حجاب، مسئلهای شخصی یا اجتماعی؟
اگر کسی خود را بنده ی خدا بداند به دنبال بندگی کردن است، اما مشکل اینجاست که امروز خدایان فراوان شده اند و هر خدایی حکمی مغایر با حکم پروردگار عالم دارد، لذا بندگان هم به چند دسته تقسیم شده اند.
در یک تقسیم بندی می توان انسان ها و معبودشان را به سه دسته تقسیم کرد: اول: گروهی که تابع هوای نفس خویشتن هستند و اگر کاری را بخواهند انجام بدهند فرمانروایی آن با هوای نفسشان است. قرآن درباره ی این گروه می فرماید: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ [جاثیه/23] آيا ديدی كسی را كه معبود خود را هوای نفس خويش قرار داده؟»
«روشن است هنگامى كه فرمان خدا را رها كرد، و به دنبال خواست دل و هواى نفس افتاد، و اطاعت آن را بر اطاعت حق مقدم شمرد، اين همان پرستش هواى نفس است، چرا كه يكى از معانى معروف "عبادت و پرستش" اطاعت است».[1] دوم: کسانی که بنده ی عقل خود هستند. یعنی هرچه را که عقل آنها فهمید و پسندید تبعیت می کنند و هر چه را که عقل آنها درک نکرد و یا ماورای عقلشان بود انکار می کنند.
در واقع ایراد از احکام اسلام نیست بلکه ایراد عقل ناقص آنهایی ست که به مصالح احکام پی نبردند. مگر می شود خداوند که خالق عقل است حکمی را وضع کند که مخالف عقل باشد؟؟ در اینجا باید گفت بسیاری از مطالب است که عقل از درک آنها عاجز است نه اینکه آن مسائل عمیق مخالف عقل باشد. سوم: افرادی که معبودشان نه هوای نفسشان است و نه بنده ی عقل خود هستند بلکه بنده ی خدا هستند. این گروه که تعدادشان نسبت به بقیه افراد کمتر است و در طول تاریخ هم اینگونه بوده و به لحاظ عددی در قلت بوده اند اما انسان های حقیقی اینها هستند. کسانی که حکم و فرمان خدا را چون خدا و رسولش فرموده اند اطاعت می کنند نه آنکه چون دلشان می خواهد و یا اینکه عقل آنها می پسندد و نواهی خدا و پیامبرش را ترک می کنند چون معبودشان خداست و به ترک آن دستور داده است. خلاصه آنکه اگر انسان از دو مرحله ی قبلی صعود کند و به اینجا برسد احکام و دستورات الهی را به راحتی ملتزم می شود و زبان اعتراض به آن نمی گشاید. با این مقدمه نسبتا طولانی به بیان این نکته می پردازیم که یکی از دستورات الهی که فقط مخصوص اسلام هم نیست و در دیگر ادیان هم سابقه دارد؛ رعایت پوشش و حجاب است.
حال انسان های گروه اول و دوم که معبودشان پروردگار عالم نیست با احکام الهی طبق میل و عقل خود برخورد می کنند و لذا شاهد آن هستیم که برای قوانین دینی و شرعی به اندازه قوانین بشری هم احترام قائل نیستند و خود را پایبند آن نمی دانند. ولی معضل اینجاست که انسان با رعایت نکردن قانون خداوند، هم به خود آسیب می رساند و هم با جامعه نامهربانی می کند. درست به مانند کسی که در فضای عمومی سیگار می کشد، چرا که او هم به خود و هم به دیگران ضرر می رساند هر چند خود از این مسئله غافل باشد. انگیزه ی بد حجابی و یا بی حجابی شاید مسئله شخصی باشد، اما نتیجه ای که در پی دارد یقینا مسئله شخصی نیست و دودش به چشم همه خواهد رفت و مسلما انسان نمی تواند مصالح شخصی را بر مصالح عمومی و جامعه مقدم کند و این همان نامهربانی ست که فرد بد حجاب نسبت به همنوعان خود مرتکب می شود. کلام کوتاه آنکه عناد و لجبازی با خدا و احکامش دلیل آن نمی شود که نسبت به دیگران تلافی کرده و به آنها ستم شود. چرا که وقتی جامعه ای با بی حیایی و بی عفتی آلوده شده باشد عوارض آن به راحتی قابل درمان نیست. کمی انصاف فقط کمی از آن، به انسان این اجازه را نمی دهد که هرگونه خواست بپوشد و هرگونه خواست عمل کند.
[1]. تفسير نمونه، مکارم شیرازی، ج21، ص 262.
دیدگاه تان را بنویسید