درآمده و مسائل به صورت دیگری تفسیر میشود.
به علاوه، مقام معظم رهبری نیز هشت ویژگی را برای اصولگرایی تبیین کردهاند، از جمله ایمان روشنبینانه، اصل عدالت، خودباوری و غیره که بنده وارد آن بحث نمیشوم.
کنش سیاستگذارانهی اصولگرایان را در شرایط موجود چگونه ارزیابی میکنید؟ سؤال دیگر اینکه در حال حاضر، این شبهه مطرح شده که بدنهی جریان اصولگرایی دچار ضعفهایی شده و بهویژه بعد از انتخابات 92 رو به افول است. آیا با این تعبیر موافق هستید؟
بنده بعد از پیروزی اصولگراها در انتخابات شورای دوم به این نتیجه رسیدم که در آن دوره، رمز موفقیت ما این بود که از اشتباهات گذشته درس گرفتیم؛ یعنی با نگاهی نو از خود گذشتیم و با تکیه به اشتراکات، توجه به منافع انقلاب و اسلام و فراموش کردن منافع حزبی و شخصی، به هنر با ارزشی دست پیدا کردیم: تبدیل تهدیدها به فرصتها.
اصولگرایان با نگاهی نو و تبیینی صحیح، شورای هماهنگی تشکیل دادند، ظرفیتها را گردآوری کرده و نگاه انقلابی و ملی را جایگزین منافع حزبی و شخصی کردند. در نتیجه، در یک پازل بزرگ، همهی اصولگرایان نقشی را پذیرفته و تلاش کردند آن را به بهترین شکل ایفا کنند. اگر خاطرتان باشد، مردم نیز با شور فراوانی از آنها حمایت و استقبال کردند.
به بیان بهتر، در سال 82 مردم بهنوعی دوباره به انقلاب روی آوردند، چون با منش و رفتار و اصول انقلابی مواجه شدند. در واقع مردم مانند دوران انقلاب در راه اصولگرایی هزینه کردند تا کشور به تحقق اهداف انقلاب اسلامی نزدیک شود.
پس از مدتی، در شورای دوم و مجلس هفتم نیز مردم با همین تلقی وارد صحنه شدند؛ اما به مرور، رویکرد انقلابی کمتری را دیدند. یعنی در میان اصولگرایان غفلت حاکم گردید و بهتدریج دچار شکاف شدند. این شکافها در ابتدا ترکهای نازکی بود، ولی با گذشت زمان عمق این ترکها بیشتر شد. در این دوره، متأسفانه ما فرصتها را به تهدید تبدیل کردیم و خودبرتربینی، منافع فردی و حزبی در میان ما حاکم شد. به همین دلیل، از مسیر سابق فاصله گرفتیم.
مثلاً عدهای به نام اصولگرایی، غرق در اشرافیگری و مادیات شدند. در نتیجه، مردم احساس کردند که این تنها روکش اصولگرایی است، نه اصولگرایی واقعی. زیرا همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند، اصولگرایی به حرف نیست، بلکه به عمل است.
اصولگرایان واقعی کمترین منافع شخصی را داشته و بیشترین تلاش را در راه انقلاب و خدمت به مردم میکنند. مردم به رسم اصولگرایی رأی دادند، نه به اسم آن. اما میدیدند عدهای با روکش اصولگرایی همهی کارها را برای خودشان مباح میدانند. به همین دلیل، ما دچار تناقض شدیم.
از طرف دیگر، همین نگاه حزبی و شخصی باعث شد اصولگرایان به جای تکیه بر منافع انقلاب و وحدت مبتنی بر تنازل، وحدت مبتنی بر پیروی را اتخاذ کنند. به تعبیری، هر گروهی تبلیغ میکرد که همه با او وحدت کنند. در نتیجه، گسستی در صف اصولگرایان ایجاد شد و ما شاهد تقسیم ظرفیتهای اصولگرایی شدیم. به تبع آن، مردم هم تقسیم شدند و شرایط به صورت فعلی درآمد.
اشکال بزرگ دیگر اینکه در مجلس هشتم، بعضی از دوستان اصولگرا معتقد بودند باید رقابتهای بینگفتمانی را به روایتهای درونگفتمانی تبدیل کنیم. آنها معتقدند بودند اصلاحطلبها از بین رفتهاند و پس از این، باید رقابت را از بیرون به درون اصولگرایان بیاوریم. آن زمان عدهای هشدار دادند که این نگاه نادرست زخمهای عمیقی بر پیکرهی اصولگرایی وارد خواهد کرد، اما متأسفانه کسی توجه نکرد.
به این ترتیب، رقابتهای درونگفتمانی زمینه را برای شکافهای گفتمانی ایجاد کرد. این مسئله در انتخابات مجلس نهم آشکارتر شد و در انتخابات ریاستجمهوری به حداکثر رسید. در حقیقت ما بهاشتباه رقابت مردم را با واگرایان به رقابت همگرایان (درونگفتمانی) تبدیل کردیم.
نکتهی سوم اینکه به نظر من، مردم از اصولگرایی رویگردان نشدند. شاهد سخن بنده اینکه ما اخیراً دو انتخابات شوراها و ریاستجمهوری را همزمان برگزار کردیم. در انتخابات شوراها هم همین نکته صادق بود. هرگاه با وحدت پیش رفتیم، صد درصد به موفقیت رسیدیم. اما هرگاه با هم رقابت کردیم و نتوانستیم به وحدت برسیم، دچار آسیبهای متعددی شدیم.
این نشان میدهد اگر ما در انتخابات ریاستجمهوری میتوانستیم با وحدت پیش برویم، حتماً نتیجهی دیگری رقم میخورد. بعضی از دوستان به اشتباه چند عدد و رقم را با هم جمع میکنند و نتیجه میگیرند حتی اگر اصولگرایان متحد میشدند هم همین نتیجه از صندوقهای رأی خارج میشد؛ اما به نظر بنده، این نوع تحلیل دچار اشکال است.
من معتقدم تفرقه باعث سینرژی منفی، ناامیدی، دلسردی و رویگردانی مردم شد. در نتیجه، بخشی از مردم را که بین دو جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی قرار داشتند، از دست دادیم. در ده سال گذشته، این گروه از مردم معمولاً به طرف اصولگرایی آمدهاند؛ ولی بیبرنامگی و تفرقهی اصولگراها آنها را پشیمان کرد. مردم دیدند اصولگراها به جای رقابت با حریف، با خودشان رقابت میکنند و رقابت با واگرایان را به رقابت با همگرایان تبدیل کردهاند. در نتیجه، بهطور طبیعی حمایت بخش اعظم مردم را از دست دادیم. به نظر من، این تحلیل خیلی سادهانگارانه است که حتی اگر ما وحدت هم میکردیم، نمیتوانستیم پیروز شویم.
به هر حال، من فکر میکنم برای اینکه بتوانیم افق روشنی را برای آینده ترسیم کنیم، حتماً باید عملکرد گذشته را آسیبشناسی کرده و سپس وارد عرصه شویم. مرجعیت سیاسی ما باید روشن شود و از رقابتهای درونگفتمانی دست برداریم. ما باید تعامل و وحدت مبتنی بر تنازل را گزینهی اصلی خود کنیم تا بتوانیم مبتنی بر اشتراکات، بار دیگر دور هم جمع شویم. اگر مردم ببینند اصولگرایان وارد این فضا شدهاند، حتماً به آنها رأی خواهند داد.
به علاوه، هرچقدر از عمر دولت جدید بگذرد، مردم بهتر متوجه خواهند شد که در دولت گذشته، با همهی انتقاداتی که خود ما هم به آن وارد میکردیم، خدمات بسیاری به کشور شد. من به بعضی از دوستان اصلاحطلب هم گفتم که تمام نتایج فعلی در مذاکرات هستهای دسترنج دوستان ماست.
منظورم این است که گذر زمان نشان خواهد داد روند فعلی ادامه پیدا نمیکند؛ چون دولت بهتدریج باید شعارهای خود را تحقق بخشد و این کار بهسادگی امکانپذیر نخواهد بود. واقعیت جامعهی ما نشان میدهد دولت مشکلات جدی برای تحقق شعارهای خود دارد. البته همگی امیدواریم آیندهی روشنی در پیش باشد؛ چون موفقیت این دولت مساوی با موفقیت نظام و انقلاب است.
نکتهی آخر اینکه عدهای از اصولگرایان نشان دادهاند نگاه فرصتطلبانهای دارند. در صورتی که ما نیازمند کسانی هستیم که احساس بدهکاری به انقلاب داشته باشند، نه طلبکاری. به همین دلیل، فکر میکنم ما به یک پالایش جدی در جریان اصولگرا نیازمندیم. این پالایش موجب کاستن ظرفیتهای ما نخواهد شد؛ بلکه به شفافیت و تجمیع ظرفیتهای ما و تولید سینرژی مثبت برای اصولگرایان کمک خواهد کرد.
در انتخابات قبلی مجلس، اصولگرایان لیستهای جداگانهای دادند؛ ولی تقریباً هشتاد درصد آنها مشترک بود. احتمالاً در انتخابات بعدی، رقیبان بسیار خوشحال میشوند که ما به فضای افتراق دامن بزنیم و بر سر رسیدن به وحدت با هم بحث کنیم. به نظر میرسد همانطور که در مورد انتخابات ریاستجمهوری گفته شد، باید حرفها را از تریبونهای مختلف زده و بر سر یک نفر به اتفاق نظر برسیم. در واقع افراد مورد نظر را در لیستهای متفاوت به مردم معرفی کنیم و به این ترتیب، وارد مدل ائتلاف چند نفر به علاوهی چند نفر نشویم. نظر شما در این باره چیست؟
به نظرم، این روش درونگفتمانی یک اشتباه استراتژیک است. اتفاقاً در دورههای قبل هم ما لیست مشترک داشتیم. از طرفی، در شهرستانها نگاه سیاسی کمتری وجود دارد و مرجعیت سیاسی (روحانیان) قویتر است؛ پس باید به وحدت برسیم.
ما حتماً باید فرآیندی را طی کنیم که منجر به لیست واحد شود و چارهای جز این نداریم. البته این امر عملی نشده و بالاخره لیستهای مختلف داده خواهد شد، ولی مهم این است که گروههایی که برای تودههای مردم مرجعیت دارند، با لیست واحد به نتیجه برسند. در این صورت، حتماً شاهد تأثیرات مهم آن خواهیم بود.
در حال حاضر، شرایط پیچیدهتر شده است. رقیب ما، اصلاحطلبان، در اتفاقات گذشته موفق نبود؛ چراکه گزینهی آنها هرگز آقای روحانی نبود، ولی در نهایت به این نتیجه رسیدند که مجبورند بر روی ایشان توافق کنند. همچنین در جلسات داخلی شورای شهر میگفتند با انتخاب محسن هاشمی موافق نیستند، ولی چون گزینهی دیگری در کار نیست، برای پیروزی مجبورند روی ایشان تمرکز کنند.
اگر آنها با دو لیست در صحنه حاضر میشدند، حتماً شکست میخوردند. بنابراین ما نباید با لیستهای واحد وارد شویم و بلندگوهای مختلف داشته باشیم. این گزینه در گذشته جواب نداد، چون قرار بود بلندگوهای مختلف داشته باشیم و سپس همهی آنها خاموش شود. اما مشکل اینجاست که این اتفاق رخ نداد.
اگر اصلاحطلبان و اصولگرایان هر کدام بیست درصد از رأی مردم را داشته باشند، شصت درصد بقیه کسانی هستند که تصمیم نگرفتهاند. این عده در روزهای آخر براساس برنامههای پیشنهادی هریک از دو جناح تصمیم نهایی را میگیرد و تجربه نشان داده به گروههایی که با یک لیست واحد میآیند و کمتر تعارض دارند، تمایل نشان میدهند. متأسفانه در تحلیلها، از این نکته غفلت میشود.
به صورت خلاصه عرض کنم که ما برای انتخابات آینده مجبور به تجمیع ظرفیتهای انقلاب هستیم و حتماً باید دست به پالایش بزنیم. با این کار، از تاراج سبد آرای خود جلوگیری خواهیم کرد.
به نظر شما، اصولگرایان در انتخابات آتی باید از چه الگوی رفتاری تبعیت کنند تا از نتایج ناخوشایند انتخابات قبلی جلوگیری شود؟
به نظرم پاسخ به این سؤال بسیار روشن است. ما باید به همان مدلی بازگردیم که در سال 75 و 82 و دورههای دیگر منجر به پیروزی ما شد. در حقیقت به جای اسم اصولگرایی باید دوباره به رسم اصولگرایی برگردیم. باید ثابت کنیم اصولگرایان به دنبال تحقق آرمانهای انقلاب و امام هستند. به نظر من، مردم هرگاه شاهد تبعیت گروهها از آرمانهای انقلاب بودند، بهشدت از آنها حمایت کردند.
در مقابل، هرگاه احساس کنند حرف و عمل گروهها یکسان نیست و قصد فریب افکار عمومی را دارند، از آنها رویگردانی میکنند. به همین دلیل، باید به اصولگرایی واقعی بازگردیم؛ یعنی برای حاکم شدن ارزشهای انقلاب، از خواستههای خود چشمپوشی کنیم. به این ترتیب، مردم خواهند دانست که عدالت همچنان در حکم ستون فقرات انقلاب است و فرصتهای انقلاب باید بین تمام مردم به صورت مساوی تقسیم شود.
اما وقتی مردم میبینند عدهای به اسم اصلاحطلبی و اصولگرایی، فرصتها را برای خودشان و گروهشان مصادره میکنند، بیاعتماد میشوند. باید خالصانه و صادقانه به اصول انقلاب برگردیم. در چنین حالتی، مردم از ما استقبال فوقالعادهای خواهند کرد.
شما به دو الزام اشاره کردید: وحدت و پالایش. جریان اصولگرایی مکانیسم وحدت را چگونه باید تحقق دهد تا با پالایش در تضاد قرار نگیرد؟
سؤال بسیار مهمی را مطرح کردید. در ظاهر، پالایش و وحدت با هم تضاد دارند، اما تجربه نشان داده اگر پالایش صورت نگیرد، عوامل وحدتشکن در درون خانوادهی اصولگرایان، سمفونی تفرقه را خواهند نواخت. در واقع مانند گیاهی است که اگر موانع رشد آن را برطرف نکنیم، عوامل رشد هم اسیر موانع میشوند. باید علفهای هرز را بکنیم تا نور و خاک بتوانند تأثیر مثبت بگذارند و به رشد گیاه کمک کنند.
امروز رشد درخت انقلاب هم بستگی به این امر دارد که موانع تفرقهافکن را برطرف کنیم. بعضی از افراد در درون اصولگرایی به نام اصولگرایی نغمهی تفرقه را مینوازند و بهنوعی دل در گرو دیگران دارند. به همین دلیل، اگر پالایش (که مقدمهی وحدت است) صورت نگیرد، وحدت هم شکننده خواهد بود و مثل گذشته شاهد مشکلات بسیار جدی خواهیم بود.
نکتهی مهم دیگر اینکه ما برای رسیدن به وحدت نیازمند تعریف مدل و تشکیلات هستیم. به نظر من، باید مدلی شبیه شورای هماهنگی نیروهای انقلاب به وجود بیاوریم. در آنجا، دغدغهی مشترکی ایجاد شد و مبتنی بر آن، همهی اعضا سهم تأثیر پذیرفتند. بحث بر سر این بود که عدهای برانداز و ساختارشکن با همهی اصول و ارزشهای انقلاب مخالفاند.
ابتدا همه قبول کردند که این دغدغهی مشترک و تهدید وجود دارد. در مرحلهی بعد همه پذیرفتند دغدغه کافی نیست، بلکه باید سهم تأثیر هم داشته باشند. به این ترتیب، همگی تمام توان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و با هم شرکت سهامی انقلاب را به وجود آوردند. در حقیقت ما از تجمیع ظرفیتهای انقلاب به مدلهای روشنی دست پیدا کردیم.
من فکر میکنم امروز نیز همین اتفاق باید بیفتد؛ یعنی اولاً این مهم است که آنچه میتواند ما را به یک تحلیل واحد در ارتباط با دغدغهها و تهدیدهای امروز انقلاب برساند، دغدغههای مشترک است. سپس برای رفع آنها باید هزینه کرده و سهم تأثیر بپذیریم.
با توجه به اینکه در صحبتهایتان اشاره داشتید در این دوره، جریان اصولگرایی با سکولاریسم نقابدار مواجهه است، آیا در شرایط فعلی، امکان دارد این دغدغه در میان اصولگرایان شکل بگیرد؟
پیچیدگی این دوره نسبت به دورهی قبل در همین نکته است. در دورهی قبل، این دغدغه بهسرعت برای همگان روشن شد؛ اما امروز عدهای از رهبری با القاب پرطمطراق و تمجید فراوان یاد میکنند؛ در حالی که در عمل قصد تنزل جایگاه ایشان را دارند. در واقع روکشی وجود دارد که تشخیص دغدغهی مشترک را مشکل میکند.
کاری که شما در اندیشکدهی برهان انجام میدهید، روشنگری در همین خصوص است و کمک میکند از صورت مسائل به سیرت آنها برسیم. این وظیفهی افراد بابصیرتی است که میتوانند پردهها را کنار زده و پشتصحنه را به مردم نشان دهند.
به نظر شما، حضور اصولگرایی در انتخابات بعدی میتواند به صورت گفتمانی یا تشکیلاتی باشد؟ در انتخابات گذشتهی ریاستجمهوری، ضعف ما در تشکیلات بود. در انتخابات قبلی مجلس نتوانستیم گفتمان تولید کنیم چون وارد دعوای تشکیلاتی شدیم. به نظر میرسد در انتخابات بعدی مجلس اگر تشکیلات منسجم داشته باشیم، میتوانیم بحثهای گفتمانی خود را بازتولید کنیم (حتی نیاز نیست تولید کنیم). نظر شما در این خصوص چیست؟
اگر در شرایط فعلی، حضور سکولاریسم نقابدار را بپذیریم، میپذیریم که بدون حرکت مبتنی بر گفتمان، به نتیجه نمیرسیم. حتماً باید در این مرحله به صورت گفتمانمحور حرکت کنیم؛ اما شرطش این است که یک تشکیلات منسجم تبدیل به ظرف این گفتمان شود. در غیر این صورت، مظروف رها میشود. اشکال گذشتهی ما این بود که ظرفی نداشتیم تا این گفتمان را درون خود جا دهد و از رها شدن آن جلوگیری کند و باعث شد که ما بهنوعی دچار برخی غفلتها بشویم.
باز هم تأکید میکنم تا وقتی یک مرجعیت سیاسی تعیین نکنیم که همهی گروهها آن را بهعنوان فصلالخطاب بپذیرند، این ظرف باز هم شکل نخواهد گرفت. تعیین مرجع باعث میشود چنین گسستها و گسلهایی به وجود نیاید.
البته در سازماندهی تشکیلات به یک مرجعیت سیاسی واقعی نیازمندیم، نه اینکه از آن استفادهی ابزاری کنیم. اینطور نباشد که هرگاه مرجع با ما موافق بود، او را بپذیریم و اگر مخالف بود، او را کنار بگذاریم. بنابراین با حضور مرجع سیاسی میتوانیم امیدوار باشیم که ظرف تشکیلاتی، هم چارچوبهای گفتمان را حفظ کند و هم تأثیر فراوانی بگذارد. این نقطهی حساسی است که ما با آن مواجهیم.
البته برداشت من این است که بهتدریج در بین گروههای اصولگرا این تحلیل پذیرفته میشود. صرفنظر از تعریف مرجعیت سیاسی (که بحث دیگری است)، اصل موضوع مورد توافق قرار گرفته است. خود این نکته یک گام رو به جلوست و باید آن را بهعنوان فرصت تلقی کنیم. من اطلاع دارم که الحمدالله این کار در حال پیشرفت است و اگر به نتیجه برسد، میتوانیم امیدوار باشیم که مرجع سیاسی بتواند تأثیر خود را بگذارد.
نکتهی بعدی بحث عدالتمحوری آقای روحانی در انتخابات 92 است. ایشان قرائت جدیدی از این مفهوم ارائه کردند که به نظر میرسد بازتولید آن در انتخابات بعدی تبدیل به گفتمان جدیدی خواهد شد. از طرف دیگر، با توجه به اینکه دولت اعتدال مشی میانهرو دارد، احتمالاً عدهای از اصلاحطلبان و اصولگرایان برای تولید یا بازتولید این گفتمان، فرصت برابری دارند. به نظر شما، احتمال دارد جامعه به این نتیجه برسد که آن مفهوم عدالت را باید بازتعریف کنیم؟
من اعتقاد ندارم اعتدال گفتمان است. اساساً جریانی که تحت عنوان اعتدال در جامعه معرفی شده، هنوز نتوانسته هیچ تعریفی از اعتدال ارائه کند. در نتیجه، نمیتواند هیچ گفتمانی را سوار آن تعریف کند. من معتقدم جریان موسوم به اعتدال در حال تبدیل شدن به یک نوع عملگرایی مفرط است و احتمالاً در انتخابات آینده، به گروهی از اصولگرایان نزدیک خواهند شد.
تحلیل اعتدالگرایان این است که بدون اینکه امتیازی به اصلاحطلبها بدهند، آنها را مجبور به همراهی با خود میکنند و پیروز انتخابات خواهند شد. در حقیقت، دولت و قدرت و امکانات را در دست دارند و با به دست آوردن ظرفیت مجلس، گروه خود را تکمیل میکنند. به همین دلیل، به نظر من، کسانی که امروز خود را نظریهپرداز جریان اعتدال قلمداد میکنند، اصلاً به دنبال ایجاد گفتمان نیستند.
ویژگی اصلی این جریان عملگرایی است و قصد دارند در صحنهی عمل به نتیجه برسند. پس در انتخابات آینده (برخلاف آنچه امروز ادعا میکنند)، با جریان اصلاحطلب متحد نخواهند شد. به علاوه، با گذشت زمان، توقعات اصولگرایان و اصلاحطلبان از جریان اعتدال بیشتر میشود و زمینه را برای واگرایی فراهم خواهد کرد.
فراتر از آن، در شرایط فعلی، اگرچه جریان اعتدال و اصلاحطلب در موضوع پیروز نشدن اصولگرایان اشتراک نظر داشتهاند، در عمل دو سبک و مدل متفاوتاند و دو رویکرد دارند. در حقیقت این دو رویکرد دائماً با هم اصطکاک پیدا میکند. به نظر من، جریان کارگزاران (نسبت به اصلاحطلبان) به جریان اعتدال نزدیکتر هستند و فاصلهی میان آنها و اصلاحطلبان با گذر زمان جدیتر و عمیقتر خواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید