مهندس وحید نوروزی: امروز گزارش با مزه ای با تیتر وعده های انتخاباتی دانش آموزان در خبرگزاری مهر منتشر شد که وعده های رویایی دانش آموزانی را به تصویر کشیده بود که برای انتخاب شدن در شورای دانش آموزی مدرسه به هر دری زدند و اولین شانس زندگی خود را برای یک رقابت انتخاباتی امتحان کردند. از وعده بستنی خریدن و مشق بچه ها را نوشتن و وعده امتحان نگرفتن و راه اندازی اسکی روی یخ در مدرسه تا زیاد کردن ساعت زنگ تفریح و … می شد در شعارهای انتخاباتی این کودکان عزیز و دوست داشتنی دید. از خواندن این گزارش بسیار متاسف شدم.از صمیم قلب غمگین شدم.احتمالا من صلاحیت اظهار نظر در خصوص فرهنگ عمومی جامعه و چرایی بوجود آمدن جوی که حتی دانش آموزان پاک و صادق آن برای بدست آورن یک امتیاز به راحتی وعده ناممکن می دهند را ندارم اما بزرگان فرهنگ کشور و نهاد های تصمیم گیر از کنار این قبیل گزارش ها نباید به راحتی رد شوند. این دانش آموزان همان بچه های مهد کودکی هستند که والدین خود را به خاطر نبستن کمربند ایمنی یا عبور از چراغ قرمز با بیان شیوا و نازنین خود توبیخ می کنند اما وقتی آرام آرام بزرگ می شوند و در جو جامعه قرار می گیرند به راحتی هم
قانون را زیر پا می گذارند و هم به راحتی در یک انتخابات کودکانه وعده های غیر قابل انجام می دهند که اجازه می خواهم از آن به عنوان وعده های دروغ یاد کنیم! هفته قبل در برنامه راه شب یکشنبه شب رادیو سراسری که به موضوع سبک زندگی و نحوه رانندگی اختصاص داشت هم این مطالب را به گونه ای دیگر بیان کردم.این نگرانی است که کودکان ما فرهنگ پذیر نیستند.این نگرانی است که کودکان ما هر چه بزرگتر می شوند همان اندازه از احترام به قانون بیشتر فاصله می گیرند.چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟! آیا دانش اموزی که با چند وعده رویایی کودکانه که متاسفانه نامش را وعده دروغ می گذاریم به شورای دانش آموزی راه پیدا می کند و آب از آب تکان نمی خورد خاصیت بالقوه برای دروغ های بزرگ تر و قول و قرارهای پوشالی تر پیدا نمی کند؟ به این تیپ انتخابات به دیده سرگرمی و لذت کودکانه نگاه می کنیم اما غافل از آنیم که پایه و اساس جامعه ما را همین کودکان تشکیل خواهند داد.آنهم کودکانی که احتمالا از نظر قابلیت فعالیتهای اجتماعی و حتی سیاسی نسبت به هم سن و سالهای خویش یک سر و گردن بالاتر هستند. به آنها اجازه می دهیم به راحتی آب خوردن وعده دروغ دهند تا در انتخاباتی
کوچک برنده شوند. در ذهن خویش مجسم کنید چند نفر از این کودکان شاید بیست سال بعد بتوانند در انتخابات شورای شهر خویش کاندید شوند. احتمالا آن موقع وعده خواهند داد که تمام شهر را چمنزار خواهند کرد، تمام چراغ قرمزها را حذف خواهند کرد، به تمام مردم شهر مقرری ماهیانه خواهند داد، بچه های آنها را شخصا به مدرسه خواهند برد و شام خانواده ها را به محض برگشت به منزل با پیک موتوری به درب خانه ارسال خواهند نمود! شاید یکی از همین کودکان هم بتواند چهل سال بعد کاندیدای پست مهم تر و بزرگ تری گردد. به نظر شما آن وقت چه وعده هایی خواهد داد؟! یا ارحم الراحمین! تقاضا دارم بزرگان فرهنگی از کنار این اتفاقات به شدت مهم اجتماعی و فرهنگی به آرامی عبور نکنند و چاره ای بیندیشند.فکر می کنم که نیاز به فعالیتهایی بسیار ریشه ای تر و عمیق تر از فعالیتهای فعلی انجام شده نیاز داریم. سهم افرادی مثل من که در حوزه فرهنگ فعالیت نداریم شاید در حد همین نوشته ها بیشتر نباشد اما سهم معماران فرهنگی کشور بسیار حیاتی و مهم است.
دیدگاه تان را بنویسید