سرویس اجتماعی فردا: ماهنامه همشهری خردنامه در شماره اخیر خود مصاحبه ای با حجت الاسلام رضا غلامی رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی صدرا درباره میزان توفیق یا عدم توفیق انقلاب اسلامی در ترویج دین داری کرده است که در ادامه می خوانید:
برای آغاز، مایلیم بدانیم جنابعالی چه شاخص های کلانی را برای ارزیابی توفیقات انقلاب اسلامی معرفی می کنید؟
برای تولید شاخص، مراجعه به اهداف و آرمان های اصیل انقلاب اسلامی اجتناب ناپذیر است. این اهداف و آرمان ها، هم در شعارهای رایج اکثریت مردم بروز و ظهور یافته، هم در کلام رهبران، و هم در قانون اساسی. اگر به این سه منبع مراجعه کنیم، با یکسری هدف و آرمان برای انقلاب اسلامی روبرو می شویم که هم در بدو شکل گیری، و هم در تداوم حرکت انقلاب بیش از همه مورد تکرار و اصرار بوده است بطوریکه از این همه تکرار و تاکید، می توان به اصولی بودن آنها پی برد. به نظر می رسد، جاری و ساری شدن احکام و ارزش های اسلامی در قالب شکل گیری نظام اسلامی از این قبیل است؛ استقلال و خوداتکایی همینطور، آزادی از بند اسارت استبداد و خودکامگی همینطور؛ آزادی از قارون مآبی و اشرافیگری همینطور، رسیدن به عدالت اجتماعی همینطور؛ آزادی از اسارت نظام سلطه و استعمار همینطور، آبادانی و پیشرفت همینطور. خوب، وقتی اهداف و آرمان های اصولی مشخص شد، باید بر اساس آن به سمت تولید شاخص های کیفی و کمی حرکت کرد.
مثلا درباره جاری و ساری شدن احکام و ارزش های اسلامی، باید بینش و گرایش دینی مردم را مورد سنجش قرارداد؛ حضور مظاهر و نمادهای دینی در زندگی مردم را بررسی کرد یا رفتارهای دینی مردم را خصوصا در مواجهه با امور حیاتی موردسنجش قرار داد و غیره.
آیا این شاخص ها برای ارزیابی نظام جمهوری اسلامی نیز مناسب است یا باید بهدنبال شاخص های تکمیلی باشیم؟
نظام جمهوری اسلامی، از موالید انقلاب اسلامی است لذا طبیعی است که شاخص های ارزیابی توفیق انقلاب اسلامی، درباره نظام جمهوری اسلامی هم صادق است ولیکن این شاخص ها برای سنجش نظام کافی نیست و باید شاخص های دیگری را نیز از بطن وظایف نظام برای ارزیابی آن در نظر گرفت. این شاخص ها بیشتر ناظر به عینیت بخشی به اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی متناسب با شرایط بومی ایران است.
برای مثال، سلامت فرهنگی و کاهش آلودگی های فرهنگی در اتمسفر فرهنگی کشور خصوصا محصولات فرهنگی و هنری، رشد تربیت دینی نسل های جوان، پیشگیری از جرم، افزایش تولید ناخالص ملی، رشد علمی و فناوری، رشد صنعت، بهبود رفاه و کیفیت زندگی مردم، کاهش فاصله ها از جهت برخورداری از امکانات زندگی، مبارزه با فساد و دیوان سالاری افراطی و امثالهم از اهم وظایف نظام به شمار می رود و می توان آنها را به شاخص های کیفی و کمی دقیق تبدیل کرد.
با گذشت 38 سال از عمر انقلاب اسلامی، فکر می کنید چقدر انقلاب در ارتقاء و تعمیق فرهنگ و اندیشه اسلامی در ایران توفیق داشته است؟
ج. با وجود همه تهدیدها و مخاطرات فکری- فرهنگی برون زا و درون زا، سرجمع انقلاب اسلامی به مدد مذهب تشیع و ظرفیت های منحصربفرد آن، توانسته به ارتقاء و تقویت فرهنگ دینی در ایران کمک جدی کند بطوریکه فاصله امروز ما از این جهت، با پیش از پیروزی انقلاب، یا با سایر کشورهای مسلمان، بسیار زیاد است. اگر به نتایج نظرسنجی ها و نگرش سنجی هایی که طی 10 سال گذشته نیز انجام شده دقت کنید، این مطلب کاملا مشهود است.
چه تحقیقات میدانی ای که توسط طرفداران انقلاب انجام شده، و چه تحقیقات میدانی ای که توسط مخالفان انقلاب انجام شده است. البته بعضی از مخالفان سعی می کنند با سوگیری در فرایند تحقیقات یا دستکاری در نتایج پژوهش های میدانی، خلاف این مطلب را به جامعه القاء کنند لکن وقتی به نتایج کار آنها دقت می کنید، فهم سوگیریها یا وجود تناقضات در بررسیهای آنان خیلی دشوار نیست. من تاکید می کنم، توفیق انقلاب در این عرصه را در شرایطی باید تحلیل کرد که غرب طی 38 سال گذشته، از هیچ تلاشی برای تضعیف گرایشات اسلامی مردم و تزریق فرهنگ سکولار خود در ایران کوتاهی نکرده است ضمن آنکه همیشه کم کاری هایی نیز در داخل وجود داشته است به این معنی که نظام هنوز در حوزه فکری و فرهنگی کار درخوری را که می توانسته انجام بدهد، انجامنداده است.
آیا نظام و سیستم حاکم بر کشور را نیز در جهت حرکت به سمت مقاصد اسلامی موفق می دانید؟
ج. اولا تردید نباید کرد که حرکت کلان نظام، با رهبری هوشمندانه و قاطعانه امام راحل و مقام معظم رهبری و خواست و مطالبه مردم، به سمت مقاصد عالیه اسلامی است؛ ما به این واقعیت افتخار می کنیم و معتقدیم امروز مشکل اساسی غرب و جریان سلطه با نظام جمهوری اسلامی بر سر همین است. مطمئنا اگر جمهوری اسلامی در این زمینه موفق نبود، آنها با تمام توان با ما خصومت نمی کردند.
ایران نه تنها در داخل، بلکه در سطح جهان در مسیر تحقق گام به گام اهداف اسلام ناب و تغییرات معادلات ناعادلانه جهانی قرار دارد و کسانی که خارج از ایران زندگی می کنند این مطلب را بهتر حس می کنند. ثانیا در زمینه سیستم ها و فرایندها، کارهای خوبی شروع شده لکن به دلایلی، از جمله وجود مهارکننده های قوی داخلی و خارجی، یا بخشی از این کارها از مسیر صحیح منحرف شده یا هنوز به نقطه مطلوب نزدیک نشده است. البته توجه بفرمایید که بی انصافی است اگر بگوییم کاری نشده یا نظام توفیقی نداشته است اما واقع بینی حکم می کند که بگوییم با نقطه مورد نظر فاصله زیادی داریم.
مثلا در نظام مالی و اقتصادی، با وجود اراده ای که همیشه برای تغییر در آن در بزرگان نظام وجود داشته است، نگذاشته اند کار به ثمر بنشیند. یک عده از سر نادانی یا ترس، یک عده به خاطر منافع نامشروعشان، و یک عده از سر دشمنی، جلوی اسلامی شدن مناسب نظام مالی و اقتصادی کشور را گرفته اند. با این حال، همین نظام مالی و اقتصادی، در جاهایی مبتنی بر احکام اسلامی پیش می رود و نمی توان گفت به کلی اسلامی نیست.
در تعلیم و تربیت یا آموزش عمومی، با اینکه نقدهایی هست اما کجا این نظام از جهات محتوایی، با نظام آموزش عمومی قبل از انقلاب و یا نظامات سایر کشورهای مسلمان قابل مقایسه است؟ همچنین در نظام آموزش عالی با وجود فشارهای سنگین جریان روشنفکری غربگرا در محیط های دانشگاهی، و همراهی بعضی عناصر مرعوب با آنها، اتفاقاتبزرگی افتاده لکن هنوز این اتفاقات به یک تحول بزرگ فکری- علمی تبدیل نشده است. بنابراین، عرض من این است که حرکت کلان کشور و سیاست های کلی نظام که حاکم بر این حرکت می باشد مبتنی بر اهداف اسلامی است ولی در زمینه تحول در سیستم ها و فرایندها، با عقب ماندگی هایی روبرو هستیم و کارهایی که شده یا می شود، با آنچه سزاوار است که بشود، همخوانی ندارد و همین امر زمینه ظهور یکسری تهدیدات را برای نظام اسلام فراهم کرده است که البته من معتقدم نظام از استعداد مقابله با این تهدیدات برخوردار است.
جنابعالی به یکسری مهارکننده اشاره کردید؛ لطفا کمی این مهار کننده ها را تشریح کنید.
مهارکننده ها یعنی عناصری که جلوی حرکت پرشتاب انقلاب را گرفته اند و یا سرعت آن را کاهش داده اند.
معمولا این مهارکننده ها داخلی هستند و حتی توسط دوستان انقلاب شکل می گیرند. در واقع، نبود فهم و درک عمیق از حرکت انقلاب، رعب و انفعال، بی عرضگی، دنیا گرایی و یا تعصبات جناحی زمینه ایجاد این مهارکننده ها در درون و توسط به ظاهر خودی ها را بوجود می آورد. البته این اقدامات بازدارنده یا کندکننده، جدای اقدامات فراوانی است که توسط دشمن برای جلوگیری از حرکت انقلاب طراحی می شود.
آیا حوزه و روحانیت بعد از انقلاب توانسته نقش حیاتی خود را به خوبی درک و محقق کند؟
حوزه و روحانیت با پیروزی انقلاب اسلامی، با حجم بی نظیری از توقعات روبرو شد که به دلایلی از عهده پاسخگویی سریع و مناسب به این حجم از توقعات برنیامد. یک دلیل بر می گشت به سابقه حوزه و روحانیت. شما می دانید که حوزه های علمیه شیعه در تاریخ معاصر، عمدتا در تنگنا و فشار بودند. این تنگناها و فشارها که بخصوص در دوران پهلوی اول و دوم به اوج خود رسید، مانع از رشد شایسته و متوازن حوزه در خیلی از عرصه هاشد.
دلیل دیگر، برمی گردد به عظمت انقلاب و نظام اسلامی و بی سابقه بودن آن در تاریخ غیبت معصوم (ع)، حوزه های علمیه هر قدر نیز که قوی بودند باز نمی توانستند به نیازهای این پدیده عظیم و بی سابقه پاسخ بدهند.
دلیل سوم هم بر می گشت به اولویت نشناسی ها و نبود وحدت و انسجام درونی در حوزه در جهت به میدان آوردن ظرفیت های حوزه برای پاسخگویی به انتظارات حائز اولویت انقلاب و نظام. همه اینها موجب شد که حوزه نتواند به نقش تاریخی و کلیدی خود چنان که درخور است بپردازد.
با همه اینها، حوزه از دهه 70 به بعد تدریجا خودشرا پیدا کرد و توانست خیلی سریع به سمت نقاط مطلوب حرکت کند. من قویا معتقدم که حوزه امروز با حوزه دهه 60 و 70 متفاوت است شرایط، روز به روز برای ایفای نقش کلیدی حوزه در نظام مهیا تر می شود. همین الان، ما
در عرصه آموزش با تحولات بزرگی در حوزه ها روبرو هستیم بطوریکه در هر رشته از علوم انسانی اسلامی ماننداقتصاد اسلامی، تعلیم و تربیت اسلامی، حقوق اسلامی، علوم سیاسی و غیره، دهها محقق برجسته تربیت شده است.
در میدان پژوهش، در این سالها، روزی نیست که شاهد انتشار چندین اثر علمی خوب و راهگشا از طرف حوزه در ارتباط با مسائل نوظهور فکری نباشیم. در تبلیغ دینی، حقیقتا حوزه پوست انداخته و در روشها و سبک های خود تغییرات معتنابهی را بوجود آورده است. در سال های گذشته در موسم های مذهبی مهم مانند محرم و صفر یا رمضان، بیش از 50 هزار مبلغ دینی عمدتا به شکل داوطلبانه به اقصی نقاط کشور سفر کرده و دهها روز کار تبلیغی
انجام داده اند؛ باید دید اگر این حرکت تبلیغی بزرگ نبود وضع فرهنگی کشور چگونه بود؟
بعضی تلاش می کنند با اشاره به گسترش سبک زندگی غربی یا نفوذ افکار و سیستم های غربی به کشور،دین در ایران را در مسیر فروپاشی معرفی کنند؛ نظر جنابعالی در این زمینه چیست؟
این سخنان وجاهت علمی ندارد و عموما حاکی از برداشت های سطحی و کاریکاتوری افراد از جامعه است.
مثلا اخیرا دیدم یکی از جامعه شناسان گفته بود "آغاز دومینوی فروپاشی دینی جمهوری اسلامی"! خیلی از این حرف تعجب کردم و برای گوینده آن متأسف شدم. خوب، شما با کدام مستنداتی به این جمعبندی رسیده اید؟ ما که در اظهارات شما استدلال یا مدرک و سندی ندیدیم؛ با کلی گویی و سخنان کلیشه ای که نمی توان درباره وضع یک جامعه پیچیده قضاوت کرد.
چرا حرف هایی می زنید که باب میل دشمن است یا زمینه یأس و نا امیدی جوانان متدین را فراهم می کند؟ به نظر من، درست است که ما در عرصه های فکری و فرهنگی با تهدیدات عظیمی روبرو هستیم و در مواردی هم، یا به دلیل سرمایه گذاری قوی و همه جانبه دشمن، یا به دلیل کم کاری و قصور ما، این تهدیدات عملی شده است لکن نظام و بیشتر مردم همچنان با قامت راست و با اعتماد به نفس بالا،پاسدار هویت و دارایی های دینی خود هستند و حتی ضمن مقاومت در برابر هجمه ها، هر از چندی دست به مواجهه مبتکرانه هم می زنند. برای مثال، همین قضیه نهضت تولید علم، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، علوم انسانی اسلامی، اقتصاد مقاومتی یا تمدن نوین اسلامی از مواردی است که در اوج فشارهای فکری و فرهنگی غرب در محیط های دانشگاهی مطرح شده و فراتر از اینکه از جنس مقاومت باشد، حمله به بنیان های فکری غرب است و الحمدلله با وجود مخالفت جریان روشنفکری سکولار، سال به سال به موفقیت نزدیک تر می شوند. البته اگر لازمباشد، من دهها نمونه دیگر از حرکت رو به جلوی نیروهای فکری انقلاب را می توانم مثال بزنم.
پس تغییرات ظاهری را باید چگونه تحلیل کرد؟
اولا اگر قرار بر وزن کشی ظاهری باشد، معلوم نیست وزن ظواهر دینی و انقلابی در کشور بالاتر از بقیه نباشدکه هست؛ ثانیا، تغییرات ظاهری تنها یک معیار برای سنجش دینداری یا انقلابیگری مردم است، نه تنها معیار؛ ثالثا،در این سالها شاهد حضور بخش عمده همین افراد دارای ظاهر متفاوت، در برنامه های دینی و انقلابی هستیم؛ با این وصف، باید کمی عمیق تر و عالمانه درباره مسائل اجتماعی ایران صحبت کرد و دچار عوام زدگی نشد.
واقعیت ایناست که نفوذ تاریخی اسلام و به طور خاص اسلام اجتماعی در ایران، فراتر از محاسبات و قدرت درک جریان روشنفکری سکولار است.
امروز بعضی معتقدند قشر خاکستری در ایران بیش از 60 درصد از جمعیت کشور را به خود اختصاص داده است، این مطلب را قبول دارید؟
به هیچ وجه قبول ندارم. خیلی از تحقیقات میدانی هم این ادعا را رد می کند. در بد بینانه ترین برداشت، 40 درصد از جمعیت کشور را قشر خاکستری تشکیل داده است با این ملاحظه که اولا تعریف قشر خاکستری در ایران با تعریف قشر خاکستری در کشورهای دیگر متفاوت است. ثانیا، قشر خاکستری در ایران به شدت متنوع است و لذا به سختی بتوان درباره آنها به یک قضاوت کلی دست یافت. البته قشر خاکستری در کشور ما عموما از گرایشات دینی و ملیگرایانه برخوردارند؛ یعنی فطرتا موحد و دارای علائق دینی و مذهبی هستند؛ در ایران، معروف است که حتی اقلیت های دینی هم دلباخته امام حسین (ع) هستند چه رسد به مسلمانان و شیعیانی که احیانا به شریعت اسلامی کم التفاتی هایی دارند. از طرف دیگر، عمده این قشر، میهن خود را دوست دارند و نمی خواهند ایران دچار اسارت، تحقیر و عقب ماندگی شود. به ویژه نسبت به گردنکشی بیگانه از خودشان نوعی غیرت نشان می دهند.
از این جهت، قشر خاکستری در ایران تا 50 درصد با عناصر انقلابی همسو به شمار می روند ولیکن طبیعیاست، هم تفاوت های ظاهری در آنها هست، و هم تفاوت های نگرشی و دشمن به همین جهت تلاش می کند از بین این قشر یارگیری کند.
فکر می کنید چقدر دستگاه های فرهنگی نظام در گسترش فرهنگ اسلامی و مقابله با نفوذ فرهنگ غربی کامیاب بوده اند؟
در این زمینه نمی توان حکم واحد داد، لکن آنچه مسلم است، دستاوردهای آنها در حد انتظار نیست. حتی من دستگاههای فرهنگی ای را سراغ دارم که هم اکنون در اوج ضعف و ناتوانی قرار دارند و حتما باید مورد نوسازی قرار بگیرند.
در کل، در این 38 سال بیش از حد امور فرهنگی را دولتی و حکومتی شده. این کار صحیحی نیست و البته هنوز برای جبران دیر نشده است. در حقیقت، تداوم انقلاب منوط به این است که مردم خودشان در میدان باشند و از جهات گوناگون پای انقلابشان بایستند.
در شرایط فعلی، جنابعالی چه راهکار کلانی را برای تقویت پاسداری از سیرت و روح انقلاب اسلامی و گسترش فرهنگ اسلامی و انقلابی معرفی می کنید؟
امروز می بایست جلوی یأس پراکنی و تضعیف روحیه نیروهای انقلابی را گرفت. این حرف ها که "دومینوی فروپاشی دینی جمهوری اسلامی آغاز شده" که با ژست واقع بینی هم گفته می شود، خیلی مضر است. نمی دانم چرا بعضی رسالتی جز نا امید کردن و آیه یاس خواندن برای خودشان قائل نیستند؟! باید توانایی های واقعی جبهه انقلاب را معرفی کرد و سطحی نگری ها و نگاه های تک جانبه به شرایط جبهه انقلاب را طرد کرد.
در حال حاضر، به لطف الهی نیروهای مردمی از توان و انگیزه خوبی برخوردارند و این، فرصت بزرگی را برای شکل گیری یک فصل فرهنگی تازه در کشور بوجود آورده است. ما در گذشته از یک جبهه منسجم مردمی محروم بودیم اما الان یک جبهه نسبتا منسجمی در حال شکل گیری است که چند هزار تشکل انقلابی پرانرژی در آن عضو هستند و با یک مدیریت قوی از جنس خودشان، می توان آنها را در مسیر تحول آفرینی قرار داد.
برای ضعف های دستگاههای فرهنگی چه باید کرد؟
همانطور که عرض کردم، بخشی از مجموعه های فرهنگی باید نوسازی شوند؛ مدیر بعضی نهادها باید حتما تغییر کنند و عناصر تازه نفس، توانا و دارای تفکر روشن جای آنها را بگیرند؛ از طرف دیگر، نظارت محتوایی بر روی دستگاههای فرهنگی یا نیست یا خیلی ضعیف و پر اشکال است که باید رفع شود؛ از همه مهم تر، باید جلوی جناحی شدن دستگاههای فرهنگی را گرفت. سیاست بازی در مجموعه های فرهنگی وابسته به دولت ها حقیقتا فرهنگ را در اوج مظلومیت قرار داده است. معمولا وقتی دولت ها در اقدامات اقتصادی خود با ناکامی روبرو می
شوند، به جان فرهنگ می افتند و تا می توانند تلاش می کنند از عواطف و احساسات مردم در عرصه های فرهنگی و هنری در چارچوب منافع خود سوء استفاده کنند. خیلی از دوگانگی ها در فرهنگ، محصول همین سیاست زده شدن فرهنگ است. مردم باید توی دهن کسانی بزنند که از فرهنگ برای بازی با افکار عمومی و دست یابی به منافع پوچ خود سوء استفاده می کنند.
دیدگاه تان را بنویسید