سرویس اجتماعی فردا؛ محمدرضا زائری*: با اینکه به دلایل گوناگون از پیگیری اخبار حوادث پرهیز دارم و معمولاً در فضای مجازی هم از تماشای عکسها و فیلمهای ناخوشایند و منزجرکننده جرمها و جنایات امتناع میکنم، در روزهای گذشته دو تصویر فجیع از قتل، مثله کردن و سوزاندن جنازه یک دختر نوجوان و یک زن جوان در دو نقطه مختلف کشور در فضای مجازی به چشمم خورد که بسیار تلخ و شنیع بود و بهشدت آزارم داد.
هر روز خبرهایی از انواع بزهها و جرمهای پراکنده و خُرد اجتماعی نظیر حمله به مردم و رهگذران با سلاح سرد، سرقتهای پراکنده، کیفقاپی، ناهنجاریهای اخلاقی، آزارهای جنسی و مسائلی از این دست منتشر میشوند یا مردم خود شاهد چنین حوادثی هستند و از نزدیک فضای ناامنی و آشوب را لمس میکنند.
آسیبهای اجتماعی مثل خوره بیسروصدا و بهتدریج جسم و جان آرامش عمومی و اعتماد مردمی را میخورند و به مرور ضربهای کاری به استقرار روانی و روحی مردم میزنند. احساس ناامنی، آسیبهایی دارد که در نگاه نخست شاید به چشم نیاید ولی اندک اندک لایههای زیرین دلبستگیهای مردم به خاک و باور و حس تعلق به وطن را سست میکند و زمینه را برای ریزشها و لغزشها فراهم میسازد.
عدم رضایت از زندگی خطرناکترین حاصل این آسیبهاست و وقتی کسی از زیستن در یک محیط احساس رضایت نکرد و از بودن در یک جمع و با یک گروه دلخوش نبود؛ به راحتی میتواند دچار آفتهای بزرگی شود که شاید روز نخست حتی تصورش را نکند.
انسان تنها، در صورتی برای اصلاح و بهبود جامعه و فضای پیرامون خود انگیزه دارد و برای مقابله با تهدیدها و خطرها میکوشد که نسبت به آن محیط دلبستگی و تعلق خاطر داشته باشد.(چه منزل مسکونی و چه محیط کار و چه در سطح بزرگتر یک کشور.)
در نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی که چنین احساس تعلق عاطفی و دلبستگی به ایران و آینده آن در میان مردم وجود داشت، همگان نسبت به مسائل عمومی احساس تعهد و مسؤولیت داشتند و جلوههای افتخار آمیز و درخشانی از همکاری برای کاهش مصرف سوخت و گزارش رفتار مشکوک گروهکها تا همراهی پرشور در جهاد سازندگی، بسیج و حضور حماسی در میدانهای جنگ تحمیلی را به نمایش گذاشتند.
هرقدر این احساس تعلق و دلبستگی کاهش یابد به همین میزان باید نگران آسیبدیدن آن همراهیها و همدلیها بود.
انسان وقتی از خانه خود در مقابل دشمن دفاع میکند و برای سامان یافتن و زیبا بودن و بهتر شدن وضع خانهاش میکوشد که به اهالی آن خانه دل ببندد و آن خانه را دوست داشته باشد و آیندهاش را روشن ببیند و در آن خانه احساس امنیت و آرامش کند و به زندگی در آن خانه ببالد و از بودن در آن خانه احساس رضایت داشته باشد.
شما وقتی برای خانهتکانی در آستانه عید آستین بالا میزنید و با شور و شوق به کار میپردازید که خانهتان را دوست دارید و عوامل گوناگون باعث تقویت احساس تعلق و دلبستگی و رضایت و آرامش شما باشد، وگرنه اصلاً دست به سیاه و سفید نمیزنید و مثلاً وقتی که قرار است یکی، 2 ماه دیگر خانه را ترک کنید بهطور طبیعی این مدت را با ناراحتی و آزردگی تحمل میکنید و با لحظهشماری برای ترک آن میگذرانید.
اگر کسی تعلق خود را از دست داد و ریشههای دلبستگی و باور و رضایتمندی و افتخار او نسبت به این خاستگاه و موطن از هم گسست، لاجرم آن بیمیلی و عدم محبت از دل به زبان میرسد و تعابیری چون «به من چه»، «به درک»، «ولش کن بابا» و امثال اینها در گفتارش شنیده میشود و این احساس در رفتار او قابل مشاهده خواهد بود.
این مرحله دقیقاً همان نقطهای است که خطرش از هر مشکل و تهدید سیاسی و اقتصادی و نظامی بیشتر و نگرانکنندهتر است.
روحانیت باید بیش از هر چیز و پیش از هر موضوعی، نسبت به این تهدید احساس نگرانی کند و برای آن فریاد بزند.
اگر احساس رضایتمندی از زندگی در ایران اسلامی ضعیف شود یا از بین برود دیگر هیچ تلاش و کوشش ارزشمندی برای ارتقای فرهنگی و دینی و اجتماعی و فکری اثری نخواهد داشت.
موضوعات مختلفی از حجاب و موسیقی تا نماز و اخلاق، فقط در صورتی قابل توجه و اهتمام است که این زمینه ابتدایی وجود داشته باشد وگرنه برای کسی که دل از خانه بریده و هوای رفتن دارد هرچه هم از ماهی قرمز و تخممرغ رنگی برای سفره هفتسین بگویید یا او را برای شستن فرشها و تعویض پردهها تشویق کنید، اثری نخواهد داشت، زیرا او دیگر دلش در هوایی دیگر است و اینجا را یک «خراب شده» میبیند که باید در نخستین فرصت از آن گریخت، نه «خانه» پدری که بخواهد عکسهای رنگارنگ محبت مادر و برادران و خواهرانش را بر دیوارهایش قاب بگیرد.
*صبح نو
دیدگاه تان را بنویسید