سناریوی ربودن پرنیا چگونه کلید خورد؟
پدر و مادر پرنیا کوچولو که برای یافتن دخترشان ۷۰ روز همه جا را زیر پا گذاشته بودند نمیدانستند کودکشان فقط چند کوچه آن طرفتر در خانه یک زوج نابارور است.
روزنامه ایران: ۱۸ مرداد امسال زن جوان همراه سه فرزندش برای خرید به بازار رفته بود که در یک چشم برهم زدن دختر ۳ سالهاش ناپدید شد. با اعلام موضوع به پلیس، جستوجوها آغاز و خیلی زود عکس و مشخصات دختر کوچولو در تمام رسانهها، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی منتشر شد. خانواده پرنیا با امید پیدا شدن جگر گوشه شان به هرجایی سرزده و به هر کسی که فکر میکردند میتواند کمکشان کند متوسل شدند. مادر غمگین و پریشان احوال دست و دلش به هیچ کاری نمیرفت دعا میکرد و از خداوند میخواست بچهاش هرجا که هست سلامت باشد. سناریوی ربودن پرنیا چگونه کلید خورد؟ زن جوان پس از ۱۰ سال ازدواج با وجود درمانهای بسیار نتوانسته بود صاحب فرزند شود، تلاشها برای راضی کردن شوهرش به اینکه از بهزیستی کودکی را به فرزندخواندگی بیاورند نیز بینتیجه مانده بود. تنها آرزویش تجربه حس شیرین مادری بود و آنقدر در این رؤیا غرق بود که تصمیم گرفت با شوهرش کودکی را از محله یا روستای دیگری برباید. روزی که زن جوان در شنبه بازار خرمدشت پرسه میزد ناگهان چشمش به پرنیا افتاد، دختری زیبا که تنها گوشهای ایستاده بود. در یک چشم برهم زدن از غفلت مادر پرنیا استفاده کرد و دخترک را در آغوش گرفت و رفت. ردیابی دختر کوچولو با توجه به اهمیت این پرونده، سردار عباسعلی محمدیان فرماندهی انتظامی استان البرز تیم ویژهای را مامور یافتن این کودک کرد و بدین ترتیب، افسران دایره جنایی در نخستین گام تحقیقات خود را در سطح گسترده آغاز کردند. یک هفته گذشت هیچ سرنخی نبود حتی همسر سابق پدر پرنیا بهعنوان نخستین مظنون این پرونده تحت بازجویی قرار گرفت، اما بازهم معمای گم شدن دخترک حل نشد. پدر ومادر پرنیا بیتاب وبی قرار شده بودند در این میان تماسهای افراد مزاحم و سودجو و افراد ناشناس این خانواده را نگرانتر و سر در گمتر کرده بود، اما کارآگاهان برای اطمینان بیشتر بهدنبال هرتماسی حتی به استانهای دیگر نیز مراجعه میکردند، اما همه این تماسها فقط برای سرکیسه کردن این خانواده بود. طولی نکشید که یک زن معتاد هم به فهرست مظنونان این پرونده اضافه شد، اما باز هم هیچ ردی از پرنیا پیدا نشد؛ تا اینکه یک تماس دیگر راز این کودک ربایی را فاش کرد. فردی ناشناس که تصویر پرنیا را بارها در آگهیهای منتشر شده دیده بود با دیدن بچه همراه زوج جوان موضوع را به پلیس خبر داد. سرهنگ نادر بیگی - رئیس پلیس آگاهی استان البرز- درباره این پرونده به خبرنگار حوادث گفت: کارآگاهان از طریق تحقیقات نامحسوس و استفاده از ظرفیتهای علمی زوج جوان را تحت نظر قرار داده و مشخص شد آنها پس از ۱۰ سال که در انتظار فرزند بودند بتازگی دخترکی به سن پرنیا را به خانه آوردهاند. در حالی که این فرضیه برای پلیس قوت گرفته بود که ممکن است این طفل همان پرنیا باشد مأموران آگاهی با گرفتن مجوز بازرسی از خانه این زوج ناشناس که فقط چند کوچه با خانه والدین پرنیا فاصله داشت وارد خانه شده و توانستند پرنیا را از آغوش زن جوانی که در کنج حمام خانه پنهان شده بود پیدا کنند. این در حالی بود که زوج جوان با رنگ کردن موهای دختر کوچولو سعی داشتند ظاهر او را تغییر دهند تا شناسایی نشود. ملاقات مادر و فرزند پس از ۷۰ روز پرنیا و متهمان به اداره آگاهی منتقل شدند. پلیس خیلی زود با پدر و مادر پرنیا تماس گرفت، اما از ماجرای پیدا شدن دخترک حرفی نزدند. دقایقی بعد پدر و مادر پرنیا به اداره آگاهی رسیدند. زن جوان وقتی دختر گمشدهاش را در آغوش رئیس دایره جنایی دید پاهایش سست شد و روی زمین افتاد. پرنیا با دیدن پدر و مادرش از خوشحالی فریاد میکشید و آنها را صدا میزد. کودک بیصبرانه خودش را در آغوش پدر انداخت و گریه میکرد؛ دیدن این صحنه اشک به چشمان حاضران آورده بود. مادر، فرزندش را پس از ۷۰ روز محکم در بغل گرفت و در حالی که اشک شوق از چشمانش جاری بود خدا را شکر میکرد. گفتگو با پدر پرنیا چند فرزند داری؟ دو پسر و یک دختر وقتی فهمیدی دخترت ناپدید شده چه کار کردی؟ مثل هر پدر دیگری که جگر گوشهاش را گم کرده پریشان شدم. در این مدت چه کار کردی؟ هرجا را که فکر کنید گشتم، همه جا رفتم، اما هیچ اثری از دخترکوچولویم نبود. وقتی فهمیدی دخترت پیدا شده چه احساسی داشتی؟ بی نهایت خوشحال شدم انگار خدا دوباره فرزندم را به من داده بود. وقتی فهمیدی دخترت را زوجی که فرزند نداشتند ربودند چه کار کردی؟ دلم برایشان سوخت، اما کار اشتباهی کردند. از آنها شکایت کردید؟ بله شکایت کردم، چون آنها ۷۰ روز ما را تا مرز ویرانگی کشاندند، هیچ پدرو مادری نمیتواند دوری فرزندش را تحمل کند این خودخواهی است که به خاطر خودت فرزند دیگری را بدزدی و در خانه ات پنهان کنی... آنها باید مجازات و براساس قانون محاکمه شوند. دخترت همراه مادرش بود که ربوده شد به این خاطر همسرت را سرزنش نکردی؟ واقعیت را بخواهید یک بار او را سرزنش کردم، اما وقتی دیدم به خاطر دوری پرنیا او نیز بشدت بیتاب شده و رنجور و ناراحت است حرفی نزدم، او در این مدت غم بزرگی را تحمل کرده، بیمار شده بود و روز وشب اشک میریخت. گفتگو با مادر پرنیا پرنیا چطوری ناپدید شد؟ ما وضع مالی متوسطی داریم برای اینکه بتوانم لباسهایی با قیمت مناسب بخرم به همراه دو پسردوقلویم که پنج ساله هستند و پرنیا به شنبه بازار حوالی خرمدشت رفتیم، من سرگرم خرید لباس برای پسرانم بودم که ناگهان پرنیا ناپدید شد. فکر میکردی که او را دزدیده باشند؟ درآن لحظه با اینکه بشدت نگران بودم، اما فکر میکردم الان پیدا میشود، گفتم حتماً به تماشای دستفروشان رفته و الان پیدایش میشود، اما نشد ترسیده بودم آنقدر راه رفته بودم که کف پاهایم تاول زده بود... وقتی با دزدان دخترت روبهرو شدی به آنها چه گفتی؟ به آن زن گفتم تو خواستی مادر بشوی، ولی مادرشدن را به قیمت شکستن دل یک مادر دیگر انجام دادی. گفتم تو اصلاً مادر نیستی وحس مادرانه هم نداری، چون باید فکر میکردی که یک مادر در نبود دخترش چه حالی دارد. البته راستش را بخواهید بعداً دلم برایش سوخت. یعنی میخواهید از شکایت تان صرف نظر کنید؟ هرگز، چون آنها دست به کار اشتباهی زدند فقط یک مادر میفهمد که دوری از فرزند چقدر سخت وغیرقابل تحمل است من در این مدت بسیار سختی کشیدم وتمام لحظه هایم درد و ماتم بود، دو پسر داشتم، اما چند فرزند هم که داشته باشی فرقی ندارد. امید داشتی پرنیا پیدا شود؟ بله امیدم به خدا بود، نذر کردم به پابوس امام رضا بروم. الان چه احساسی دارید؟ بسیار خوشحالم انگار بار دیگر صاحب پرنیا شدم و از پلیس به خاطر زحمتهایی که کشید تا دخترم را پیدا کنم تشکر میکنم. گفتگو با زن کودک ربا سابقه کیفری داری؟ نه هرگز. چی شد که به فکر دزدیدن پرنیا افتادی؟ من ۱۰ سال است که ازدواج کردهام دراین مدت به پزشکان زیادی مراجعه کرده، اما فایده نداشت، ولی نا امید نشدم تا اینکه به این فکر افتادم که یک بچه از یک روستا بدزدیم و بزرگش کنیم. شوهرت موافق کار تو بود؟ باهم تصمیم گرفتیم. از قبل پرنیا را میشناختی؟ نه نمیشناختم. شنبه بازار چه کار میکردی؟ آن روز من هم رفته بودم تا دوری در بازار بزنم که ناگهان پرنیا را دیدم و مهرش به دلم افتاد وخیلی زود او را با خود بردم. پرنیا را به شوهرت نشان دادی؟ بله آن روز خانه رفتم و منتظر آمدن شوهرم شدم او هم موافقت کرد. او را دوست داشتی؟ بیشتر از جانم و در این مدت هرچیزی که بهترین بود برایش تهیه کردیم از لباس وخوراک گرفته تا وسایل بازی... میدانستی که فرزند دیگری را به خانه ات بیاوری جرمت آدم ربایی است؟ نه نمیدانستم آخر ما که او را اذیت نکردیم من از تمام جانم برای نگهداری او مایه گذاشتم. فکر نکردی مادرش الان بیتاب است؟ راستش را بخواهید چرا، ولی دیدم که او فرزندان دیگری هم داشت... میدانی آدم ربایی چه مجازات سختی دارد؟ نه نمیدانم. چرا موهای پرنیا را رنگ کردی؟ برای اینکه او شناسایی نشود. ۷۰ روز مادری کردی چه احساسی داشتی؟ من پرنیا را با خودم بردم فقط برای اینکه مادری کنم و هیچ سوء نیتی نداشتم خیلی حالم خوب بود حس مادری لذت دارد کاش من هم مادر بودم الان چه احساسی داری؟ دلم خیلی شکسته است البته میدانم اشتباه کردم و پشیمان هستم. من هر روز پرنیا را در آغوش میگرفتم به او غذا میدادم و لباسهای زیبا به او میپوشاندم وحتی اسباب بازیهای قشنگ برای او خریدم. او به من مامانی میگفت و وقتی صدایم میزد قلبم از جا کنده میشد این حس را کسی نمیفهمد برای همین دلم بسیار شکسته است. شوهرت چه کاره است؟ او مربی ورزش است و زندگی خوبی داریم. از مجازاتی که در انتظارت است نمیترسی؟ چرا، میترسم من تا حالا پایم به اداره پلیس و دادسرا باز نشده بود نمیدانم چه خواهد شد. شوهر این زن نیز مدعی شد نمیدانستیم مرتکب آدم ربایی شدهایم و الان بشدت پشیمانیم. سرهنگ نادر بیگی درپایان گفت: این زوج متهم هماکنون بازداشت هستند و برای تکمیل پرونده در اختیار کارآگاهان قرار دارند.
دیدگاه تان را بنویسید