اختلاف نظر درباره عروسی حضرت قاسم
آئین شیون حضرت قاسم (ع) ثبت به عنوان یکی از مراسم های عزارداری عاشورایی در ششمین شورای ثبت نتوانست رای اعضای شورا را برای قرار گرفتن در فهرست میراث معنوی اخذ کند.
مهر: مسعود علویان صدر در اجلاس ثبت میراث معنوی با محوریت آئین های عاشورایی که از روز گذشته در مجموعه فرهنگی ورزشی نفت محمود آباد برگزار شده و تا ساعات پایانی امشب ادامه خواهد داشت گفت: پرونده آئین شیون حضرت قاسم (ع) به دلیل اختلاف نظر علما در خصوص عروسی ایشان در فهرست میراث معنوی قرار نگرفت. در این برنامه آتوسا مومنی مدیر کل ثبت آثار کشور از بررسی این پرونده در شورای ثبت جلوگیری کرد و گفت: از ابتدای این جلسه به اتفاق آرا پرونده هایی که درباره عروسی حضرت قاسم بود را چون مصداق و هم پوشانی از طرف علما ندارد بررسی نکردیم. وی گفت: برخی از علما اعتقاد دارند که ایشان در سن ازدواج بوده است ولی برخی دیگر عنوان می کنند ایشان دو فرزند داشته اند به همین دلیل نمی توانیم بگوییم ایشان جوان ناکام بوده و یا ازدواج کرده است. در ادامه این بحث سید احمد محیط طباطبایی عضو دیگر شورای ثبت گفت: عزاداری حضرت قاسم مانند حجله بندی برای جوانان ناکام در تهران برگزار می شود حتی اگر این پرونده را ثبت نکنیم در هر حال به عنوان یک آئین مطرح است. مومنی در پاسخ گفت: ما ناکام بودن حضرت قاسم (ع) نیز نمی دانیم به همین دلیل باید از علما در این باره استعلام بگیریم و پرونده آئین شیون قاسم (ع) که از سوی استان ایلام در این شورا ارائه شد را به اجلاس میراث فرهنگی کشور که در استان سمنان برگزار خواهد شد موکول می کنیم. وی در ادامه مسئولان استان را به پژوهش بیشتر درباره این پرونده و استعلام از علما موظف دانست. روضه شهیدمطهری: آرزوی قاسم چه بود؟ به گزارش جهان، طرح این موضوع در حالی است که شهید مطهری جلد اول کتاب حماسه حسینی نوشته است: ما قاسمی درست کردهایم که آرزویش فقط دامادی بوده، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده! این را شما با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنید. تواریخ معتبر این قضیه را نقل کردهاند که در شب عاشورا، امام «ع» اصحابش را در خیمه «عندَ قُرب الماء» [معلوم میشود که خیمهای بوده است که اختصاص به مشکهای آب داشته و از همان روزهای اول، آبها را در آن خیمه جمع میکردهاند] یا نزدیک آن خیمه جمع کرد و آن خطابه بسیار معروفِ شب عاشورا را به آنها القا کرد که نمیخواهم آن را به تفصیل نقل کنم. امام به طور خلاصه به آنها میگوید شما آزاد هستید. امام نمیخواسته کسی رو در بایستی داشته باشد و خودش را مجبور ببیند، حتی کسی خیال کند که به حکم بیعت لازم است بماند ... همین که این سخنان را گفتند، امام مطلب را عوض کرد و از حقایق فردا قضایایی را گفت. به آنها خبر کشته شدن را داد که همه آنها درست مثل یک مژده بزرگ تلقی کردند. همین جوانی که این قدر به او ظلم میکنیم و آرزوی او را دامادی میدانیم! سؤالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست؟ وقتی که جمعی از مردان در مجلسی اجتماع میکنند، یک بچه سیزده ساله در جمع آنها شرکت نمیکند، پشت سر مردان مینشیند. مثل اینکه این جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر میکشید که دیگران چه میگویند. وقتی که امام فرمود همه شما کشته میشوید، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه؟ آخر من بچه هستم. شاید مقصود آقا این است که بزرگان کشته میشوند و من هنوز صغیرم. لذا رو کرد به آقا و عرض کرد: « وَ اَنا فی مَن یُقتَل؟» آیا من هم جزو کشته شدگان هستم یا نیستم؟ حالا ببینید آرزو چیست؟ امام فرمود اول من از تو یک سؤال میکنم، جواب مرا بده، بعد من جواب تو را میدهم. من این طور فکر میکنم که آقا این سؤال را مخصوصاً کرد، میخواست این سؤال و جواب پیش بیاید تا مردم آینده فکر نکنند که این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد، و نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود، دیگر برایش حجله درست نکنند؛ جنایت نکنند. لذا آقا فرمود که اول من سؤال میکنم: « کَیفَ المَوتُ عِندَک؟» پسرکم! فرزند برادرم! اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزهای دارد؟ فوراً گفت: «اَحلی مِنَ العَسَل». از عسل شیرینتر است. اگر از ذائقه میپرسی، که مرگ از عسل در ذائقه من شیرینتر است. یعنی برای من آرزویی شیرینتر از این آرزو وجود ندارد. منظره چقدر تکاندهنده است!
دیدگاه تان را بنویسید