فردا : احسان مقدم در وبلاگ میدان مین نوشت: آوینی را دوست دارم و همین دوست داشتن برایم مصیبتی شده است. هر بار که با خودم خلوت می کنم دو دو تا چهار تا می کنم الان دقیقا در کدام مرحله زندگی اش هستم؟ من عکس می گیرم... مقاله می نویسم... مستند ساخته ام... متولد شهری ری هستم و اینها همه مرا با ویکی پدیای مرتضی نزدیک می کند و مخصوصا اینکه تاریخ تولدم با فروردینی بودنش و حتی روز میلادش سر یک زلف گره انداخته اما خب من بزرگ شده امیر ابادم... و اگر بخواهم چیزهایی که او داشت و من ندارم را ردیف کنم چنان لیست بلند بالایی می شود که تو هم می گویی...حوصله ندارم و یک صفحه دیگر را کلیک می کنی و میدان مین یک مشتری را از دست می دهد. امثال مرتضی آوینی کاری کردند و راهی رفتند که مجموعا پرده از لایه منورالفکری و روشنفکرنمایی برداشت. وگرنه بعید نبود ما هم بجای سی جی گوجه ای و چفیه و الگو ساختن از بچه محل هایی که یکی یکی می رفتند شهید می شدند دنبال نیچه و پوپر می رفتیم... کوتاه می گویم هرکسی از نوجوانی دوست دارد شبیه کسی باشد. یکی از آن شباهت های اکتسابی که این روزها بین خود خودم با آرمان شهر جوانی ام که در مرتضی متجلی بود می بینم
این بخش از گقتگوی اوست که همیشه به خاطر دارم... آوینی گفت: "خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشاندهاست که ناچار شدهام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیآید. باید در جستوجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت... " آوینی را دوست دارم. این دوست داشتن هم مصیبتی شده چون دوست دارم شبیهش باشم و نیستم. اما از آدم های بزرگ می شود یک خط گرفت و خط من از مرتضی این است... "با ولایت تا شهادت"
دیدگاه تان را بنویسید