خبرگزاری ایسنا: نماینده امام (ره) در سپاه خوزستان به اتفاق محافظانش، مسلح برای خواستگاری به خانه ما آمدند. مادرم وقتی در را باز کرد، ترسیده بود. بعد از اینکه ماجرا را متوجه شد، به داخل خانه راهنماییشان کرد. «عصمت چراغی» از جمله بانوان حاضر در حوادث دفاع مقدس است. او به عنوان امدادگر در دوران جنگ تحمیلی ایفای نقش کرد. چراغی در خاطراتش بیان میکند: دوران جنگ تفکری وجود داشت که گمان میکردند حضور زنان در صحنه جنگ باعث دستاویزی و خطرآفرین است. این در حالی است که در آن زمان زنانی همچون زهرا حسینی تا لحظه سقوط خرمشهر در منطقه ماندند و حماسه آفریدند.
به خاطر دارم روزی یکی از برادران سپاه به سراغم آمد و یک مجروح موجی را نشانم داد و گفت: «این مجروح، یکی از فرمانده گردانهای سپاهی است. مراقب وی باشید.» آن زمان منافقین در بیمارستانها نفوذ کرده و عامل افزایش تعداد شهدا میشدند. از این رو علاوه بر معالجه مجروحان باید مراقب منافقین هم میبودیم. مراقبت از این فرمانده سپاه برایم مسئولیت سنگینی بود. زمانی که وی را به هواپیما رساندم، گویی بار سنگینی از روی دوشهایم برداشته شد. با توجه به فعالیتهایم، خواستگارهای متفاوتی داشتم، اما به دنبال کسی بودم که همانند خودم باشد و مانع فعالیتهایم نشود. یکی از دوستانم، یکی از برادران سپاه را به من معرفی کرد. سال ۶۰ به همراه جمعی از دوستان سپاهیاش، سپاه هفتکِل (استان خوزستان) را تشکیل داده بود. چندین جلسه صحبت کردیم. روحیات نزدیکی داشتیم، اما به جهت سپاهی بودن، با مخالفت مادرم روبرو شدیم. خطاب به مادرم گفتم: «ما خودمان در اهواز زندگی میکنیم. این جا هم جبهه است و احتمال وقوع هر اتفاقی هست.» از آنجایی که پدرم در قید حیات نبود، رضایت مادرم برایم مهم بود. یک سال طول کشید تا مادرم به این ازدواج راضی شد. رضایت مادرم هم
ماجرای جالبی دارد. برای جلب رضایت مادرم، نماینده امام (ره) در سپاه خوزستان به اتفاق محافظینش، مسلح برای خواستگاری به خانه ما آمدند. مادرم وقتی در را باز کرد، ترسیده بود. بعد از اینکه ماجرا را متوجه شد به داخل خانه راهنماییشان کرد. پس از صحبتهای نماینده امام (ره) مادرم راضی شد. هر بار حرف از خواستگاری به میان میآید، همسرم به شوخی میگوید: «من با زور اسلحه زن گرفتم.»
عصمت چراغی و همسرش
مهریهام را کتاب شهید مطهری و شهید بهشتی قرار دادم، اما به اصرار مادرم ۱۴ سکه اضافه شد. قرار بود یک هفته بعد از آزادسازی خرمشهر، مراسم عقد را برگزار کنیم، اما به جهت اینکه همسرم در منطقه عملیاتی بود، نیمه شعبان ازدواج کردیم. در روز مراسم، همسرم با لباس سپاه و من با چادر مشکی در کنار سفره عقد نشستیم که این برای عاقد کمی عجیب بود. علاوه بر کمک به مجروحین، حفظ حجاب مسئولیتم را سنگینتر میکرد. جلوی چادر را دوخته بودم تا به راحتی کارهایم را انجام دهم. گاهی برادران تعجب میکردند که چطور با مقنعه و چادر بر بالین بیماران میروم. بانوان در شرایط جنگ هم حجابشان را رعایت کرده و همچنین مشکلات را تحمل میکردند. در حالی که امروز جوانها با کوچکترین مشکل خودشان را میبازند و تسلیم میشوند. دشمن امروزه در فضای فرهنگی در حال فعالیت است، اگر غفلت کنیم، بیش از این رخنه خواهند کرد.
دیدگاه تان را بنویسید