بیان خاطراتی از مرحوم شیخ مرتضی با علامه طباطبایی
آیتالله شیخ مرتضی تهرانی برادر حاج آقا مجبتی تهرانی از خاطرات خویش با علامه طباطبایی میگوید. در بخشی از خاطرات میگوید: آقای علامه از کسانی است که خدای متعالی اسباب را برایش فراهم کرده بود. یک دل پاک از لوث آلودگیهای طبیعت و هوای نفس داشت.
باشگاه خبرنگاران پویا: آیتالله شیخ مرتضی تهرانی فرزند میرزاعبدالعلی تهرانی و برادر گرامی مرحوم شیخ مجتبی تهرانی و از اساتید مشهور اخلاق کشورمان محسوب میشود. پدر ایشان حاج میرزا عبدالعلی از شاگردان آیتالله عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم بود.
نیاکان ایشان که محبت اهلبیت عصمت و طهارت (ع) در پوست و گوشت و استخوانشان پیوند خورده بود، همواره در مسیر حقمداری و مبارزه با ظلم گام نهادند و تاکنون نام نیکی از خویش برجای گذاشتند. مرحوم شیخ مرتضی تهرانی از جانب پدر به استر آباد و از طرف مادر به ایل کلهر (کرمانشاه) میرسد و این نام خانوادگی برگرفته از واقعهشهادت جدشان و انتساب مادرشان به ایل کلهر است؛ گفتنی است پدر بزرگ ایشان، شهید میرزا غلامحسین، از جمله کسانی بود که پس از تحصن شیخ فضل الله در حرم عبد العظیم، در اعتراض به اختلافات پیش آمده میان آخوند و شیخ فضل الله، تحصنی مستقل را شکل دادند. وی در گروهی به رهبری آیتالله آشتیانی، در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن شدند که توسط شخصی به گلوله بسته میشوند. مرحوم میرزا غلامحسین، بر اثر اصابت شانزده گلوله به شهادت میرسد.
مرحوم شیخ مرتضی تهرانی که امام جماعت مسجد میرزا موسی واقع در بازار تهران بود، جلسات اخلاق خویش را در زیرزمین منزل مسکونی که آنجا را تبدیل به حسینیه کرده بود، همراه با جلسات تفسیر قرآن با رویکردی اجتماعی اعتقادی برگزار میکرد.
بیشتر بخوانید: آیتالله مرتضی تهرانی در دیدار خبرنگاران تسنیم: امام راحل تمام وجودش در اختیار خدا بود/ مدیریت آیتالله خامنهای "فوق متعارف" است
مرحوم آیتالله شیخ مرتضی تهرانی طی یک مصاحبهای که قبلاً ارائه داده بودند، درباره خاطره خویش با علامه طباطبایی توضیح میدهد که در ادامه قسمتیهایی از آن را میخوانید.
بنده مرتضی فرزند مرحوم آقای حاج میرزا عبدالعلی تهرانی هستم که ایشان از شاگردان آیتالله حایری یزدی بودند و جلسات آقا میرزا جواد ملکی تبریزی را میرفتند. بعد از مراجعت از قم، هفت هشت نفر پیش ایشان شروع میکنند درس فقه و اصول، از جمله آقای علامه رضوان الله تعالی علیه.
آقای علامه با مرحوم سیدرضا دربندی انس زیاد داشتند. مرحوم دربندی تحت تأثیر شیخ آقا بزرگ ساوجی بودند و مرحوم آقای علامه هم به واسطه مرحوم آقای دربندی در معنویت، اخلاص و عدم تعلق به غیر حق تعالی از ایشان اثر پذیرفته بودند. این حرفش خیلی راحت است که انسان خودش را از غیر خدا تخلیه کند و فقط رضایت حق تعالی را طلب کند. هم مرحوم آقای دربندی این طور بود و هم مرحوم آقای علامه. بعضیها تا آخر عمر بایستی با نفسشان مبارزه کنند و در حب جاه و ریاست، حب مال و فرزند و حب دنیا تا آخر در جنگ و کشمکش هستند، ولی آقای علامه را از وقتی که من خدمتش رسیدم پیش از تأسیس مؤسسهی علوی خیلی راحت، صد در صد با اخلاص برای رضای خدا عمل میکرد.
من قم منزل ایشان رفتم. یک اتاق دو در سه بود با یک تخت. این اتاق فرش و گلیم هم نداشت. ایشان مشغول نوشتن توضیح المسایل بودند. با یک دسته کاغذ و مداد و پاک کن و جامع الفروع مرحوم آقای بروجردی. گاهی اینها را میگذاشتند داخل یک دستمال میرفتند بیرون شهر به طرف صفاییه که آن موقع بیابان بود و عصر برمیگشتند. چه قدر زحمت کشیدند تا توضیح المسایل به این صورت درآمد و بعد هم به نظر مرحوم آیتالله بروجردی رساندند و ایشان هم پسندیدند. ایشان فرمودند: من دیدم که جامعالفروع را عوام نمیفهمند و فهم آن برایشان مشکل است و آن قدر انگیزه هم ندارند که بروند نزد علما بیاموزند. تصمیم گفتم رسالهی فارسی عملیه را آن قدر آسان و روان بنویسم که هر کس آن را بخواند بتواند به تکالیف شرعی خودش دست پیدا کند.
ایشان پیش از تأسیس مدرسهی علوی به من فرمودند: من فکری در سر میپرورانم و معتقد هستم اهرم علمی در دنیا الآن جنبهی محوریت دارد. اگر ما به این اهرم دست پیدا نکنیم و آن را با تقوا به کار نگیریم، شکست خورده هستیم و برای این که نیرویمان هدر نرود، باید از کلاس اول متوسطه که ذهن نوجوان هنوز خالی است و از ضدارزشها پر نشده کار تعلیم و تربیت را شروع کنیم، ولی احتمال میدهم بعضی از متدینین روی کار من اشکال کنند. من به ایشان عرض کردم که من این قضیه را حل میکنم. گفتند: چه جوری؟ گفتم: من برادر خودم را برای سال اول دبیرستان میآورم آنجا ثبتنام میکنم و، چون پدرم نظر مرا میپذیرد، مردم میگویند: حاج میرزا عبدالعلی تهرانی هم فرزندش را در مدرسهی علوی ثبت نام کرده و به این ترتیب قضیه تثبیت میشود. ایشان حرف مرا پسندید.
وی در قشر کاسب افراد متدین و در کسوت روحانیت افراد متنفذ و موجه پیدا کرده بود که با ایشان موافق بودند. یک روز با آقای حاج مقدس و دو سه نفر دیگر از این بازاریهای خوب رفتند خدمت آیتالله بروجردی و تأسیس مدرسهی علوی را مطرح کردند. ایشان موافقت کردند و فرمودند: اسم مرا نبرید، ولی به این کار اقدام کنید. من مؤید و پشتیبان شما هستم. مرحوم آقای علامه مدرسه را شروع کردند و من هم برادرم را آن جا ثبت نام کردم و ارتباط دائمی ما از این جا شروع شد.
«إنّ الله إذا أرادِ بِعَبدٍ خَیراً هَیّأ لَه أسبابَه؛ هنگامی که خدا اراده خیری برای بندهاش کند، برایش اسبابش را فراهم میکند»؛ آقای علامه از کسانی است که خدای متعالی اسباب را برایش فراهم کرده بود. یک دل پاک و پاکیزه از لوث آلودگیهای طبیعت و هوای نفس داشت و از نوجوانی در حوزههای معنوی و اخلاقی قرار گرفته و رشد زیادی کرده بود.
منبع مصاحبه: مرکز تدوین و نشر آثار علامه کرباسچیان
دیدگاه تان را بنویسید