سرویس اجتماعی فردا: معصومه آباد طی یادداشت اینستاگرامی از حال و هوای دفاع مقدس در این ایام نوشت:
سالهاست که از جنگ گذشته است و من مانند خیلی های دیگر هنوز در جنگ مانده ام انگار تکه ای از وجودم در جنگ جا مانده من هنوز هم از صدای آژیر میترسم هنوز هم یاد خمپاره ها که می افتم دلم می لرزد و هنوز نگرانم که شاید دوباره اسیر شوم .
سالها گذشته و من دختر هفده ساله آبادانی به مادری تبدیل شده که خاطراتش را برای بچه ها می گوید اما من هنوز هم شب ها وقتی همه خوابند میروم و پشت بند درب را می اندازم و هنوز دغدغه دارم و میترسم ،از امنیتی که به آنی ممکن است به باد رود میترسم از فراموشی مردم از این همه نعمت که در آن غرقیم!
تلویزیون مانور بچه های ارتش را نشان می دهد مردان مرد را و من می دانم که اگر اینها نبودند و اگر این مانور های دریایی و هوایی و زمینی نبود باز هم دختران این شهر باید طعم اسیری را می چشیدند و باز هم کودکان این شهر به جای زنگ خوش مدرسه صدای آژیر قرمز و سفید را می شنیدند .
من به تقدس اين دفاع ايمان دارم و درود میفرستم به روان های مقدسی که این دفاع مقدس را پدید آوردند.رسم است که در این هفته بیشتر یاد شهیدان می کنند! رسم است که بیشتر یاد جانبازی و سرافرازی می کنند! رسم است که امثال من بیشتردر خاطر تلخ و شیرینشان غرق شویم!
رسم است که به بچه ها از جنگ بگوییم اما من از زاویه ای دیگری به این هفته نگاه میکنم از زاویه ایستادگی از زاویه سربلندی به این می اندیشم ، یمن در جنگ است، عربستان در آتش می سوزد، افغانستان از نو غمی به مبارکباد مردمش می آید و هرجای دیگری از اطرافمان را که می نگرم یا اسیر جنگند یا اسیر تفرقه ، و به ایران نگاه می کنم به سربلند پهناوری که هیچ قدرتی جسارت نگاه کردن و نزدیک شدن به آن را ندارد ، به داعش نگاه میکنم که ایران برایش رویای دست نیافتنی است به طالبان که هرچه تلاش کرد حتی یک وجب از خاک شرقی این پهناور سربلند را نتوانست در سیطره خود بگیرد وآفرین می گویم به مردان ایستاده مان به بسیجی به سپاهی به ارتشی و بعد یادم می آید که ما هر چه داریم و هرچه آموخته ایم از شهدا بوده است در خیابان ها قدم میزنم کوچه ها را نگاه میکنم شهید پس از شهید نام پس از نام و همه اینها بودند که به ما یاد دادند می توان با دست خالی بدون اسلحه با نیروی ایمان جلوی دشمن ایستاد .
امروز بچه های ایرانی به مدرسه می روند تا از شهید فهمیده بیشتر بدانند امروز بچه ها می روند تا لبخند بزنند و زنگ مدرسه شان به صدا در آید و من یاد روزهای سخت بچه های جنگ می افتم ، من یاد بچه هایی می افتم که در دهه شصت به مدرسه رفتند و مدرسه شان را موشک ویران کرد. یاد شهیدان می افتم چقدر ما به آنها بدهکاریم .
دیدگاه تان را بنویسید