این عکس حال شما را هم خوب می‌کند

کد خبر: 810343

۴۴ سالش بود و وقتی به او گفتم کارش تا چه اندازه تحسین برانگیز است با تواضع لبخند زد و مدام می‌گفت: این که کاری نیست. خیلی‌ها کار‌های بزرگ‌تر می‌کنند، من هم این کار از دستم برمی آمد.

این عکس حال شما را هم خوب می‌کند

عصر ایران: تربت‌جام شهر آرامی است. لمیده زیر آفتابی که تَنَش را سوزانده. آرام‌جای شیخ احمد جامی بزرگ. شهری در دل کویر، ۱۶۰ کیلومتری مشهد و هم مرز با افغانستان. خیابان‌های آرام و مردمی صبور. ایام نوروز شهر در رخوتی بهاری به سر می‌برد. از کنار مغازه‌ای رد شدم که این نوشته را روی شیشه‌اش دیدم: «یا من اسمه دوا و ذکره شفاء / در این واحد صنفی به افراد واقعاً مستحق و مستمند داروی گیاهی رایگان داده می‌شود»

پا سُست کردم. عکس گرفتم. یاد ماجرای حاتم طایی شدم که کسی از او پرسید از خودت بخشنده‌تر دیده‌ای حاتم؟ گفت: «روزی در بیابانی گرفتار شدم. به خیمه‌ای رسیدم. صاحب‌خانه من را نمی‌شناخت، اما به پسرش گفت: بزغاله‌ای بکش و برای مهمان غذا تهیه کن. شام خوردم، اما فردایش متوجه شدم آن بزغاله تنها دارایی آن مَرد بوده. دیدم من اگر چند شتر برای مهمان‌هایم قربانی می‌کنم، ذره‌ای از مال و منالم است، اما آن مرد همه دارایی‌اش را بخشید! او از من بخشنده‌تر بود».

مغازۀ عطاری کوچک و جمع و جور بود، اما سخاوت سعید جامی الاحمدی بزرگ بود. اندازه نداشت. ۴۴ سالش بود و وقتی به او گفتم کارش تا چه اندازه تحسین‌برانگیز است با تواضع لبخند زد و مدام می‌گفت: این که کاری نیست. خیلی‌ها کار‌های بزرگ‌تر می‌کنند، من این کار از دستم برمی‌آمد.

گفت: در خانواده ما چهار نسل قبل از من در تربت جام عطار بودند، اینجا خیلی‌ها مشکل مالی دارند. بعضی‌ها می‌آمدند و می‌گفتند که پول شربت و عرقیات و دارو‌های گیاهی را ندارند، اما می‌دیدم بعضی می‌آمدند و شرم و حیا دارند، نمی‌خواستم ببینم اینطور خجالت بکشند، سختم بود که یک نفر اینطور غرورش بشکند. این کاغذ را نوشتم گفتم اگر کسی واقعاً ندارد خجالت نکشد. بیاید تو بگوید برای آن کاغذ آمده ام. همین! من هم بی سؤال و جواب نسخه‌اش را می‌دهم.

لیسانس دارو‌های گیاهی داشت. ۲۱ جد پیش‌تر نسب‌اش به شیخ احمد جامی می‌رسید. مردی که در این خطه به نیک‌نامی، گشاده‌دستی و دل‌دادگی به پروردگار شهره است. می‌گفت: مردم همه جای ایران خوب هستند، بی نظیر. اما کاش این مشکلات را هم مسؤولان رفع کنند تا این‌قدر نیازمند نداشته باشیم.

لابه لای این همه خبر بد که از در و دیوار آوار می‌شود؛ از کودک‌آزاری و فقر خزنده و گزنده تا اعتصاب کاسبان در بانه و کشتار اسب‌های کول‌بران و دست‌مزد‌های عقب افتادۀ کارگران و ... این جور اتفاقات نور‌های امیدبخش هستند. بی دستور، بی بخشنامه، اما در نهایت سخاوت‌مندی و بزرگ‌مَنِشی. دل آدم را گرم می‌کند، مثل نوشیدن یک فنجان چای داغ وسط زَمهریر و کولاک.

این آدم‌ها حاتم‌طایی‌های روزگار ما هستند. آن‌ها که با مهربانی می‌بخشند. ژن‌های خوباین‌ها هستند که حتی مراقب غرور هم‌وطنان نیازمندشان اند. آن‌ها که بی منت و بی هیاهو در گوشه‌های دور این سرزمین جور مدیران ناخوب را می‌کشند. جور آن‌ها که حرف‌های خوب می‌زنند، اما کار‌های ناخوب می‌کنند و یک باره متوجه می‌شویم نام‌شان رفته جزو برادران غارت‌گر بیت‌المال و اختلاس‌گرانی که یواشکی تحت تعقیب قرار گرفته‌اند. از تهران تا ونکوور!

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد