ممیزی درونی عموم مردم
محمد مهدی شاه آبادی:
بچه که نیستیم؛ اگر مشکلی در فیلم باشد آن را نمی بینیم، روی ما اثر منفی ندارد، ما از وجهه علمی یا سرگرمی برنامه ها استفاده می کنیم.
تو که هنور یک شبکه وهابی را ندیده ای که عقایدت را نقد کند، هنوز کورکورانه تقلید می کنی. حرف های مخالفان اعتقادی را نیز بشنو تا بتوانی اعتقاد درست داشته باشی.
بسیاری از ما فکر می کنیم که همگان مخاطب این آیه شریفه اند که «فبشر عباد، الذین یستعمون القول فیتبعون احسنه» (سوره مبارکه زمر) . اما روشن است که آن کس که توانایی گزینش صحیح و سقیم را ندارد نمی تواند موضوع حکم این آیه باشد. چرا که توانایی شناخت احسن را ندارد تا بتواند از آن تبعیت کند.
اما این مطالب احتمالاً بدیهی، چرا جای طرح پیدا کرده است؟ رویکردهای فرهنگی دنیای مدرن، در کنار کاهش اعتبار علوم انسانی در دنیای پست مدرن، در کنار افزایش دسترسی آسان به انواع اطلاعات برای انواع گروه های در جوامع انسانی مانند شبکه های مجازی، رشد آموزش عمومی در کشورها در کنار روحیه حقیقت جویی و میل به علم افزایی از جمله عواملی است که باعث شده عموم مردم، برای باز کردن دریچه های ورودی فکر و قلب خود بر روی انواع محصولات فکری و روحی، توجیهاتی داشته باشند.
اگر محصولات فکری و روحی نیز سالم و آلوده دارند، عموم مردم در برابر این موضوع چه کاری می توانند انجام دهند؟ شاید مثال بیماری جسمی در اینجا راهگشا باشد. اگر بیماری در منطقه ای شیوع یابد طبعاً نهادهای حکومتی مرتبط اقدامات قانونی صورت می دهند اما بخش مهمی از مقابله با بیماری بر عهده عموم مردم است. آگاه سازی مردم و رعایت عناصر پیشگیری جزء لاینفک هر سیاستگذاری سلامت خواهد بود. هر انسانی به حکم عقل از مناطق و افرادی که احتمال وجود بیماری در آنها می رود پرهیز می کند نه آنکه به اتکای درمان های بعدی و یا به بهانه قوی تر شدن بدن در برابر بیماری ها، خود را به مرکز انتشار میکروب و آلودگی برساند!
این مثال بدیهی اما در مورد تولیدات فکری و روحی به راحتی پذیرفته نمی شود. اساساً مگر هنر خوب و بد داریم؟ مگر هنر ارزشی و غیر ارزشی وجود دارد؟ مگر ساحت مقدس اندیشه با برچسب زدن آلوده می شود؟ مگر اندیشه ها صحیح و سقیم دارند؟ معیارهای تشخیص صحیح و سقیم وجود ندارد و مورد اختلاف است؛ ساحت فکر و هنر ساحت ذوق و خیال و بروز سلایق و خلاقیت ها است و هر ذوقی، اثری را می پسندد و... .
اگر با پذیرش مبانی دینی از این اشکالات ابتدایی رهایی یابیم و ساحت اندیشه و هنر را نیز مشمول حکم کلی صحیح و سقیم، درست و غلط، ارزشی و غیر ارزشی بدانیم؛ لاجرم از یک سو باید راه را برای تولد اندیشه های پاک و خلاقیت متعهدانه باز کرد و از سوی دیگر راه را بر جریان آلوده افکار و تمنیات الحادی، شهوانی، شیطانی بست. اما آن بخشی که به پیشگیری عموم مردم مربوط می شود کدام است؟ عموم افراد، که در همه حوزه ها صاحب نظر نیستند و برای همه شبهه ها پاسخی ندارند و برای آثار آشکار و غیرآشکار یک اثر هنری وسیله دفاعی در برابر خود نمی بینند، چه باید بکنند؟
روشن است که در مثال بیماری جسمی، اولین راهکار افزایش آگاهی و توانایی عموم مردم برای شناخت درست و غلط است. اما این همه مطلب نیست. مطلب مهم دیگر آن است که عموم مردم- که البته هر کدام از ما در حوزه های مختلف قطعاً عامی به حساب می آییم- به حکم عقل، تا در زمینه ای اطمینان به سلامتی ورودی های فکری و روحی پیدا نکردند و یا اطمینان به توانایی خود در مواجهه با دریای القائات آشکار و پنهان نیافته اند، از ورود به محیط های انتشار این آثار دوری کنند.
کسی که در دبیرستان درس می خواند و با این نظام آموزشی ما در حد معارف 1 و 2 دانش دینی دارد، چرا باید خود را مجاز به ورود به سایت ها و دیدن برنامه های ماهواره ای بداند که کارشان القای شبهه است؟ کدام عقل سلیمی اجازه شنا کردن در دریای شبهات و شهوات را داده است؟ آیا همه ما انسان های کامل و عالمی هستیم که صبح تا شب خود را در معرض شبهه ها و شهوات قرار دهیم و ادعای آن را داشته باشیم که «اثر نمی کند»؟ جریان اطلاعاتی آبشارگونه، هر روز، بی کنترل در قلب ها و فکر های بسیاری از ما از طریق ماهواره و شبکه های مجازی و... وارد می شود، مگر چه توان فوق عادی در ما وجود دارد که این چنین خود را رها در برابر سیل گذاشته ایم؟
این مسأله درباره برخی کانال های ورودی پررنگ تر می شود. آن کانال هایی که سابقه پیشین آنها نشانگر جریان دادن سیلاب های شبهه و شهوت است. ماهواره با ورود خود به خانه ها، چنین جریانی را ایجاد می کند. گرچه هر حکم عامی تخصیص هایی نیز دارد، اما مگر نظام کنترل درونی همه اعضای خانواده در یک سطح قرار دارد؟ مگر خود نظام هنجارهای خانواده، تحت تأثیر ماهواره تغییر نمی کند؟
بسیاری از ما وسایل مدرن را مانند چاقویی می دانیم که هم می تواند با آن میوه برید و هم سر انسان، اما فکر نمی کنیم که به فرض که قالب ماهواره نسبت به ارزش و ضد ارزش خنثی باشد، تهیه کنندگان آن نیز نسبت به ارزش ها و ضد ارزش ها خنثی هستند؟ از یک سو اطمینان بیش از حد به خود، از یک سو خوش بینی مفرط به گردانندگان سایت ها و ماهواره ها، از یک سو سیطره نگاه لیبرالیستی به فرهنگ و... عموم مردم ما را به این سوق داده که: هر کس خوبی ها و بدی هایی دارد، نه به کسی بدبین باشیم و نه زیاد خوش بین!
شاید بعضی کم رنگ شدن مفهوم «دشمن» را بنا به دلایل عمدتاً سیاسی و بعضاً فرهنگی از علل عمده این موضع بدانند. اما به نظر نگارنده، مقدم بر مفهوم «دشمن»، مفهوم مهم دیگری وجود دارد: « دیگری ». از نظر برخی از ما، « دیگری » وجود ندارد. ما همه عضو جامعه جهانی شده ایم. مرزهای هویتی کم رنگ تر می شود. تا زمانی که ماهواره از آبشخور «دیگری» سیراب می شود حتی اگر در جایی هم استفاده شود، می توان به کنترل اثرات آن امیدی داشت. مفهوم « دیگری »، یعنی حذف اینکه کسانی هستند که در خارج از آیین و رسم زندگی «ما» زندگی می کنند و راه و روش «دیگری» برای زندگی دارند و برخی از این «دیگری ها»، به دنبال نابود کردن راه و روش زندگی «ما» هستند و حتی برخی از همان «دیگری ها» به دنبال نابود کردن خود «ما» هستند، حذف این مفهوم، راه را برای آسیب پذیر کردن عموم افراد باز می کند.
رد ماهواره و انتساب آن به دیگری البته به معنای تأیید تلویزیون جمهوری اسلامی نیست و اساساً مهم تر از این رد و اثبات ها، توجه به این مفهوم کلیدی کم رنگ شده در جامعه است. اگر دیگری وجود نداشته باشد، در مورد همه منابع انتشار فکر و اثر هنری، به طور یکسان، احتمال درستی و نادرستی آثارشان وجود دارد. البته در آن شرایط نیز عقل سلیم حکم می کند که باز هم بدون اطمینان از سلامت محتوا و یا قوت فکر و روح، اجازه ورود تولیدات فکری و روحی را به خود ندهیم، اما اگر مفهوم دیگری زنده شود و معیارهای آن روشن باشد، طبعاً کانال های انتشار آثار « دیگری » بیش از سایر کانال ها در مظان اتهام خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید