جامجم: ماجرای نخستین پرونده از چهارم اسفند 95 با درگیری سه مرد جوان در خیابان اردشیر تهران آغاز شد. در این نزاع، مردی 27 ساله با ضربه چاقو مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داد. ضاربان، دو برادر به نامهای سعید و کریم بودند که پس از دستگیری در بازجوییها گفتند: مقتول موتور ما را گرفته بود و پس نمیداد. روز حادثه سر همین موضوع درگیر شدیم و یک سیلی به صورتش زدیم. او افتاد و سرش به زمین خورد، اما این ضربه باعث فوتش نشد. او قبلا تصادف کرده و سرش مجروح شده بود. وقتی روی زمین افتاد، جای آن زخم خونریزی کرد. ما به اورژانس هم زنگ زدیم اما فایده نداشت. هر دو برادر منکر جرم خود بودند اما با توجه به مدارک موجود، اتهام قتل عمد برایشان صادر شد و به زندان افتادند. سعید به بیماری ایدز مبتلا بود و قبل از محاکمه فوت کرد اما کریم در زندان ماند تا اینکه صبح دیروز به شعبه یازدهم دادگاه کیفری استان تهران منتقل شد. در ابتدای جلسه دادگاه مشخص شد، معاون اول قوه قضاییه از طرف فرزند صغیر مقتول تقاضای دیه کرده است. مادر مقتول نیز که ابتدا درخواست قصاص داشت با صحبتهای رئیس دادگاه درباره ارزش معنوی بخشش،
پذیرفت به احترام میلاد امام هادی(ع) رضایت بدهد. متهم نیز چند روز مهلت خواست تا خانواده اش خانهای به ارزش 300 میلیون تومان را به نام فرزند صغیر مقتول بزنند. جلسه بعدی دادگاه پس از انجام این تعهدات برگزار خواهد شد. رهایی از قصاص با رضایت فرزندان در پرونده دوم نیز، زنی که شوهر خود را به قتل رسانده است، پس از هفت سال با رضایت فرزندانش از قصاص نجات یافت. 30 شهریور 89، درگیری زن و شوهری در یکی از خانههای خیابان جمهوری تهران به مرگ مرد میانسال منجر شد. همسر مقتول پس از دستگیری به قتل اعتراف کرد و به زندان افتاد. او یک دختر و پسر دارد که در سوئد زندگی میکنند. آنها در تحقیقات به ماموران گفتند: پدر ما راننده اتوبوس بود و بیشتر وقتها در جاده به سر میبرد. مادرم از او خواسته بود خانه را به نامش بزند اما وقتی این کار را انجام داد، کج خلقیهایشان شروع شد و مدام با هم دعوا داشتند. متهم هفت سال در زندان ماند تا این که صبح دیروز در شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی حسین اصغرزاده پای میز محاکمه ایستاد. در ابتدای جلسه، دختر و پسر مقتول در سالروز میلاد امام هادی(ع) رضایت دادند سپس متهم گفت: روز حادثه با
شوهرم درگیر شدم و کارمان به کتککاری کشید. او قمه داشت و فحاشی کرد. چاقوی آشپزخانه را برداشتم تا او را بترسانم اما نمیدانم چه شد، چاقو به سینهاش خورد. من قصد قتل نداشتم. در پایان دادگاه، قضات برای صدور حکم وارد شور شدند.
دیدگاه تان را بنویسید