نقدی بر جشنواره عمار
محسن مهدیان: جشنواره فیلم عمار را باید یکی از رویش های فرهنگی-سینمائی جریان متدین کشور دانست. جشنواره فیلم عمار پاتوق کسانی است که اعتقاد دارند سینمای موجود دغدغه انقلاب و امام و عدالت را ندارد. فیلم عمار از ابتدا با هدفی تحسین برانگیز تشکیل شد. هدفی که به واقع طی سالهای بعد از انقلاب مورد غفلت سیاستگذاران فرهنگی بوده است و آن نیز تربیت فیلم ساز متدین و ایجاد فرصتی برای رشد و باروری استعدادهای درخشان در حوزه فیلم سازی دینی است.
در کنار این هدف، تشکیلات فیلم عمار توانست در ابتدای راه فیلم های برتر از جهت محتوای دینی و انقلابی را به میان مردم روستائی و مناطق محروم جامعه ببرد.
اما جائی که امروز فیلم عمار با حمایت برخی نهادهای حاکمیتی قرار گرفته، متفاوت از راهی است که در ابتدا هدف گذاری شده است. امروز جشنواره فیلم عمار، آمده است که تا عرض اندامی در کنار جشنواره فیلم فجر داشته باشد. متولیان و متصدیان این جشنواره معتقدند آنچه در جشنواره فیلم فجر می گذرد بی اعتنا به انقلاب و صاحبان اصلی انقلاب است و جشنواره عمار با هدف جبران همین کسری ها آمده است.
در اینکه جشنواره فیلم فجر چه راهی را رفته و می رود حرفها بسیار است که بماند؛ اما درباره "امروز" فیلم عمار چند نکته قابل توجه است.
جمهوری اسلامی در جمهوری اسلامی
مهمترین انتقاد به جریان فیلم عمار جدا کردن زمین بازی خود از جریان رایج سینمای کشور است. این تصمیم با این ادعا اتخاذ شده است که جریان سینمائی کشور به انحطاط رفته است و با همین نگاه عرصه رقابت سینمائی خود را جای دیگری دیده اند.
ایراد این کار چیست؟ به فهم نگارانده این برداشت غلط از کار فرهنگی که آگاهانه یا ناآگاهانه مورد حمایت برخی نهادهای انقلابی نظام نیز قرار گرفته است یک آفت بزرگ محسوب می شود که در اصل تاسیس "جمهوری اسلامی درون جمهوری اسلامی" است. این حرف یعنی چه؟ جریان متدین کشور با نقد برخی نهادهای دولتی یا مردمی، بجای تلاش برای اصلاح، یا راه عزلت نشینی در پیش گرفته و یا در بهترین حالت سفره خود را از مردم جدا کرده است. مسیری که انتهای آن با تسامح، تشکیل طبقه ای خاص از جامعه است که راه خود را از راه مردم جدا می داند. واقع بینانه تر ، اتفاقی که می افتد این است که پول ها صرف تشکیل نحله ای منزوی و طائفه ای تبعید شده و فرقه ای نحیف می شود.
هدف اولیه جریان سینمائی عمار، تشکیل گروهی مردم نهاد برای تربیت هنرمند متدین و مواجهه رقابت گونه با فعالان سینمایی موجود است. جامعه سینمائی که امروز شکل گرفته است تنها محصول آدم های درون آن نیست. جامعه امروز سینمائی کشور محصول همه نهادهای قانونی و مردمی و بودجه دولتی و حاصل عمر و عملکرد مدیران و رهبران فرهنگی نظام است. درست یا غلط؛ همین است. نتیجه 35 سال جمهوری اسلامی. بد یا خوب همین باید اصلاح شود. جدا کردن زمین بازی و در بهترین حالت ساخت یک نهاد موثر مذهبی، رها کردن هر آنچیزی است که طی همه این سالها ساخته شده است. آیا این تصمیم منطقی است؟
دوقطبی حزب اللهی- حزب اللهی
اما عوارض این خودبنیادی و خودمختاری چیست؟
فرقه ای شدن جریان مذهبی کشور آفت بسیار درناکی است که جای بحث آن بسیار است و در این مختصر نمی گنجد. همین اندازه اکتفا کنیم که جریانی که روزی محل سکونت خود را جدا کرد و بعد مدرسه فرزندانش و بعد هم پارک و رستوران و غیره، امروز سینما و جشنوراه خود را جدا می کند. این جریان همان جریانی است که اگر در قدرت سیاسی رای نیاورد، خواسته یا ناخواسته حاکمیت را هم دوپاره می بیند. قدرت دوقطبی سازی این جریان بسیار قابل ملاحظه است. این جریان عقبه فرهنگی طائفه ای سیاسی است که دو قطبی حزب اللهی- غیر حزب اللهی( که این نیز مذموم است) را تبدیل به دو قطبی حزب اللهی- حزب اللهی کرد.
اما فارغ از عوارض اجتماعی و سیاسی این خود بنیادی، خود فیلم عمار چه آسیب هائی می بیند؟
پهلوان کوچه بن بست
مهمترین و اولین عارضه جدا کردن زمین بازی، افت جدی کیفیت های هنری و فنی سینمای عمار است. یک جریان نوپا، حیات و مماتش به رقابت است. رشد و بالندگی و شکوفائی استعدادها در جریان یک رقابت حرفه ای صورت می گیرد. جدا کردن زمین بازی و مهمتر از آن تغییر قواعد مرسوم بازی و ملاک های رقابت، باعث می شود فیلم عمار به سرعت از حیث کیفیت فنی و هنری آسیب جدی ببیند و در میان مدت هیچ حرفی برای رقابت نداشته باشد. نباید فراموش کرد که کارکرد سینما در بیان هنری یک محتوا است. محتوای عمیق بدون هنر، بیشتر شبیه یک خطابه است. مخاطب انتظار تماشای یک اثر هنری و البته پر محتوا دارد نه یک مقاله خوب.
عدم رقابت پذیری یک آفت جدی دیگر دارد و آن نیز عدم نظارت پذیری است. این جریان چون مناسبات رقابت سینمائی را برای خود عوض کرده است نه خود را مورد نقد اهل هنر می شناسد و نه اهل محتوا. معتقدند اهل هنر محتوا نمی شناسند و اهل محتوا نیز هنر.
تجریه تاریخی نیز نشان داده است که نهادهای فیلم سازی ارزشی که در همین زمین بازی به مصاف رقبا رفته اند، بیشتر از دیگران توانسته اند از حیث اثرگذاری ماندگار ظاهر شوند. یکی از همین نهادهای اثر گذار حوزه هنری سازمان تبلیغات است. حوزه هنری سازمان تبلیغات که این روزها زیر بار هجمه سنگین فیلم عمار است، با همه اشکالات و نقص ها یک ویژگی ممتاز دارد و آن نیز حضور فعال و موثر در همین زمین بازی و برای همین مخاطب و با همین ساختار است. این که چه میزان موفق عمل کرده است حرف دیگری است. چه آنکه امثال "خیلی دور و خیلی نزدیک" و "تاج محل" و "یه حبه قند" و "به همین سادگی" و "حوض نقاشی" و غیره ... حاصل چنین برنامه ریزی است.
رشد کاریکاتوری و هنرمند دست ساز
یکی از آثار منفی این تلقی نادرست از سوا کردن زمین بازی، رشد کاریکاتور گونه هنرمند است. هنرمند وقتی در یک جریان طبیعی رشد نکند، شهرت کاذب و غیر واقعی پیدا می کند. چنین هنرمندی چون متناسب با مدال های عماریش، هنر ندارد به سرعت از جامعه هنری کشور حذف و تبدیل به "هنرمندی دست ساز" می شود. این هنرمند چون راه ده ساله را یک شبه رفته ممکن است خدای نکرده درآینده انتظار مدال دهنگان را هم برآورده نسازد.
این جریان به دلیل داشتن قدرت رسانه ای و پول می تواند چرخه شهرت سازی را تغییر دهد اما این اتفاق در میان مدت به بازی دو سر باخت برای صاحبان فیلم عمار تبدیل می شود چه آنکه خود هنرمند را هم پای این رشد کاریکتوری ذبح می کند.
از طرف دیگر هنر امری دستور پذیر و قابل نسخه نیست که در هر برنامه ای و هر تریبونی با نقد تند دیگران قابل اصلاح باشد. فعالیت در این حوزه باید همراه با تربیت هنرمند اسلامی باشد. تنها تربیت هنرمند متعهد است که می تواند به تدریج این مسیر را اصلاح کند. سینمای عمار وارد بازیی شده است که ناچار است سراغ تولید انبوه رود. از طرفی از جاهائی حمایت می شود که معمولا چنین نهادهائی حاضر به اصلاحات تدریجی نمی شوند. طبیعتا ناچار است همان راهی را برود که دیگران پیشتر رفته اند و آن هم استخدام هنرمند سکولار برای محتوای دینی است. اگر چنین نیز نکند مجبور به مراجعه به هنرمند دست ساز است.
عارضه هنرمند دست ساز این است که کارفرمایان، شب و روز باید نگران سرنوشت او باشند. اینکه آیا تا پایان خط وفادار به عهد و پیمانشان می ماند؟
مونوپل فیلم سازان ارزشی
جدا کردن این زمین بازی یک عارضه جدی برای خود فیلم عمار دارد و آن اینکه اگر دغدغه رشد سینمای دینی و انقلابی را دارند این راه به این مهم منتهی نمی شود. جدا کردن سفره متدین ها، ناخودآگاه باعث انحصاری شدن این سبک فیلم سازی و دست به دست شدن آن میان فیلم سازان عماری می شود. همانطور که گفته شد این دوقطبی نهادی، تنها در نهاد نمی ماند و به محتوا و سازندگان و بعد هم مخاطب منتقل می شود.
در حالی که رقابت در درون نهادهای رایج، اجازه نمی دهد که ساخت فیلم مذهبی و انقلابی تنها در انحصار عده ای خاص قرار گیرد.
نگرانی مهمتر نیز اینجا است که شهرت عمار با تابلوی ساخت فیلم مذهبی و انقلابی باعث می شود، سینمای عمار مرجع سفارش نهادهای پرپول برای ساخت فیلم شود. همین نیز اولا انحصار این جریان را تقویت می کند و البته عارضه بدترش برای خود عمار است که بیش از گذشته به رانت و پول نفت و حاکمیت وابسته می شود. به تعبیری کمترین اثر تخریبی آن تخریب هنرمندان متعهد آن است.
نتیجه اینکه، رشد رانتی این جریان نه تنها مانع رشد و حضور مردمی گروه های دیگر می شود و جا را برای رقابت مدنی تنگ می کند، بلکه هنرمندان عماری را نیز به پول های رانتی بی مخاطب وابسته می سازد.
بیماری هلندی و صندلی های خالی
فیلم عمار چون راه سینمائی خود را جدا کرده است، به تبع جامعه مخاطبین خود را هم تغییر می دهد. در حالیکه جامعه سینمای رایج و متداول، عموم جامعه را مخاطب خود می بیند، جامعه سینمائی عمار مخاطب خود را طیفی خاص از مردم می بیند. ممکن است این اتفاق هم ناخواسته باشد اما بدون تردید عوارضش دامنگیر هم سینمای دینی می شود و هم هنرمند دینی. شیار 143 هنرش در درگیر کردن همه جامعه بود. چه آنکه وقتی هیات داوران خواستند در قبالش بی مهری کنند، مخاطب اجازه نداد. نه مخاطب خاص؛ بلکه عموم مخاطبین.
از طرفی اتصال جامعه این فیلم سازی به "رانت های ارزشی" به قاعده بیماری هلندی در فرهنگ، سینمای عمار را بی اعتنا به مخاطب و گیشه می کند. به تعبیری نقطه مقابل فیلم سازی برای گیشه ها می شود؛ "فیلم سازی برای صندلی های خالی."
روشن است که در چنین فرآیندی، کیفیت و هنر در سینما عمار چه سرانجامی خواهد یافت.
عمار سکولار
برای اصلاح وضع موجود در سینمای ایران ابتدا باید آسیب شناسی عالمانه ای صورت گیرد و اصلاحات متناسب با واقع بینی از توانمندی ها باشد. آسیب شناسی که همه ابعاد و عوامل موثر بر حوزه سینما و هنر را ببیند. آیا تنها و تنها مشکل سینمای ایران این بوده است که آدم های متعهد به انقلاب در این حوزه نبوده اند؟ حتما چنین نیست. بدون تردید سینما عمار نیز قرار نیست تنها پاتوق کسانی باشد که با صدای بلندتری شعار می دهند. فارغ از شعار، سهم هنرمندان در به انحراف رفتن سینمای ایران چه مقدار است؟ آیا برای اصلاح چنین وضعیتی سهم عوامل دیگر نیز دیده شده است؟
سهم نهادهای مردمی و قانونی و ساختارها دیده شده است؟ سهم تکنیک و ابزار و عوامل غیره انسانی چه میزان است؟ نقش تقاضا و ذائقه رایج چطور مد نظر قرار گرفته است؟ عوامل موثر بر تقاضا را چطور دیده اند؟
بحث در این رابطه بسیار است . همین اندازه بماند که سینما محصول نظام غربی است که همراه با خود لوازم و فرهنگ زنجیره ای و مرتبط دارد. در بسیاری از موارد و صریحتر در همه ابعاد، سینماگران ارزشی با چیرگی تکنیک بر محتوا مواجه اند. این ناگزیری قابل چشم پوشی نیست. این حرف به معنای دست بسته بودن، مقابل سینمای غرب نیست. این حرف به معنای شناخت درست از حوزه هنر مدرن است. نگرانی که وجود دارد این است که با شعار های ارزشی و انقلابی و با چشم بسته به همه عوامل موثر بر هنر سینما، عمار نیز همان راهی رود که سکولارها رفته اند. نداشتن شناخت درست از توانمندی ها و فهم عالمانه از وضع موجود و طریق واقع بینانه، منجر به ساخت عمارهای سکولار می شود. سینمائی با ظاهر دینی و درون مایه غربی. اخراجی ها و شاید محصول چنین فرآیندی باشند. پیشتر نیز نهادهائی از جنس عمار چنان رفتند که از درون شان نوری زاد درآمد.
دیدگاه تان را بنویسید