چه کسی میتواند روی آب راه برود؟
رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم گفت: در روایت فرمود: اگر خدای متعال دو چیز در شما ببیند، مستجاب الدعوة میشوید؛ ببیند از غیر منقطع هستید و به خدا امیدوار هستید.
خبرگزاری فارس: آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی در مراسمی در حسینیه مرحوم آیتالله حق شناس تهران درباره اهمیت ماه مبارک رمضان به سخنرانی پرداخته است که مشروح آن در ادامه میآید:
مرحله إحکام و تفصیل آیات قرآن در ارتباط با توحید در عبادت
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمینَ وصَلّی اللهُ عَلی سَیِّدنا محمّدٍ و آلِه الطّاهرینَ و لَعنةُ الله علی أعدائهم أجمعین.
قرآن کریم در سوره مبارکه هود فرموده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ، أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ، وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ» بیان شد که در این آیات مبارکات که در آغاز سوره مبارکه هود است، خدای متعال از دو مرحله تحقق قرآن بحث میکند: یکی مرحله إحکام قرآن؛ همه آیات قرآن به این معنا، همه آیات محکمات هستند؛ و در مرحله بعد، مرحله تفصیل آیات قرآن است که در این کتاب، علم خدای متعال و حکمت او تجلّی کرده است. «من لدن حکیم خبیر»
این کتابی که در یک مرحله، مرحله إحکام آیات است، در مرحله دیگر، همان آیات تفصیل پیدا میکند، چیست؟ این کتاب این است «ان لا تعبدوا الا الله» همه این کتاب از آغاز تا انجام، همین است. من از جانب خدا آمده ام و شما را انذار میکنم، به شما بشارت میدهم. همه انذارها و بشارتهای قرآن، اگر نبی اکرم مبشراً ونذیراً است، هم بشارتهایی به ما میدهد و هم انذارهایی میکند، ما را نسبت به آن بیم میدهد که از آنها غافل هستیم. همه بشارتها و انذارها در همین خلاصه میشود که «ان لا تعبدوا الا الله» دعوت انبیاء الهی در قرآن، دعوتشان همین است، به اقوامشان میفرمودند: «لا تعبدوا الا الله» به توحید در عبادت دعوت میکردند که در مقام بندگی فقط الله تبارک و تعالی را عبادت کنید و غیر او را عبادت نکنید.
یک مرحلهای که در قرآن توضیح داده شده، این است که «لا اله الا الله» «الله لا اله الا هو» «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» یک مسأله این است که خدای متعال در قرآن مکرر با بیانهای گوناگون این حقیقت را بیان کرده است که «لا اله الا الله» بعد به دنبالش میفرماید «ان لا تعبدوا الا الله انی لکم منه نذیر و بشیر» و اگر از این مسیر خارج شدید و غیر خدا را پرستش کردید، «ان استغفروا ربّکم» از خدای متعال درخواست استغفار کنید که گذشتهها را تدارک کند «ثم توبوا الیه» با همه وجود به طرف خدای متعال برگردید و او را پرستش کنید.
الله یعنی حقیقت جامع اسماء حسنی
خب حالا این دو جمله را ترجمه میکنیم، یکی «لا اله الا الله» و دیگری «لا تعبدوا الا الله». عبارت اول که «لا اله الا الله» است نفی الوهیت میباشد و میفرماید الهی جز الله تبارک و تعالی نیست. إله منحصر است به الله تبارک و تعالی. فقط او اله است. «هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله» هم در سماوات و عوالم بالا، هم در ارض، در همه عوالم، اله اوست، جز او الهی نیست. اله کیست؟ اله را در یک قدم گاهی تعریف کردند، گفتند که آن کسی است که در مقابل او، تحیّر و تضرّع و خشوع و تذّلل میکنید. اََلَه یعنی تضرّع، تذّلل. اله یعنی آن کسی است که در مقابلش خشوع و تذّلل و تواضع میشود.
اما اله عالم جز الله تبارک و تعالی الهی نیست. قرآن توضیح میدهد که اگر اسم اعظم و جامع خداوند، اسم الله است، یعنی دارای همه اسماء و صفات است. در قرآن کریم برای «الله» اوصافی ذکر میکند: «الله لا اله الا هو الحی القیوم» یا «و هو العلی العظیم» «و هو حکیم خبیر» یا «هو الله الذی لا اله الا هو الملک قدوس السلام المؤمن المهمین العزیز الجبار المتکبر لا اله الا هو، هو الله الذی لا اله الا هو خالق الباری المصور» الله اگر بگویند یعنی چه، شما باید به همین اوصاف توصیف کنید، بگویید الله؛ یعنی سمیع، بصیر، مجیب، خبیر، علیم، حکیم، مالک، همین اسمائی که در قرآن و در ادعیه و زیارات و روایات معصومین آمده است. الله یعنی آن کسی که مالک است، حکیم است، خالق است، ربّ است، خبیر است، بصیر است. یعنی الله آن حقیقتی است که همه این اسماء حسنی را دارد. «هو الله الذی لا اله الا الله هو الخالق البارئ المصوّر له الاسماء الحسنی» این اسماء حسنی اسماء الهی است. الله یعنی آن حقیقتی که جامع این اسماء است.
اداره همه عالم با اسماء حسنای الهی
حالا این اسمائی که در قرآن برای خدای متعال ذکر شده است، خدای متعال سمیع است، میشنود، رحیم است، به شما محبت میکند، علیم است، از احوال شما با خبر است و امثال اینها، این اسماء آیا همین الفاظ هستند، اسامی هستند، یا نه، وراء این اسماء و الفاظ، یک حقیقت دیگری هم دارد؟ به قول بزرگان، ما یک اسماء لفظی داریم، یک اسماء حقیقی. این اسماء اسمای خدا هستند، ما با همین الفاط خدا را میخوانیم و از طریق همین الفاظ و معانی، به خدا توجه پیدا میکنیم. در دعای جوشن کبیر و امثال آن، که خدای متعال را با اسمائش میخوانید، از طریق همین اسماء توجه پیدا میکنید به حضرت حق.
اینها اسامی خدای متعال هستند. ولی در ورای این اسمائی که اسماء لفظی است، معانی آنهاست، مفاهیم است، یک حقایقی در عالم هست. خدای متعال اگر مثلا حیّ است، غیر از این اسم لفظی، یک حقیقتی به نام اسم حیّ در عالم هست، یک حقیقتی به نام اسم علیم و حکیم و خبیر در عالم هست. آنها اسماء حسنی خدا هستند که از طریق آنها خدا شناخته میشود، از طریق آنها خدای متعال عبادت میشود، از طریق آنها خدای متعال دعوت میشود. اگر آن اسماء نبود، ارتباط با خدای متعال برقرار نمیشد. خب آن اسماء حقیقی خدای متعال در عالم چه کاره هستند؟
این اسامی حسنای خدای متعال در عالم همه کاره هستند. همه عالم با این اسماء حسنی اداره میشود. در دعای کمیل میخوانیم: «و باسمائک التی ملأت ارکان کل شی» همه عالم، ارکان هستی با اسماء الهی پر شده است. خلاء عالم با اسماء الهی پر شده است. «و بعظمتک التی ملأت کل شی» پس ببیند غیر از این اسامی و الفاظ که اسامی خدای متعال هستند، که خدا را میخوانیم، و از طریق همین اسامی به خدا نزدیک میشویم، یک اسماء دیگری هم هست که آن اسماء، اسماء حقیقی هستند. بزرگان میگویند اینها اسم الاسم هستند. آنها اسم حقیقی خدا هستند، اینها اسم آن اسم هستند. اسم حقیقی آن هست. آن اسماء نسبت به عالم رابطه اش این است که همه عالم را آن اسماء پر کرده است. همه عالم با آن اسماء اداره میشود. این نکته اول. حالا آن اسماء چیست، در روایات آمده، فرمود: «نحن و الله الأسماء الحسنی»
اسماء حسنای الهی واسطه در إعطای حیات به بندگان
نکته دوم این است که این اسمائی که عالم را پر کرده و همه عالم تحت پوشش این اسماء تدبیر میشود، چه نسبتی با ما دارند؟ نسبت ما با آن اسماء، نسبت فقر و غنا است. یعنی ما فقیر آن اسماء هستیم. ما میّت هستیم، نسبت به اسم حیّ فقیریم. اگر حیاتی در ما دمیده میشود، بوسیله همان اسم حیّ است. ما عاجز هستیم. اگر به ما قدرتی داده میشود، به وسیله همان اسم قادر است. ما جاهل هستیم، اگر علمی به ما داده میشود، بوسیله همان اسم علیم است. یعنی او که علیم است به ما علم میدهد، آن که حی است به ما حیات میدهد، آن که قادر است به ما قدرت میدهد، او که باقی است به ما بقا میدهد، او که دائم است به ما دوام میدهد.
والا ما فانی هستیم، زایل هستیم، جاهل هستیم و عاجز هستیم. او که غنی است، ما را غنی میکند، والا ما فقیر هستیم. نسبت ما با اسماء حسنی این است که اسماء حسنی او همه فقرهای ما را تأمین میکند. این که خدای متعال با اسماء حسنی اش به ما حیات و علم و قدرت میدهد، همه اینها به واسطه رحمت خداست. اگر خدای متعال اسم رحمان و رحیم را نداشت، به ما چیزی نمیرسید. رحمت اوست که موجب میشود از علمش به ما عطا کند، از قدرتش به ما عطا کند. یعنی آن اسماء حسنی الهی، قادر و حی و علیم و خبیر و حکیم از آن اسماء به ما عطا میشود بواسطه رحمت خدای متعال.
این مضمون همان مناجات مسجد کوفه حضرت امیرالمؤمنین است «مولای یا مولای انت مالک و انا المملوک و هل یرحم مملکوک الا المالک» ما هیچی نداریم، هیچ ملکی نداریم، خودمان هم مملکوک هستیم، مگر او به ما یک محبّتی کند از ملک خودش، ملک خودش را به ما ببخشد. «مولای یا مولای انت قویّ و انا ضعیف و هل یرحم ضعیف الا القویّ» «مولای یا مولای انت الحیّ و انا المیّت و هل یرحم المیّت الا الحیّ، انت باقی و انا الفانی و هل یرحم الفانی الا الباقی، انت دائم و انا الزائل و هل یرحم الزائل الا الدائم» خلاصه اینکه «انت الغنی و انا الفقیر و هل یرحم الفقیر الا الغنی» پس اگر در ما حیاتی هست، قدرتی هست، دوامی هست، بقایی هست، علمی هست، همه اینها از کجاست؟ اسماء حسنی او است که وجود ما را پر میکند. چرا به ما علم و قدرت و حیات میدهد؟ چون رحمان است، چون رحیم است.
نکته سوم، حالا ما بعد از این که خدای متعال این اسماء را از اسماء خودش با رحمت خودش با محبت خودش به ما عطا کرد، آیا بعد از این که به ما عطا کرد، ما غنیّ میشویم، حیّ میشویم و یا بعد از اینکه به ما عطا کرد، ما فقیر هستیم؟ ما میّت هستیم أزلا و أبدا. ما میّت بودیم و هستیم و خواهیم بود. این هم مقدمه بعدی. این گونه نیست که بعد از اینکه خدای متعال به ما عطا کرد، ما برای خود، خالقی بشویم، شریک خدا شویم، حالا خدا بشود دو تا. یکی خدا بود، یک خدای دیگری هم درست شد. این گونه نیست. بعد از اینکه خدای متعال به ما حیات میدهد، باز هم انت الحیّ و انا؛ الان هم همین طور است، انت الحیّ و انا المیّت. از این طرف که نگاه کنید، موت است، فقر است، عجز است، ضعف است، فنا است، زوال است. از آن طرف بقا و حیات و دوام و عزت و امثال اینهاست.
تعلق دائمی مخلوقات فقیر به اسماء حسنی الهی
نکته دیگر اینکه آیا میشود ما بیاییم با خدای متعال یک قراردادی امضا کنیم که خدایا تو با ما کاری نداشته باش، ما هم با تو کاری نداریم. ما نمیتوانیم این کار را بکنیم. خدای متعال اگر ما باشیم یا نباشیم، چیزی از ملک او کم نمیشود و چیزی هم به ملک او اضافه نمیشود. این در روایات توحیدی هست. فرمود: خدای متعال بعد از این که همه عالم و مخلوقات را آفرید، هیچی بر قدرتش اضافه نشد، هیچی بر ملکش اضافه نشد. خدا به ما محتاج نیست. ولی ما نمیتوانیم بگوییم خدایا من کاری با علم و قدرت تو ندارم. نمیتوانیم. میخواهیم، متعلق به آن علم هستیم، متعلق به آن حیات هستیم، متعلق به آن قدرت هستیم، اینها را میخواهیم. نمیتوانیم بگوییم نمیخواهیم. اگر هم بگوییم، با لفظ میگوییم.
دیدید بعضی میگویند خدا ما را برای چه در این عالم آورده؟ اصلا نبودیم. اینها مزاح میکنند، نمیدانند، یادشان رفته، یک عالمی ما بودیم آن قدر به خدا التماس کردیم که خدایا ما را ببری در عالم بعدی، رشته وجود ما را در اینجا قطع نکنی. نمیتوانیم از خدای متعال نخواهیم. مگر دست خود ماست؟ مگر یک جایی خدای متعال یک بندهای را بخواهد عذاب کند؛ لذا در دعای ابوحمزه فرمود: «برحمتک تعلّقی» ما نمیتوانیم بگوییم قدرت خدا را نمیخواهیم، نسبت به آن قدرت بی تفاوت هستیم، نسبت به حیات بی تفاوت هستیم. ما بخواهیم یا نخواهیم، وجودمان در مقابل آن اسماء حسنی الهی و در مقابل حضرت حق، فقیر است، ذلیل است، خاشع است، بخواهیم یا نخواهیم. کسی نمیتواند بگوید من علم نمیخواهم، قدرت نمیخواهم، حیات، بقا و عزت نمیخواهم، دوام نمیخواهم. کی میتواند این حرف را بزند؟!
این از قدرت ما خارج است که بگوییم نمیخواهیم. خدای متعال ما را متعلق آفریده. به ما اختیار نداده که بتوانیم از خودمان سلب تعلق کنیم، بگوییم نمیخواهیم؛ لذا همه عالم از جمله ما، نسبت به آن اسمای حسنی خدای متعال، فقیر و طالب و عاجز و ذلیل هستیم. معنی إله همین است. إله یعنی آن حقیقتی که دارای این اسماء حسنی است و همه عالم، بخواهند یا نخواهند، در مقابل او ذلیل و خاضع و متذّلل و متحیّر و خاشع هستند.
پس «لا اله الا الله» یعنی الهی جز او نیست. بقیه اینهایی که شما در مقابل شان تواضع میکنید، از چوب و سنگ و بتهایی که میتراشیدند و عبادت میکردند تا بتهای دیگر، همه اینها، واقعا اله نیستند. چون دارای اسماء حسنی نیستند. نه قادر هستند، نه حکیم هستند، نه خبیر هستند، نه سمیع هستند، نه بصیر هستند، نه رحیم هستند، نه رحمانند، نه چیزی دارند، نه اگر داشته باشند، به ما میدهند، کاری با ما ندارند و ندارند بدهند. خودشان از ما گرفتارترند. یک روایتی بخوانم یا نه. از دومی نقل شده، میگفته من یک کاری کردم، هر وقت یادم میآید گریه میکنم گریهام میگیرد، یک کاری هم کردم هر وقت یادم میآید خندهام میگیرد. شبها برای اینکه از خطرات نجات پیدا کنیم، با خرما بت درست میکردیم به آن پناه میبردیم که ما را حفظ کند، صبح که میشد خرماها را میخوردیم. به یاد این میافتم خندهام میگیرد. واقعا همین طور است. خیال میکنید فقط خرماها این طور هستند.
به منظومه شمسی هم شما تکیه کنید، به کل این کیهان هم تکیه کنید، با آن خرماها هیچ فرقی نمیکند. منتهی خرماها خیلی واضح است، آدم میگوید عجب آدم بی عقلی! خرما درست میکرده، صبح هم میخورده. به این خرما تکیه میکرده که حفظش کند، صبح هم همین خرما را میخورده است. منظومه شمسی هم همین طور است. کیهان هم همین طور است. خرمای درشت تری هست. آنها همه فقیرند، همه ذلیل هستند. پس ببیند لا اله الا الله، معنایش این است موجودی که حقیقتاً صاحب مقام الوهیت باشد. الوهیت که لفظ نیست ما به یک موجودی بگوییم إله بشود.
إله آن است که این اسماء حسنی را دارد و همه عالم نسبت به اسماء حسنی او فقیر هستند، اسماء حسنی او عالم را اداره میکند. یکی هم بیشتر نیست که «هو الذی فی السماء إله و فی الارض إله» «لو کان فیه ما اله ا. لا الله لفسدتا» اگر متعدد میشد رشته کائنات رشته بهم میخورد، همه وحدت عالم و انسجامش به وحدت إله اش است. نسبت به این إله همه مخلوفات ذلیل و حقیر و خاشع و متحیر هستند؛ لذا الله را امام عسکری در آن حدیثی که در توحید صدوق نقل کرده است، فرمودند: «الذی یتألّه الیه کل مخلوقٍ» الله آن حقیقتی است که همه مخلوقات متأله به او هستند، متذلّل در مقابل او هستند، دست شان به سوی او دراز است. به تعبیر قرآن «الله الصمد» او همه خلأ عالم، فقر عالم را پُر میکند. او خودش هیچ فقری ندارد، صمد است و همه عالم فقیر او هستند، مصمود الیه است. همه خلأ عالم را او پُر میکند، همه فقر عالم را او پُر میکند.
البته یک جملهای در فرمایش امام عسکری (ع) است، فرمودند: «الله الذی یتأله الیه کل مخلوقٍ فی الشدائد و الاحوال» در سختیها، در هول و هراس همه به او پناه میبرند، یک شرط دارد «عند انقطاع الاسباب» اگر اسباب از کار بیفتد، امیدها، تکیه گاهها بشکند، آن وقت همه سراغ او میروند. آن چه حجاب درک حضور حضرت حق و أُلوهیت اوست، همین آلههای است که برای خودمان میگیریم. اگر آلهه را زیر پا گذاشتیم، به الله تبارک و تعالی میرسیم.
همین است که در دعای ابوحمزه میگوییم: «لا تحتجب عن خلقک الا ان تحتجب اعمالک دونک» در واقع آنچه نمیگذارد ما توحید را بفهمیم و حضور حضرت حق را درک کنیم که همه ما فقیر او هستیم، او همین آلهه ماست، والا اگر ما فارغ شویم، تکیه گاهها فرو بریزد، فقر خودمان را ببینیم، غنای او را هم میبینیم، این فقر ما، ما را به غنای او میرساند، این موت ما، ما را به حیات او میرساند، عجز ما، ما را به قدرت او میرساند. در آینه عکس خودمان، فقر خودمان میتوانیم حضور حضرت حق را مشاهده کنیم.
این تعبیر در روایات هست، در کتاب توحید مکرر آمده است که یک نمونه اش این است. به امام صادق عرض کرد آقا یک جوری خدا را به من معرفی کنید که من متحیّر نشوم. این استدلالها و برهانها مرا خسته کرده. حضرت خب امام هستند، محیط هستند، امام فرمودند: یادت است سوار کشتی شدی؟ گفت: بله. فرمودند: یادت است کشتی شکست؟ گفت: بله. این پا آن پا میکردی، تا دیدی همه چیز از دست رفت، نه کشتی، نه کشتی بانی، نه خودت، دیگر توان حفظ خودت را داشتی، مأیوس شدی از همه چیز، در حال از دست رفتن بودی، وقتی از همه منقطع شدی، حضور یک قدرتی را حس کردی که تو را حفظ میکند؟ عرض کرد بله. امام عسکری در این حدیث فرمودند: هر مخلوقی آن جایی که مأیوس میشود، منقطع میشود، فقط از او میخواهد؛ لذا تعبیر قرآن این است «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون»
وقتی سوار کشتی میشوند، خالصانه فقط او را صدا میزنند، چرا؟ دیگر آن جا کاری از کسی ساخته نیست، تکیه گاهها میشکند، اینجا خدا نجات میدهد لذا میگوید صدا میزنند، دست شان را میگیریم، به ساحل میآوریم، ولی دوباره مشرک میشوند. زیر پایش سفت میشود، یادشان میرود، خیال میکنند دیگر جایش محکم است. آب شل بود. نه آب نگه اش میداشت، نه خودش میتوانست خودش را نگه دارد، نه کشتی درد کار بود، میفهمید کس دیگر باید نگه اش دارد، آن جا میفهمید. آن جا میفهمید یک تکیه گاه محکم میخواست، زیر پایش شل بود دیگر. ولی وقتی میآوریم توی ساحل، زیر پایش محکم میشود، دیگر خیال میکند زمین نگهاش میدارد. قرآن یک تهدید میکند، میفرماید «أَفَأَمِنتُمْ أَن یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ» مأمون هستید که در خشکی شما را فرو ببرد؟ خیال میکنید زمین سفت است؟ اگر زمین را زیر پای شما شل کرد، میفهمید که همه جای عالم شل است. فقط در هواپیما که امان نیست، در زمین هم همین جور است.
فقط یک امان است، «یا امان الخائفین» او امان است، تکیه گاه دیگری نیست. زمین شلتر از هوا و آب است؛ لذا اگر کسی اهل یقین شد و به مقام بسم الله رسید، همین طوری که روی زمین راه میرود، روی آب هم راه میرود، روی هوا هم راه میرود، فرقی ندارد. نه زمین سفتتر از آب و هواست، نه آب و هوا شلتر از سفتی زمین است، نه زمین سفت است، نه آنها نرم. هیچ از خود ندارند. پس ببینید! الله آن حقیقتی است که همه مخلوقات، بخواهند یا نخواهند، فقیر به او هستند. ما همه فقیر هستیم، فقیر به او هم هستیم. منتهی وقتی اله دیگری برای خودمان اخذ میکنیم، تکیه گاه دیگری برای خودمان اخذ میکنیم، نمیتوانیم او را ببینیم. به همینها تکیه میکنیم.
خیال میکنیم این زمین ما را نگه میدارد، خیال میکنیم این منظومه شمسی ما را اداره میکند، خیال میکنیم این کهکشان و آب و دریا و هوا و اینها ما را اداره میکنند، در حالی که اینها هیچ کاره هستند. او رب العالمین است، او تدبیر میکند، همه چیز با اوست. اگر انسان این حقیقت را فهمید، آدمی که این حقیقت را فهمید، میتواند فقط با خدا باشد. آن که قرآن از ما میخواهد این است. خدای متعال از ما میخواهد که در همه حالات، حال ما حال آن غریقی باشد که همه تکیه گاه هایش خراب شده است.
این جوری نباشد که دوباره وقتی به ساحل رسیدیم، برای خودمان یک تکیه گاهی درست کنیم. آن حالت دائما در ما محفوظ بماند. آن حالت اضطرار به حضرت حق است، آن اضطرار اگر پیدا شد، حجابها کنار رفت، حضرت حق آشکار است، «و هو معکم أین ما کنتم» آنی که نمیگذارد ما خدایی که از ما به ما نزدیکتر است، «اقرب الیه من حبل الورید» است، ببینیم، همین تکیه گاههایی است که برای خودمان اخذ میکنیم، آلههای است، به تعبیر مسامحهای آلههای که برای خودمان اخذ میکنیم، این نمیگذارد خدا را ببینیم. منتهی این آلهه که فقط چوب و سنگ نیستند؛ لذا قرآن را ببینید، در ماه رمضان که قرآن را میخوانید، مطالعه تان را روی این نگاه قرار دهید. مقایسه میکند بین حضرت حق و آلهه، میگوید این آلههای که شما صدایشان میزنید آیا کارهای هستند؟!
در قرآن بر این مسأله دعا خیلی تاکید شده است. وقتی دعوت و خواندن، از این طرف، «دعا مخ العباده» است. «ادعونی استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتی» در طرف مقابل هم ترک دعا استکبار به حساب میآید. دعوتی که داریم و دیگران را میخوانیم، قرآن روی این خیلی تکیه میکند، «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا» قرآن میفرماید اینهایی که میخواهید از آنها میخواهید، دعوتتان به سمت آنهاست، آنها پشه را هم نمیتوانند برایتان خلق کنند، نمیتوانند از شما خطری را دفع کنند، منفعتی را نمیتوانند به شما برسانند.
در بعضی آیات میفرماید که آیا دعوت شما را میشنوند؟ این مقایسههای قرآن را ببینید، میفرماید نه اصلا دعوت شما را نمیشنوند، هر چه سر و صدا میکنید، او نمیشنود. خدای متعال هست که سمیع است، «لکل مسأله منک سمع حاضر و جواب عتید» هر سوالی یک جوابی در کنارش هست، ولی بقیه نمیشنوند «ولو سمعوا ما استجابوا لکم» و اگر هم بشنوند، جواب نمیدهند.
غفلتها مانع از درک اضطرارها
پس ببینید الله یعنی این، آن حقیقتی که همه اسماء حسنی را دارد. اسماء حسنی اش عالم را اداره کرده است. تدبیر عالم با اسماء حسنی است، عالم را پر کرده است. همه هم فقیر و محتاج به آن اسماء حسنی هستند. نمیتوانند هم محتاج نباشند. فقط غفلت شان موجب میشود این اضطرارها را نفهمند. وقتی اضطرار خودشان را درک نمیکنند، غفلت میکنند، به دیگران تکیه میکنند. روی فرش مینشیند، خیال میکند فرش تکیهگاه خوبی است. به دیوار تکیه میکند، خیال میکند دیوار تکیه گاه خوبی است. در ماشینی مینشیند، خیال میکند ماشین مرکب خوبی است. یعنی هر کجا میرود، تکیه میکند، در حالی که آن کسی که در مقام توحید و بسم الله است، همیشه تکیهاش به خداست.
با بسم الله همه کارهایش را جلو میبرد. آدمی که در آن مقام نیست، آب میخورد، به آب تکیه میکند. غذا میخورد، به غذا تکیه میکند، خیال میکند، غذا قدرت میدهد، لذت میدهد. این جوری نیست. میخوابد، به بسترش تکیه میکند. مینشیند، به پشتی تکیه میکند. این خیلی گرفتار هستیم دیگر. یعنی از هر طرف خدای متعال، عجز ما را به ما نشان میدهد، باز از یک طرف دیگری فرار میکنیم، میرویم باز در دامن دیگران. هر فرشی را از زیر پای ما میکشد، یک فرش دیگری برای خودمان درست میکنیم. هر تکیه گاهی را خراب میکند، یک تکیه گاه دیگر برای خودمان درست میکنیم. این گرفتاری ما است.
پس الله یعنی این لا اله الا الله، یعنی واقعا حقیقتی که إله باشد، همه عالم مضطر به اسماء حسنی او باشند و با اسماء حسنی او عالم اداره شود، نداریم، جز الله تبارک و تعالی. این لا إله الا الله است. این قراردادی هم نیست.
توحید در عبادت؛ یعنی تکیه دائمی بر اسماء حسنی الهی
«لا تعبدوا الا الله» یعنی این. یعنی این الله، فقط إله اوست. عبادت، تضرّع، خشوع، تذّلل، خواستن، عجز و التماس کردن، تکیه کردن، ترسیدن، امید بخشیدن فقط مال اوست. لاتعبدوا یعنی این. یعنی نه از غیر او بخواهید، نه به غیر او تکیه کنید، نه برای غیر او تواضع کنید، نه خودتان را فقیر به غیر او بدانید، نه از غیر او بترسید، نه به غیر او امید ببندید. این میشود «توحید در عبادت» توحید در عبادت، یعنی واقعا در همه احوال فقط به او تکیه کنید. فقط اسماء حسنی او را ببینید و فقط خودتان را مضطرّ به او ببینید و فقط او را پناهگاه خودتان ببینید. دائما به او تکیه کنید.
با غیر او نباشید. از غیر او نخواهید. فقط معنایش این نیست که سجده ظاهری نکنید؛ لذا شاید «لا تعبدوا الا الله» یک معنای خیلی وسیعی دارد. البته معنی ابتدایی اش همین است. یعنی در مقابل بتهای سجده نکنید، چه بت چوبی باشد، چه کل کیهان باشد. ولی یک خرده دقیقتر شویم، الله یکی بیشتر نیست. همه عالم یتأله الیه، کل همه مخلوقات متأله به او هستند، متضرّع هستند، متواضع هستند، خاشع هستند، متذّلل هستند. شما این حالات را فقط در مقابل او داشته باشید.
این چیزهایی که قرآن نهی مان میکند، میگوید از غیر نخواهید، «ایای فارهبون» «فایّای فاعبدون» «و علی الله فتوکلوا ان کنتم مؤمنین» اینکه میگوید فقط مرا بخوانید، فقط به من تکیه کنید، فقط از من بترسید، به تقدیر من راضی باشید، اینها یعنی عبادت. اله یعنی آن حقیقتی که شما باید فقط به او توکل کنید، فقط باید از او بترسید، فقط باید به او دل ببندید، امیدتان فقط به او باشد. عبادت همه اینها را در برمی گیرد؛ لذا عبادت فقط مناسک ظاهری نیست. احوال دل ما هم عبادت است. کسی که به غیر خدا امید دارد، در ته دلش، انتهای نگاهش به غیر خداست، این دارد غیر خدا را عبادت میکند. کسی که انتهای نگاهش به غیر خدای متعال است، از غیر خدای متعال میترسد، از عالم طبیعت میترسد، خیال میکند طبیعت اگر سر برداشت، آدم را بیچاره میکند. کیهان چه کاره است که بتواند به ما ضرر بزند؟! لذا در اذکار نقل شده است که در روز شنبه صد مرتبه بگویید: «سبحان الضار النافع» یا در ادعیه میخوانیم «بیدک لا بید غیرک زیادتی و نفسی و نفعی و ضری» هم ضار است، هم نافع، منتهی هم در نافع بودنش، هم در ضار بودنش سبحان است، منزّه است. نه بی خودی ضرر میزند، نه بی خودی نفع میرساند.
پس «لا تعبدوا الا الله» یک مفهوم خیلی گستردهای پیدا میکند، یعنی الهی جز الله نیست. شما هم بنابراین فقط او را اله بگیرید. آن چه شأن إله است که همه فقیر به او هستند. اگر سمیع اوست، فقط او را صدا بزنید. اگر مجیب اوست، فقط او را صدا بزنید. اگر رحیم اوست، فقط به رحمت او تکیه کنید. اگر قوی اوست، فقط به قوت او تکیه کنید. اگر دائم اوست، فقط از او دوام و بقا بخواهید. چرا از قضا دوام و بقا میخواهید؟ چرا خیال میکنید این هوا و خورشید و طعام و آب شما را نگه میدارد؟ بقا شما به اینهاست؟
اگر آب نباشد، خیال میکنید از بین رفتید، فانی شدید؟ اگر آب باشد، کنار دریا راحت هستید، در کویر میترسید؟ موحد این گونه نیست. موحد این است که نه کنار دریا، تکیه اش به دریاست. میداند خدای متعال اگر بخواهد وسط دریا از تشنگی هلاکش میکند. نه در کویر از بی آبی میترسد. میداند خدای متعال اگر بخواهد در کویر، زمزم میجوشاند. موحد این است دیگر. پس لا تعبدوا الا الله، یعنی آن چه شأن إله است، فقط مال خداست. از او بخواهید، به او تکیه کنید، از او بترسید.
محاسبه و بازخواست در قیامت از شرکهای جلی و خفی
لذا گاهی در عبادت شرک جلی هست، آدم بتی را جلویش میگذارد، سجده میکند، آدمی را جلویش میگذارد، سجده میکند. یک شرکهایی خفی است. انتهای نگاه انسان به غیر خدا است، شرک است. روز قیامت خیال نکنیم که فقط از شرکهای جلی ما حساب و کتاب میکشند. از شرکهای خفی ما هم حساب و کتاب میکشند. در روایت فرمود: اگر خدای متعال دو چیز در شما ببیند، مستجاب الدعوه میشوید؛ این حدیث در باب محاسبه نفس روضه کافی است، فرمود: دو چیز خدا در شما ببیند، ببیند از غیر منقطع هستید و به خدا امیدوار هستید.
حضرت بعد از این، یک جمله خیلی عجیبی فرمودند: «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا» قبل از اینکه به حساب و کتاب بکشند، خودتان حساب و کتاب خودتان را برسید که قیامت ۵۰ موقف دارد. یعنی در مواقف قیامت، فقط از عمل نمیپرسند، میپرسند چرا به غیر خدا تکیه کردید؟ چی از غیر خدا دیده بودید؟ چرا به خدا امیدوار نبودید؟ چه چیز از تو کم گذاشته است؟ چه عجزی درش بود؟ چه ضعفی بود که به آن امیدوار نبودی؟ قبل از اینکه ازتان بپرسند شما چرا موحّد نبودید، خودتان از خودتان سؤال کنید. ما موحّد هستیم واقعا؟ ما از غیر خدا نمیترسیم؟ ما به خدا امیدوار هستیم؟ این که هزار بار دستهای مان را بالا میبریم، جواب نمیگیریم؟ چون ته نگاه مان به دیگری است.
در این حال و نگاه به غیر داشتن، صدا زدن خدا، دعا نیست. این تیر تو تاریکی انداختن است، این سنگ مفت، گنجشک مفت کردن است. دعا این است که او را میبینی اسماء حسنی اش را میبینی، فقر خودت را ببینی در حالی که همه را هیچ کاره بدانی و بعد «یا الله» بگویی. اینجاست که دعا محقق میشود و ردخور ندارد. محال است کسی به اسماء حسنی خدا تکیه کند، از غیر مأیوس باشد، از خودش مأیوس باشد، به او هم امیدوار باشد، دستش بالا برود، خالی برگردد، محال است.
در ذیل زیارت امین الله میخوانیم: «وَ أَصْوَاتَ الدَّاعِینَ إِلَیْکَ صَاعِدَةٌ وَ أَبْوَابَ الْإِجَابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَ دَعْوَةَ مَنْ نَاجَاکَ مُسْتَجَابَة» لذا نمیشود انسان واقعا این دو صفت در او باشد، مستجاب الدعوه نشود. این که دعا اجابت نمیشود به همین علت است. چون آدم نه خدایی را میبیند، نه گوش شنوایی میبیند، نه قدرتی میبیند، نه سمیعی، نه مجیبی، نه رحیمی، همین طوری میگوید یا الله. اگر کسی در «الله» اسماء او را ببیند که او سمیع، یا مجیب، یا رحمان و... است و احاطه رحمت و اجابت و سمع او دیده شود و فقر خودت را هم دیدی، دیگر نمیتوانی نخواهی و اگر خواستی، نمیشود دست خالی برگردی؛ بنابراین به این معنا عنایت کنید «لا تعبدوا الا الله» یک معنای وسیعی پیدا میکند. حضرت فرمود: دعوت من همین است. «کتاب أُحکمت آیاته ثم فصّلت من لدن حکیم خبیر * ان لا تعبدوا الا الله انی لکم منه نذیر و بشیر» همه انذارهای قرآن همین است. اگر غیر خدا برای خودتان الهی اخذ کردید، در عذاب میافتید. بیرون وادی توحید، وادی عذاب است؛ و البته این عذاب عین عمل ماست که «انما تجزون ما کنتم تعملون» و اگر تکیه به خدا کردید، همه اش بشارت است. همه روح و ریحان و بهشت و جنت ثمره توحید است. «التوحید ثمن الجنه» همه عقوبت و سختی و رنج هم مال شرک است، مال پرستش غیر خداست. السلام علیک یا اباعبدالله...
دیدگاه تان را بنویسید