نیما اقرار کرد با زنم خلوت میکرد او را جزغاله کردم!
تابستان سال ۹۶ پیکر سوخته یک مرد جوان به نام نیما به بیمارستانی در اسلامشهر منتقل شد. وی تحت درمان قرار گرفت، اما چند روز بعد به خاطر شدت سوختگی و عفونت ناشی از آن جان سپرد.
رکنا: تابستان سال ۹۶ پیکر سوخته یک مرد جوان به نام نیما به بیمارستانی در اسلامشهر منتقل شد. وی تحت درمان قرار گرفت، اما چند روز بعد به خاطر شدت سوختگی و عفونت ناشی از آن جان سپرد.
در بررسیها مشخص شد نیما که صاحب یک باغ در اسلامشهر بود سوار بر ماشین سرایدار باغش به نام اسماعیل بود که از سوی وی با آتش کشیده شد. اسماعیل بازداشت شد، اما آتش سوزی عمدی را انکار کرد.
اظهارات شاهدان ماجرا، اما سرنخ تازهای به پلیس داد و ماموران دریافتند اسماعیل به خاطر عصبانیت صاحب باغ و ماشین خودش را با آتش کشیده است. به این ترتیب اسماعیل هفته گذشته در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی توکلی و با حضور یک مستشار پای میز محاکمه ایستاد.
در ابتدای جلسه پدر و مادر نیما برای قاتل پسرشان حکم قصاص خواستند. سپس اسماعیل به دفاع پرداخت و گفت::من در باغ نیما سرایدار بودم. مدتی بود به رابطه او و همسرم مشکوک شده بودم. گمان میکردم نیما همسرم را آزار داده است. این فکر مرا رها نمیکرد. با آن که دو فرزند دارم زندگی ام در آستانه فروپاشی بود. به همین خاطر باغما را ترک کردیم تا برای زندگی به شهرستان محل زندگیمان برگردیم.
وی ادامه داد: آن روز نیما را در خیابان دیدم. علت اینکه با غ. را ترک کرده ایم از من پرسید. گفتم قصد دارم برای زندگی به شهرستان برگردم. او. مکانیک و در چهاردانگه صاحب یک کارگاه بود. به همین خاطر از من خواست ماشینم را به آنجا ببرم تا قبل از سفر آن را بررسی کند. نیما میگفت: ماشینم مستهلک شده و ممکن است در راه برایم گرفتاری ایجاد کند. من قبول کردم و نیما داخل ماشین نشست تا باهم به کارگاه او به چهار دانگه برویم. او در میان راه از ماشین پیاده شد و یک نیم لیتر بنزین از باک کشید. شیشه بنزین را به دستم داد تا در کارگاه آن را از من بگیرد.
این متهم ادامه داد: نیما در بین راه مشغول حرف زدن بود و من مدام به رابطه پنهانی او و همسرم فکر میکردم. به همین خاطر تحملم تمام شد و از او درباره رابطه با همسرم سوال کردم. نیما انکار کرد، اما وقتی اصرار مرا دید گفت: همسرم را آزار داده است. من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم بطری یک و نیم لیتری بنزین را روی داشبورد و صندلیهای ماشینم ریختم و به او گفت: میخواهم خودم و ماشین و زندگی ام را آتش بزنم. ولی نمیدانم چه شد که ماشین یکباره آتش گرفت.
این متهم گفت: گمان میکنم بنزین خاطر گرمای هوا و یا جرقه خود به خودی فندکم شعله وی شد. من از داخل ماشین بیرون آمدم، اما نیما داخل ماشین گیر کرده بود. سعی کردم او را بیرون بیاورم، اما نشد تا اینکه یک شاهد سر رسید و در را باز کرد و او را از ماشین خارج کرد. ما نیما را به بیمارستان رساندیم، اما کار از کار گذشته بود.
وی ادامه داد:این ماجرا یک اتفاق بود و دست و لباسهای خودم هم در آتش سوزی سوخت. من قصد کشتن Killing نیما را نداشتم.
سپس قضات دادگاه از مردی که نیما را داخل ماشین خارج کرده بود خواستند تا به عنوان شاهد در جایگاه ویژه بایستد و به تشریح آنچه دیده بپردازد.
این شاهد گفت::آن روز با وانتم مصالح ساختمانی جابه جا میکردم که متوجه دود غلیظی شدم که از چند صد متر آن طرفتر به هوا بلند شده بود. یک پیرمرد که از آشنایانم است با موتور سررسید و از من خواست تا برای کمک با موتور سریع خودم را به محل آتشسوزی برسانم. وقتی به آنجا رسیدم ماشین شعله ور بود و متهم مقابل در شاگرد خودرو ایستاده بود. او در را نگه داشته بود تا مرد جوان که داخل ماشین شعله بود نتواند از آن خارج شود. او به دروغ به من گفت: در ماشین قفل شده است، اما من او را هل دادم و در ماشین را باز کردم و اسماعیل را بیرون کشیدم. اسماعیل به سختی میتوانست حرف بزند. او به اسماعیل میگفت: چرا با من چنین کاری کرده ای.
با پایان اظهارات این شاهد هیات قضایی وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده مرد سرایدار را به قصاص محکوم کردند.
دیدگاه تان را بنویسید