طلاق از مردی شوم پشت میلههای زندان +عکس
یک زن وقتی فهمید شوهرش به کلاهبرداری میلیاردی از طعمه هایش دست زده است با چشمانی گریان پا در دادگاه خانواده ونک تهران گذاشت.
روزنامه خراسان: مرد شیاد به خاطر آلودگی به قمار همه زندگی اش را باخت و درحالی که زن و بچههایش در تنگنا بودند کلاهبرداری کرد و همه پولهای بادآورده را به باد داد. چشم انتظار نیمه شب نسرین با چشمانی نگران به ساعت نگاهی انداخت. عقربهها به سرعت از جلوی چشمانش حرکت میکردند و دلشوره بیشتری را به دل زن جوان مینشاندند. نسرین از جا بلند شد. پتو را روی معصومه کشید. نگاهی به رضا انداخت و آهی کشید. چرا مسعود این قدر دیر کرده بود. چرا به خانه نیامده بود. یک هفته میشد که چند مرد به درخانهشان میآمدند و سراغ مسعود را میگرفتند. نسرین نگران بود مدتی میشد شوهرش ولخرجیهای زیادی میکرد و شب نشینی هایش در خانه دوستانش زیاد شده بود. نسرین دیده بود که مسعود بی تاب است و روزها از خانه فراری شده است. هرچه از مسعود پرسیده بود چه شده است مردانی که جلوی در خانه میآیند چه ربطی به کار او دارند جوابی نشنیده بود تا این که راز شومی فاش شد.
درخواست طلاق نسرین درحالی که گریان بود به دادگاه خانواده یک تهران در میدان ونک رفت او تصمیم جدی اش را گرفته بود و میخواست خودش و بچه هایش به خاطر قماربازی شوهر زندانی اش تباه نشوند. وقتی در شعبه ۲۷۵ دادگاه خانواده پیش روی قاضی ایستاد، گفت:۱۰ سال پیش شوهرم پسر مش عباس نانوای محله بودای کاش پایم میشکست و برای خرید نان به نانوایی نمیرفتم آن روز دوماهی از درگذشت پدرم به خاطر بیماری سرطان گذشته بود خیلی به هم ریخته بودیم رفتم تا نان بخرم اولین بار بود که میخواستم نان بخرم صف طولانی بود و من درحالی که خجالت میکشیدم در گوشهای ایستادم که جوانی نزدم آمد او پسر نانوا بود و و قتی دید بلد نیستم نان بخرم پول را گرفت و برایم نان را آورد همان برخورد باعث شد من درگیر محبت مسعود شوم و انگار او هم به من علاقهمند شده بود.
نسرین ادامه داد: یک ماه بعد خانواده مسعود به خواستگاری من آمدند بی تمایل نبودم همه چیز به سرعت درست شد و من خیلی زود و البته بعد از سالگرد فوت پدرم با مسعود ازدواج کردم.
زن جوان آهی کشید و ادامه داد: مسعود روزهای اول خیلی مهربان بود، اما عقاید عجیب و غریبی داشت او میگفت دوست ندارد مثل پدرش جون بکند و یک لقمه نون در بیاورد خب من دلیلی نمیدیدم مسعود را سرزنش کنم تصورم این بود او میخواهد خیلی تلاش کند تا زندگی مرفهی داشته باشیم، اما با وجود این که دختر و پسرم به دنیا آمده بودند میدیدم زندگی مان درجا میزند و پیشرفتی نکرده ایم جز این که مسعود رفتار عجیبی داشت یک هفته بیپول میشدیم و ناگهان ولخرجیها شروع میشد خیلی از شبها در خانه نبود گاهی خندان به خانه میآمد و برخی از شبها گریان! هر وقت از مسعود درباره کار و کاسبی اش سوال میکردم جواب سربالا میداد و میگفت زن نباید به این کارها دخالت کند.
نسرین گفت: تا وقتی پدرشوهرم بود، زندگی مان خیلی سخت نبود، ولی در این هشت سال بعد از او، من و بچه هاخیلی سختی کشیدیم انگار هرچه شوهرم به خانه میآورد، برکت نداشت. زن جوان گریه کنان گفت: یک روز صبح زود، وقتی برای خرید بیرون رفتم چند تن از زنان محله با دیدن من شروع به پچ پچ کردند فهمیدم درباره شوهرم حرف میزنند با خجالت به خانه برگشتم، نزدیک ظهرصدای زنگ در حیاط را شنیدم وقتی در را باز کردم رقیه خانم، زن همسایه پشت در بود. با دیدن او جا خوردم او ناراحت بود، فهمیدم میخواهد خبری به من بدهد وقتی شنیدم مسعود را ماموران پلیس، سرکوچه بازداشت کرده اند انگار دنیا روی سرم خراب شد. نسرین افزود: در کلانتری متوجه شدم شوهرم را به خاطر کلاهبرداری دستگیر کرده اند. مسعود ۲۱۰ میلیون تومان کلاهبرداری کرده بود مال باختهها با وجود گریههای من رضایت ندادند بدتر این که فهمیدم شوهرم پولها را در اعتیادش به مواد مخدر و قمار باخته است و کاملا آس و پاس است دادگاه او را مجرم شناخت. حالا شوهرم باید این همه پول را بر گرداند. پولهایی که هیچ وقت در زندگی من و دو بچه اش وارد نشده بود. نسرین گفت: وقتی به ملاقاتش در زندان رفتم به من پیشنهاد داد نزد یکی از دوستانش به نام حیدر بروم و برایش کار کنم من هم از همه جا بی خبر رفتم و فهمیدم حیدر موادفروش است. در دلم از مسعود متنفر شدم و از همان روز تصمیم گرفتم طلاق بگیرم امروز آمده ام تا حکم طلاق بگیرم. یک مرد که به خود اجازه میدهد زنش را به فروش موادمخدر بکشاند لیاقت شوهر و پدر بودن را ندارد و امیدوارم حکم طلاق صادر شود و حضانت بچهها هم به من برسد قول میدهم در خانه مردم کار کنم تا آبرومندانه زندگی کنم.
بنابر این گزارش؛ قاضی دادگاه دستور داد پرونده شوهر نسرین بررسی شود و این مرد از زندان احضار شود تا طبق قانون درباره درخواست طلاق تصمیم گیری قضایی انجام شود.
دیدگاه تان را بنویسید