روایتی هولناک از تلاش قاتل برای قطعهقطعه کردن ۲ جسد
پیرمردی که فرزندخوانده و همسر فرزندخواندهاش را به طرز هولناکی قطعهقطعه کرد از جنایتش میگوید.
پس از این جلسه بازپرسی با قاتل گفتوگو کردیم، متن این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
چرا فرزنده خواندهات و همسرش را به قتل رساندی؟
فرزندخواندهام شهرام و همسرش نرگس مدام من و همسرم را اذیت میکردند و کتک میزدند، هر دوی آنها شیشه مصرف میکردند و دیگر زندگی کردن با آنها برایم سخت شده بود، از دست شهرام چندین بار شکایت کردم و او بازداشت شد اما باز دلم به حالش سوخت و رضایت دادم.
چطور شد که شهرام را به فرزندخواندگی قبول کردی؟
من و همسرم بچهدار نمیشدیم البته برای اینکه صاحب فرزند شویم هر اقدام درمانی انجام دادیم.حتی به پرورشگاه نیز رفتیم اما نتیجهای نداشت .به همین دلیل تصمیم گرفتیم شهرام را به فرزندخواندگی قبول کنیم، شهرام پسر باجناقم بود، باجناق من به دور چشم همسر اولش مجدداً ازدواج کرده بود و زمانیکه خواهرزنم متوجه این موضوع شد از شوهرش طلاق گرفت و برای زندگی به منزل ما (من و خواهرش) آمد، مدتی بعد نیز خواهرزنم فوت کرد و شهرام فرزندخوانده من شد.
چگونه شهرام و نرگس را کشتی؟
پنجم مرداد ماه جاری شهرام با شکایت من بازداشت شد و همانطور که گفتم دلم برایش سوخت و آزادش کردم اما رفتارهای بد شهرام و همسرش ادامه داشت و شهرام همسرم را کتک زده بود تا اینکه ساعاتی قبل از حادثه (هشتم مرداد) همسرم را به منزل بستگانش در پردیس فرستادم، دقایقی قبل از قتل، شهرام به من فحاشی کرد و مرا کتک زد که من به داخل اتاق رفتم و اسلحه برداشتم، به محض اینکه شهرام وارد اتاق شد یک گلوله به سمت وی شلیک کردم که گلوله به زیر چشم شهرام اصابت کرد سپس نرگس با شنیدن صدای تیراندازی به اتاق آمد که یک گلوله نیز به سینه وی شلیک کردم در نهایت نیز یک گلوله به سر آنها زدم.
با اجساد آنها چه کردی؟
در ابتدا جسد شهرام را به داخل حمام برده و با ارهبرقی مثله کردم، جسد وی را به 9 قسمت تقسیم کرده و هر قسمت را داخل یک نایلون مشکی گذاشتم البته این کار ساعتها طول کشید چون توان آن را نداشتم و در نهایت شامگاه نهم مرداد قطعات مثله شده جسد شهرام با خودرویم از خانه جابهجا کرده و هر قسمت را داخل سطل زبالهای در یک قسمت شهر انداختم سپس سر شهرام را به خیابان شیخبهایی برده و در فضای خاکی آتش زدم، بعد به خانه برگشته و پس از کمی استراحت جسد نرگس را نیز مثله کردم، شامگاه دهم مرداد ماه نیز جسد نرگس را مانند شهرام در سطلهای زباله رها کرده، سر وی را به خیابان شیخبهایی برده و کنار سر شهرام رها کرده و سوزاندم.
بعد از رها کردن اجساد چه کار کردی؟
به خانه رفتم و به هیچکس حتی همسرم چیزی نگفتم تا اینکه بازداشت شدم.
فکر میکردی بازداشت شوی؟
به هیچ وجه.
چرا شهرام را برای ترک اعتیاد به کمپ نبردی یا او را بستری نکردی؟
شهرام میگفت ترک کرده است، حتی او را به بیمارستان رازی نیز بردم تا بستری شود اما فایدهای نداشت.
ظاهراً در انگلیس زندگی میکردی و وضع مالی خوبی داشتی؟
بله؛ من، همسر و پدرم ساکن انگلیس بودیم و آنجا سکونت داشتیم تااینکه پدرم فوت کرد و چون من و همسرم تنها شده بودیم تصمیم گرفتیم به ایران بازگردیم، من از خانواده اصیلی هستم و اکثر اقوام من موقعیتهای شغلی خوبی دارند و برخی از آنها ساکن خارج از کشور هستند.
پس از این جنایت پشیمان نشدی؟
چرا؛ مدام کابوس به سراغم میآید اما این اتفاق افتاده است اکنون نیز تمام نگرانی من به خاطر همسرم است.
حرف دیگری برای گفتن داری؟
فقط میخواهم زودتر اعدام شوم و منتظر حکم اعدامم هستم.
دیدگاه تان را بنویسید