جامجم: هفتم آبان ۹۶ زنی میانسال به نام طاهره به پلیس آگاهی رفت و از ناپدید شدن دختر ۲۰ ساله اش به نام لیدا خبر داد. وی به پلیس گفت: دخترم دانشجوست. او صبح برای ملاقات با یکی از دوستانش از خانه بیرون رفت. لیدا که پریشان احوال بود میگفت: قصد دارد پولی را که مدتی پیش به یکی از دوستانش داده از او پس بگیرد و سرمایهگذاری کند. از ظهر هرچه با دخترم تماس گرفتم کسی پاسخ نداد. حالا گوشی تلفن همراه دخترم خاموش شده است. دقایقی پیش نیز یک رفتگر با خانهمان تماس گرفت و گفت: کیف دستی دخترم را در جاده ملارد پیدا کرده است. من و پسرم برای تحویل گرفتن کیف به نشانی که مرد رفتگر داده بود رفتیم و کیف خالی از پول را تحویل گرفتیم. مرد رفتگر گفت: کیف را در حاشیه جاده پیدا کرده و با شماره تلفنی که داخل آن بوده تماس گرفته است. هیچ خبری از دخترم ندارم و میترسم بلایی سرش آمده باشد. تلاش پلیس برای بهدست آمدن سرنخی از دختر گمشده آغاز و ۷۲ ساعت بعد جنازه وی در جاده شهریار پیدا شد. شواهد نشان میداد دختر جوان با پیچیده شدن یک دستمال مشکی به دور گردنش خفه شده است. پلیس به تحقیق پرداخت و دریافت این دختر از صبح چندبار با مردی ۴۲ ساله
به نام فراز تماس گرفته بود. در ادامه تحقیقات مادر لیدا به پلیس گفت: فراز را از ۱۲ سال قبل میشناسم. او ادعا میکرد انرژی درمان است. به همین خاطر برای درمان دردهای استخوانیام به خانهمان رفتوآمد داشت. چون دخترم نیز مدتی است به افسردگی مبتلا شده فراز با او صحبت میکرد تا او را درمان کند. با رفت و آمدهای همسر و دختر فراز به خانهمان لیدا بیشتر به فراز اعتماد کرد. در آن سالها وقتی فراز فهمید خانهام را فروختهام تا خانهای بزرگتر بخرم به من قول داد خانهای با قیمت مناسب برایم پیدا کند. پولم را به او دادم، اما هیچ خبری از خانه نبود. فراز دو سال مرا معطل کرد. من این موضوع را به لیدا گفته و از او خواسته بودم ارتباطش را با فراز کم کند، اما دخترم میگفت: فراز مردی قابل اعتماد است. حالا گمان میکنم دخترم مبلغی را به فراز داده بود و قتل او با فراز ارتباط دارد. با اظهارات این زن، فراز بهعنوان نخستین مظنون بازداشت شد. این مرد که سعی داشت با دروغگویی هایش پلیس را گمراه کند، به قتل دختر جوان اعتراف کرد و گفت::، چون در زندگی شخصیام کمبودهای زیادی داشتم با زنان زیادی در ارتباط بودم. تا این که با مادر لیدا آشنا
شدم و به دروغ گفتم دستی در انرژی درمانی دارم. او هم برای درمان دردهای استخوانیاش از من کمک خواست. همین ماجرا موجب شد تا به خانه آنها رفت و آمد داشته باشم. بعد از مدتی اعتماد لیدا به من زیاد شد. او در چند نوبت به من پول قرض داد. من در مجموع ۴۵ میلیون تومان و دو نیم سکه طلا به او بدهکار بودم. وی ادامه داد: لیدا مدتی بود پولش را میخواست، اما پولی نداشتم به او بپردازم. آخرینبار با من تماس گرفت و از من خواست حوالی متروی صادقیه دنبالش بروم. من و لیدا یکدیگر را ملاقات کردیم، اما او با عصبانیت از من خواست پولهایش را برگردانم. چون هیچ پولی نداشتم تصمیم به قتل او گرفتم. ما به سمت کرج حرکت کردیم. در جاده مخصوص از ماشین پیاده شدم و از صندوق عقب پارچهای را که برای نظافت ماشین از آن استفاده میکردم بیرون آوردم. در این لحظه شال را دور گردن لیدا پیچیدم و او را خفه کردم. من جنازه را در جاده شهریار انداختم و نیمهشب به خانه برگشتم. بعد از دستگیری از ترسم به دروغ گفته بودم از لیدا طلبکار بودم و به همین خاطر او را کشتم. در ادامه برای متهم کیفرخواست صادر و پروندهاش به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
دیدگاه تان را بنویسید