خبرگزاری تسنیم: پدر شهید محمد علی بایرامی از شهدای ناجا در غائله پاسداران که در حمله وحشیانه اتوبوس مرگ به ماموران پلیس به شهادت رسید در گفتگو با خبرنگار قضایی تسنیم با اشاره به اظهارات محمد ثلاث در جلسات دادگاه اظهار کرد: محمد ثلاث ۲ بار در دادگاه صراحتاً عنوان کرد که راننده اتوبوس بوده و دست به این اقدام زده است؛ او حتی تاکید داشت که از روی عصبانیت دست به این اقدام زده و حتی اگر ۵۰ نفر هم کشته میشدند، در راه خدا جان داده بودند. وی در پاسخ به این سوال که آیا ثلاث در هیچیک از جلسات دادگاه، ادعایی مبنی بر اینکه راننده اتوبوس نبوده یا در آن حادثه پشت فرمان اتوبوس ننشسته بوده داشته است یا خیر گفت: او در هیچیک از جلسات دادگاه چنین ادعایی نداشت و حتی گفته شد که اتوبوسی که با آن پسرم و دو همکارش به شهادت رسیدند، از ۱۵ روز قبل در آنجا بوده و حتی صندلیها را برداشته بودند و فضای آن را برای پذیرایی از کسانی که به گفته خودشان برای زیارت از تمام ایران آمده بودند، مهیا کرده بودند. پدر شهید بایرامی ادامه داد: جالب اینجا بود که از همان اتوبوس، مواد مخدر، قمه و چاقو کشف شد. وی در پاسخ به این سوال که آیا طی این مدت و
در جلسات دادگاه، محمد ثلاث تقاضای بخشش یا عفو را از شما داشته یا خیر گفت: او نه تنها هیچ وقت تقاضای بخشش نکرد بلکه ۲ بار در پاسخ به دادگاه که از وی در خصوص پشیمانیاش از این اقدام سوال کرد اعلام کرد «پشیمان نیستم». پدر شهید محمد علی بایرامی ادامه داد: لحظه اجرای حکم قصاص محمد ثلاث و قصاص او، من در محل اجرای حکم حاضر بودم؛ وقتی آقای شهریاری (سرپرست دادسرای جنایی) پای چوبه دار از وی سوال کرد که آیا از این اقدامش پشیمان است یا نه؟ صراحتاً گفت: «نه! اصلاً پشیمان نیستم». وی با بیان اینکه اعدام قاتل پسرم و همکاران شهیدش گرچه جای خالی آنها را پر نمیکند، ولی دل خانواده این شهدا را شاد خواهد کرد گفت: من بارها به مسئولانی که بعد از شهادت پسرم به منزل ما آمدند گفتم که نباید دولتمردان و نیروی انتظامی اجازه دهند که کسی در کشور به خود اجازه تصور حمله و تصرف کلانتری و پاسگاه را به خود بدهد و با حرکات و اقداماتش امنیت مردم را به خطر بیاندازد. پدر شهید بایرامی گفت: مردم باید بدانند کشور ما یک کشور اسلامی است که امنیت آن مثال زدنی است و همه ما مرهون تلاش کسانی هستیم که این امنیت را برای ما به ارمغان آوردهاند. من به
خاطر دارم اوایل جنگ، وقتی به خرمشهر رفتم تعداد معدودی آنجا هلهله میکردند و از ورود ارتش عراق به خاک ایران به خاطر عرب و همزبان بودنشان خوشحال بودند، ولی همانها هم دیدند که وقتی ارتش عراق وارد خاک ایران شد، چه فجایعی را رقم زد. وی در پایان خاطرنشان کرد: من تنها پسرم را در حالی از دست دادم که او ۲۱ سال سن داشت و ۴۰ روز بود ازدواج کرده بود؛ پسری آنقدر خوب که مثل یک فرشته در زندگی ما آمد و رفت؛ من امروز تصور میکنم باغبانی بودم که درختی را به ثمر نشاند که ثمره و میوه آن را که امنیت بود همه مردم ایران چشیدند؛ من افتخار میکنم که خداوند چنین فرزندی را به من داد.
دیدگاه تان را بنویسید