جهان: تاب «تلخترین نوشته من»، دستنوشتههای «حاج حیدر رحیمپور(ازغدی)» است که در آن به برخی مشکلات رایج و ریشهای در زمینههای کشاورزی و دامپروری پرداخته که مانع از پیشرفت این صنایع سودمند در کشور است. نویسنده با اعتراف به تلخی کتاب میگوید"امامِ انقلاب، انتقاد بجا را لازمه انقلاب میدانند، لیکن منِ منتقدِ حرفهای کرسی در دانشگاه و منبری در حوزه ندارم، و نقدم: «تلخترین نوشته من» است" اما انصافاً نوشتاری بس منطقی مینماید. حیدر رحیم پور در بخشی از خاطرات خود مربوط به سالهای قبل از انقلاب که سایت مشرق آن را باز نشر کرده، آورد است: امت آنچنان برانگیخته گردید که از قصابهایی که گوشتهای وارداتی میفروختند هیچگونه گوشتی نمیخریدند و هیچگونه غذایی را هم در غذاخوریهایی که متهم به مصرف گوشتهای وارداتی بودند، نمیخوردند. در این فرصت، کبابیای که بعدها به نام موسی کبابی شهرت کشوری یافت، پشت شیشه مغازهاش نوشت: این کبابی از گوشتهای وارداتی استفاده نمیکند و به همین گزارش، فروشش آنچنان گردید که هرگز توان پاسخگویی متقاضیان را نداشت و به یاد دارم که رهبر معظم و برخی از روحانیان آگاه و متعهد، متظاهرانه، سخت
کبابخور شده بودند، تا آنجایی که هرکس به مجلسی دعوتشان میکرد میگفتند: اگر غذا را از موسی کبابی بخری ما هم میآییم و به یاری فرهنگ توانای خود، با دستی خالی، این سیاست دشمن را به کمال، فلج ساختند. همانهایی که در خانههایشان سگ و گربه و خرگوش پرورش میدادند و دامداریها را به دلیل غیربهداشتی بودن تعطیل میکردند، با اینکه مردم آن نواحی، سالمترین افراد بودند! اینگونه، سرمایهها را به بازار و کارگران دامپروریها را پی پخش هروئین فرستادند. مدتی پس از پیروزی انقلاب، دانشجویی به پیشنهاد آقای سررشتهدار پایان نامهای درباره روستای "خیابان"، روستایی در دو فرسنگی مشهد نوشت که نتیجهاش این شد: پیش از انقلاب ۷۰% مردم آن روستا به گونهای در رشته دامپروری، دستاندرکار بودند و در آنجا به جز چند وابسته به حکومت، معتادی نبود. لیکن پس از پیروزی، که دامداریهای آنجا بسته شد ۱۷ دامپرور در همان روستای یک وجبی مغازه طلا فروشی بازکردند، زیرا سودِ خرید طلا بیشتر بود و نیز گزارش داده بود که برخی از دامپروران پیشین هم دستاندرکار فروش هروئین گشتهاند و هر لحظه معتادان بیشتر میشوند و اعتیاد فراگیر!"
دیدگاه تان را بنویسید