انتظار ۳۰ ساله مريم

کد خبر: 228700

مريم دختري كه ۳۰ سال پيش خانواده‌اش وي را در حرم عبدالعظيم حسني در شهرري رها كرده بودند، براي يافتن والدينش از هموطنان كمك مي‌خواهد.

جام‌جم: روز گذشته دختري جوان همراه زن ميانسالي با حضور در دفتر روزنامه براي يافتن والدين دختر جوان كه حدود ۳۰ سال پيش وي را در حرم عبدالعظيم‌حسني در شهرري رها كرده بودند، در خواست كمك كردند. زن ميانسال كه كودك را آن زمان يافته بود، گفت: چهار ماه از زندگي مشتركم مي‌گذشت و هر هفته براي زيارت به حرم عبدالعظيم‌ مي‌رفتم. يكي از چهارشنبه‌هاي تير ماه ۱۳۶۱ بود كه هنگام خواندن نماز متوجه گريه‌هاي بي‌امان كودكي شدم. نمازم كه پايان گرفت، سرم را كه به عقب برگرداندم، ديدم كه يك دختر كوچولو در چند قدمي‌ام نشسته و گريه مي‌كند. يافتن كودك بي‌پناه در حرم وي اضافه كرد:با ديدن كودك، بي‌اختيار به سمتش رفتم و او را در آغوش گرفتم كه كمي آرام شد. چند مرتبه صدا زدم، مادر و پدر اين كودك چه كسي است. جستجويم را براي يافتن آنها شروع كردم اما آنها را نيافتم بنابراين وي را نزد خادمان حرم بردم و از آنها براي يافتن والدين كودك درخواست كمك كردم. آنها نيز به جستجو در محوطه حرم پرداختند تا شايد والدين دخترك را بيابند؛ اما تلاش آنها نيز بي‌فايده بود. تصميم گرفتم، نوزاد را به خانه‌ام ببرم و همچنان به جستجوهايم براي يافتن خانواده‌اش ادامه دهم. زن ميانسال يادآور شد: ماجرا را ابتدا با شوهرم در ميان گذاشتم. او موافقت كرد تا زمان يافتن والدين كودك، وي را نزد خودمان نگهداريم. از همان موقع در جستجوي والدين كودك بوديم، اما تلاش‌مان بي‌نتيجه بود. بنابراين پس از موافقت شوهرم، دختر كوچولو را نزدمان نگه داشته و نامش را مريم گذاشتيم. تلاش‌هاي من و همسرم براي يافتن والدين مريم بي‌نتيجه بود و هر روزي كه مي‌گذشت الفت ميان ما و آن كودك بيشتر مي‌شد وحاضر به جدايي از وي نبوديم. در اين سال‌ها برايش شناسنامه نگرفتم و مريم سندي براي اثبات هويتش ندارد. مي‌ترسيدم اگر موضوع يافتن وي را به بهزيستي اطلاع دهم، آنها كودك را از من بگيرند و همه با لطمه شديد عاطفي روبه‌رو مي‌شديم. زن ميانسال به سال‌هاي دور باز مي‌گردد و مي‌گويد: مريم در كنارم راه رفتن را آموخت، غذا خوردن و گفتن واژه پرمهر پدر و مادر. با هر لبخندش، اميدي دوباره در زندگي‌مان پديدار شد. وجود او برايمان مملو از بركت بود. آرامش و شادي به زندگي‌مان آمده بود. سال ۶۲ صاحب يك پسر و سال ۶۴ هم صاحب دختري ديگر شدم. بعد از تولدشان ذره‌اي از محبت من و شوهرم نسبت به مريم كم نشد. همين‌طور كه مريم و بچه‌هايم بزرگ مي‌شدند، ارتباط و علاقه خواهر و برادري ميان آنها بيشتر مي‌شد. بي‌نشان از والدين وي اضافه كرد: مريم چهار يا پنج ساله بود كه متوجه شد والدينش در حرم عبدالعظيم‌حسني او را رها كرده‌اند. خيلي ناراحت شد اما آنقدر به من علاقه‌مند و وابسته بود، كه حاضر به جدايي از من نبود. هميشه براي يافتن والدينش هر هفته به حرم مي‌رفتيم تا شايد نشاني از آنها بيابيم اما بي‌نتيجه بود. زن ميانسال يادآور شد: مريم به دليل نداشتن شناسنامه نمي‌توانست تحصيل كند، بنابراين دختر و پسرم كه به مدرسه مي‌رفتند، به وي نيز خواندن و نوشتن را آموختند و او توانست بخواند و حساب و كتاب كند. مدتي بعد بنابر دلايلي از شوهرم جدا شدم، اما همچنان مريم نزد من زندگي مي‌كرد. مريم پاره‌اي از وجودم شده بود و دختر و پسرم او را همانند خواهرشان دوست داشتند. ۳۰ سال در كنار خانواده‌اي مهربان زن ادامه داد: سال‌ها از پس هم مي‌گذشت و مريم كنار فرزندانم قد مي‌كشيد. او ديگر از سن نوجواني به جواني پا گذاشته بود و وقت آن بود كه به خانه بخت برود و خانواده واقعي‌اش را بيابد. بنابراين خواستم دوباره جستجو براي خانواده‌اش را شروع كند. ابتدا نمي‌پذيرفت، عاقبت اصرار‌هاي دائم من باعث شد، دخترم مريم رضايت دهد به دفتر روزنامه بياييم تا براي يافتن خانواده‌اش به ما كمك كنيد. مادر، فرشته نجات بخشم بود وقتي گفته‌هاي اين زن به پايان رسيد، مريم اين دختر ۳۰ ساله گفت: اين زن هر چند مادرم نيست اما وي را با تمام وجود دوست دارم. در اين ۳۰ سال زحمت بزرگ شدن من به عهده اين زن و خانواده‌اش بود. هر چند با آنها هم‌خون نبودم؛ اما مرا به عنوان عضوي از خانواده‌شان پذيرفتند، بي‌هيچ چشمداشتي. هرچند دوست داشتم به مدرسه و دانشگاه بروم؛ اما به دليل نداشتن شناسنامه اين كار امكان‌پذير نشد. اگر اين زن مهربان برايم شناسنامه مي‌گرفت، ممكن بود بهزيستي مرا از اين خانواده جدا كند و معلوم نبود اگر فرشته نجاتم اين زن نبود و مرا به خانه‌اش نمي‌برد چه سرنوشتي برايم رقم مي‌خورد. من تا پايان عمرم به اين زن و خانواده‌اش مديون هستم. مريم اضافه كرد: در اين سال‌ها زن مهربان كه مادر صدايش مي‌زدم چه رنج‌ها و شب بيداري‌هايي كه برايم نكشيد. او سرشار از عشق است و مرا يك دختر معتقد و درستكار بار آورده است. بابت تمام زحمتشان سپاسگزارم. در پي سرنوشت مريم كه بعد از ۳۰ سال دوري از والدينش، در جستجوي آنهاست، تصوير كودكي وي كه در حرم عبدالعظيم‌حسني خانواده‌اش وي را در آنجا جا گذاشتند به چاپ مي‌رسد تا چنانچه فردي از خانواده وي اطلاعاتي دارد با گروه حوادث روزنامه جام‌جم تماس بگيرد و زمينه ديدار او با خانواده‌اش را پس از اين همه سال فراهم كند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد