شعر طنز: دوباره امسال وقت آرایش ارزشها شد
مثل هر سال دوباره امسال | وقت آرایش ارزشها شد || با شعار «شهدا! شرمنده» | باز هم کنگرهای برپا شد || طبق معمول، ردیف اول | اخوی، حاجی و سردار و امیر || لابهلای جلسه میشد دید | به گمانم دو سه جانباز و اسیر
وقت آرایش ارزشها شد با شعار «شهدا! شرمنده» باز هم کنگرهای برپا شد طبق معمول، ردیف اول اخوی، حاجی و سردار و امیر لابهلای جلسه میشد دید به گمانم دو سه جانباز و اسیر مادران شهدا آن آخر قاب عکسی به بغل از فرزند قاب عکسی که از آن روز نخست جای اشک و گله میزد لبخند مجری از چند نفر دعوت کرد تا کمی خاطرهسازی بکنند روی خون شهدا سُر بخورند با روان همه بازی بکنند بین برنامه برای حضار پخش شد چند نماهنگ قشنگ از حضور شهدا در جبهه و حضور اخوی بعد از جنگ بعد در قالب یک پِرفُرمَنس روی سن چند نفر رقصیدند حاضران در جلسه در یک ربع جنگ را کامل و خوشگل دیدند شاعری آخر مجلس آمد گریه کرد و وسطش شعری خواند پنج بار از ته دل داد کشید هفت باری عوضش ساکت ماند عاقبت نوبت تجلیل که شد یک نفر را به جلو هل دادند به نمایندگی از جمع به او لوح تقدیر و گلایل دادند چند تا عکس گرفتند تهش با بنرهای شهیدان عزیز تا که از کنگره یادی ماند قاب شد عکس به روی هر میز
دیدگاه تان را بنویسید