خبرگزاری فارس: تعبیر امام غایب، از حرکتی در فضای دشوار و متفاوت خبر میدهد. او هدایتگری است که باید عرض عریض مسئولیتهای امام را در شرایطی بر دوش بگیرد که گمنام و ناشناخته است. چنین مدیریتی چگونه ممکن میشود؟ این پژوهش بنا دارد تصویری اجمالی از این شیوه مدیریت ارائه کند؛ تصویری مبتنی بر مستندات روایی و تشرفات معتبر. مهمترین یافتۀ این پژوهش، درک حضور مؤثر امام در میان ماست. او را میبینیم، اما نمیشناسیم. او سرپرستی ما را رها نکرده و به فراموشی نسپرده است. با دست تدبیر اوست که جمعهایی شکل میگیرد و توطئههایی خنثی میشود. اوست که در بزنگاههای زندگی فردی و اجتماعی دستگیر ماست تا اسیر مصیبتها نشویم و به دست دشمن، از پای درنیاییم. مقدمه پیشتر در بحث «مدیریت از فرادست بر پایه مبانی» کوشیدیم بر پایه مبانی اعتقادی شیعه در بحث امامت به تخمین شیوههای مدیریت امام عصر(عج) در تداوم و توسعه حرکت جامعه شیعی دست یابیم. اکنون باید تخمین شیوهها را با بررسی مستندات موجود درباره رفتارهای حجتخدا(عج) در عصر غیبت تکمیل کرد. مستنداتی که رفتارهای امام عصر(عج) را توضیح میدهد بر دو دستهاند: اول، کلماتی که از معصومان
در تبیین شیوه عمل او وارد شده است؛ سخنانی که گاه به طور مستقیم از احوالات امام دوازدهم(عج) سخن گفتهاند و گاه تصویری کلی از نقش حجتهای الهی ارائه کرده و از چگونگی رفتار حجتهای پنهان خبر دادهاند. دوم، توصیفاتی است که افراد تشرفیافته در عصر غیبت از سخنان و رفتارهای امام دوازدهم(عج) داشتهاند. این توصیفات میتواند مبنایی برای تخمین و حدس، تلقی شده و در کنار سایر قرائن به ترسیم شیوه مدیریت امام عصر(عج) کمک کند. استنباط علمی از مستندات فوق نیازمند رعایت قواعدی است که در اصول فقه از آن گفتگو شده است. استنباط از روایات، محتاج اثبات صدور و تحلیل مفاد متن است که البته در صورت وجود تفاوت در نقل متن، احراز عبارات معصوم(ع) نیاز دیگری است که برای اطمینان از نتیجه و امکان اسناد و استناد باید برای آن پاسخی داشت. استنباط از تشرفات با مشکلات بیشتری همراه است؛ زیرا در این منقولات از دیدار فردی سخن گفته میشود که وجود واقعی او و تطبیق آن بر امام عصر(عج) به سادگی امکانپذیر نیست. چه بسیارند حکایتهایی که ریشه در توهمات و آرزوهای فرد داشته و از خارج خبری نمیدهد و چه فراواناند جوانمردانی که به یاری دیگران شتافته و
چهره پوشیده میدارند! نباید فراموش کرد که ادعای تشرف میتواند از انگیزههایی چون جلب توجه یا فریبکاری برخوردار باشد و حاصل بافتههای دل و ذهنی مریض را در لباس واقعیت عرضه کند. افزون بر این همه، زبان رفتار چندان گویا نبوده و شرایط فرد تشرفیافته نیز غالباً بر ما روشن نیست؛ رفتارهای امام در موردی خاص نمیتواند بیانگر قواعد و اصولی باشد که امام در تدابیر خود بر آن تکیه دارد؛ بلکه این رفتارها هستند که بر اساس آن قواعد و اصول توضیح یافته و از اجمال بیرون میآید. تکیه بر مضامین تشرفات صرفاً با عبوری موفق از ارزیابیهای فوق ممکن خواهد بود. پنهان ماندن حجتخدا(عج) و پوشیدگی کار او خواستۀ حق است و تشخیص دقیق مسیر حرکت او خارج از توان ماست. مطلوب این مقال وصول به تصویری است کلی از شیوهها و روشهایی که امام غایب برای تداوم و توسعه حرکت دینی بهکار میگیرد. 1 . مستندات روایی غیبت، عصر پوشیدگی حجتخدا(عج) و مدیریت پنهان مردم است. این پوشیدگی و پنهانکاری موجب شده به ندرت بتوان بیانی یافت که به صراحت از چگونگی مدیریت امام سخن گفته باشد. اما برخی روایات حاوی نکات مهمی در این زمینه هستند که در ادامه باید از سند، متن
و تحلیل مفاد آنها گفتوگو کنیم. یکم. ضرورت حجت حتی در شرایط استتار و غیبت ضرورت حجت مضمونی است که روایات متواتر بر آن دلالت دارد (صفار، 1404: ج1، 484 - 489؛ کلینی، 1407: ج1، 177 - 180؛ حر عاملی، 1425: ج1، 131 - 145). این روایات حضور حجت را در همه شرایط ضروری دانسته و همراهی او را برای هر کس لازم شمرده است. برخی اخبار به صراحت این سخن را شامل حجتهای غایب نیز دانسته و نقشهای او را مشخص کرده است. عَنْ أَبِی حَمْزَه عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) مِمَّنْ یُوثَقُ بِهِ: أَنَّ أَمِیرالْمُؤْمِنِینَ(ع) تَکَلَّمَ بِهَذَا الْکَلَامِ وَ حُفِظَ عَنْهُ وَ خَطَبَ بِهِ عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَه: اللَّهُمَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لَکَ مِنْ حُجَجٍ فِی أَرْضِکَ حُجَّه بَعْدَ حُجَّه عَلَى خَلْقِکَ یَهْدُونَهُمْ إِلَى دِینِکَ وَ یُعَلِّمُونَهُمْ عِلْمَکَ کَیْلَا یَتَفَرَّقَ أَتْبَاعُ أَوْلِیَائِکَ ظَاهِرٍ غَیْرِ مُطَاعٍ أَوْ مُکْتَتَمٍ یُتَرَقَّبُ إِنْ غَابَ عَنِ النَّاسِ شَخْصُهُمْ فِی حَالِ هُدْنَتِهِمْ فَلَمْ یَغِبْ عَنْهُمْ قَدِیمُ مَبْثُوثِ عِلْمِهِمْ وَ آدَابُهُمْ فِی
قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ مُثْبَتَه فَهُمْ بِهَا عَامِلُونَ. وَ یَقُولُ(ع) فِی هَذِهِ الْخُطْبَه فِی مَوْضِعٍ آخَرَ فِیمَنْ هَذَا وَ لِهَذَا یَأْرِزُ الْعِلْمُ إِذَا لَمْ یُوجَدْ لَهُ حَمَلَه یَحْفَظُونَهُ وَ یَرْوُونَهُ کَمَا سَمِعُوهُ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ یَصْدُقُونَ عَلَیْهِمْ فِیهِ اللَّهُمَّ فَإِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّ الْعِلْمَ لَا یَأْرِزُ کُلُّهُ وَ لَا یَنْقَطِعُ مَوَادُّهُ وَ إِنَّکَ لَا تُخْلِی أَرْضَکَ مِنْ حُجَّه لَکَ عَلَى خَلْقِکَ ظَاهِرٍ لَیْسَ بِالْمُطَاعِ أَوْ خَائِفٍ مَغْمُورٍ کَیْلَا تَبْطُلَ حُجَّتُکَ وَ لَا یَضِلَّ أَوْلِیَاؤُکَ بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَهُمْ بَلْ أَیْنَ هُمْ وَ کَمْ هُمْ أُولَئِکَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً؛ (کلینی، 1407: ج1، 339) یکى از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) _ که مورد اطمینان است _ میگوید: این سخن را امیرالمؤمنین(ع) روى منبر مسجد کوفه فرموده و از او بیاد مانده است: بارخدایا، همانا ناچار حجتهایى از جانب تو روى زمینت لازم است که یکى پس از دیگرى براى (راهنمایى) آفریدگانت بیایند و ایشان را به دینت رهبرى کنند و علم تو را به آنان بیاموزند، تا
پیروان اولیای تو پراکنده نشوند. آن حجت یا آشکاری است که فرمانش نمیبرند، یا پنهانی است که انتظارش را میکشند. اگر در حال صلح _ یا هدایتشان _ پیکر او از مردم نهان باشد، دانش دیرین و نشریافتهشان از مردم نهان نیست، و آدابشان در دلهاى مؤمنان پابرجاست و طبق آن عمل کنند. و در جاى دیگر از همین خطبه میفرماید: ولى این [عمل به آداب ایشان] در چه کسانی است؟ (یعنى چقدر عده آنها کم است) و همین است که بساط علم برچیده میشود هنگامی آن را حاملانی نباشد، که همانگونه که از دانشمندان شنیدهاند که حفظ و روایتش کرده و بر آنان در این سخن صداقت ورزند. بارخدایا، من میدانم که بساط علم برچیده نمیشود و مایه هایش از میان نمیرود و تو زمینت را از حجتى براى خلقت خالى نمیگذارى، چه آشکار و غیرمطاع یا ترسان و پنهان باشد تا حجت تو باطل نشود و دوستانت بعد از آنکه هدایتشان کردى گمراه نگردند، ولى کجایند ایشان و چقدرند ایشان؟ آنها کمترین شماره و بالاترین ارزش را نزد خدا دارند. علی(ع) در این سخن وجود حجتها و در پی هم آمدن آنها را امری ناگزیر میداند؛ زیرا آدمیان به این هدایت و به استمرار آن نیازمندند؛ نیاز به هدایت به طرحی برای
زندگی _ دین _ و آموختن آگاهیهایی که برای سلوک در این هستی پررمز و راز به آن محتاجاند. استمرار خط هدایت است که باعث میشود تا آنان که اطاعت و تبعیت را پذیرفتند دچار تفرق و جدایی نشده، بر محور حجت اجتماع کنند. حجتهای خدا در دورهای که حرکتها به سکون بدل شده (هدنه) یا آشکارند و مردم فرمانشان نمیبرند یا پنهاناند و آمدنشان را انتظار میکشند. اینان اگر خود به دیده نیایند حاصل آموزشهای دیرینشان در درون آدمهاست و در دل مؤمنان، آداب ایشان ثبت شده و بدان عمل میکنند. علی(ع) در ادامه از کمی همراهان میگوید و از برچیده شدن بساط علم با نبودن حاملان. اما این وعده را میدهد که مایههای علم همچنان باقی خواهد ماند؛ زیرا خدا زمین را از حجت خالی نمیگذارد، حجتهایی آشکار که فرمانش نبرند یا پنهان ترسان. اینان باعث میشوند حجتهای حق باطل نشده و دوستان حق گم نشوند. در سخن علی(ع)، حجتهای حق اگرچه پنهان باشند از شئون مختلفی برخوردارند؛ او جانشین رسول(ص) است و مسئول: 1. هدایت مردم به دین خدا است و 2. آموختن آگاهیهایی است که در قالب بینات، کتاب و میزان برای مردم نازل شده است. این آگاهیها با رسولان الهی فرستاده شده و
3. امام مسئول حفظ خط انتقال آگاهیهاست (نک: حر عاملی، 1425: ج1، 135 - 137). برای مورد ششم و سوم به بیانات دیگری نیز میتوان اشاره کرد؛ مانند: «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ(ع) أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللهَ لَمْ یَدَعِ الْأَرْضَ إِلَّا وَ فِیهَا عَالِمٌ یَعْلَمُ الزِّیَادَه وَ النُّقْصَانَ فِی الْأَرْضِ فَإِذَا زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُمْ وَ إِذَا نَقَصُوا أَکْمَلَهُ لَهُمْ فَقَالَ: خُذُوهُ کَامِلًا وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَالْتَبَسَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَمْرُهُمْ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ؛ از ابوبصیر نقل شده است که امام صادق(ع) فرمود: به راستی خدا زمین را از اینکه عالمی در آن باشد وانمیگذارد؛ عالمی که به هنگام زیادهروی مؤمنان، آنان را به مسیر بازگرداند و هنگام کوتاهی کارشان، آن را برایشان به کمال رسانده و بگوید که آن را کامل به کار بگیرید و اگر چنین نبود کار مؤمنان برایشان دچار ابهام شده و میان حق و باطل فرق نمیگذاردند.» (صفار، 1404: ج 1، 331). سند صحیح است. مشابه آن از امام صادق(ع) (صدوق، 1395: ج1، 203) و همچنین از امام باقر(ع) (همو: 205) نقل شده است که
فرمود: «وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَاخْتَلَطَتْ عَلَى النَّاسِ أُمُورُهُمْ؛ و اگر چنین نبود کارهای مردم بر ایشان در هم میآمیخت.» 4. او وارث همه خوبها و خوبیهایی است که از اولیای خدا بر جای مانده است. 5. او باید از رابطههای خوبی که در سایه هدایت رسولخدا(ص) شکل گرفته مراقبت کند و از دوستان حق حراست نماید. در نهجالبلاغه در تعبیری مشابه میخوانیم: کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ. اللَّهُمَّ بَلَى، لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلهِ بِحُجَّه إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ؛ (شریف رضی، 1414: 497؛ ثقفی، 1395: ج1، 153) علم اینگونه با مرگ حاملانش مى میرد. آرى خدایا، زمین از کسى که به حجّتی براى خدا قیام کند تهى نمى ماند؛ آشکار و مشهور، یا ترسان و پنهان، تا دلایل الهى و بیّناتش باطل نشود. در این سخن به شأن دیگر حجتهای حق اشاره شده که 6. حراست از بینات خداست. بدون او حجتهای خدا و تبیینهای او بیاثر شده و زمین از هدایت تهی میشود. روایات از نقشهای دیگر حجتهایخدا خبر داده و گاه بر شمول آن نسبت به حجت غایب تصریح
کردهاند. شئون و نقشهایی مانند: 7. جلوگیری از زیادهروی و کوتاهیهای بندگان در دین خدا: الحسین بن أبی حمزه الثمالی عن أبیه قال: سمعت أباجعفر(ع) یقول: لا تخلو الأرض إلّا و فیها رجل منا یعرف الحق فإذا زاد الناس فیه قال قد زادوا و إذا نقصوا منه قال قد نقصوا، و إذا جاءوا به صدقهم و لو لم یکن ذلک کذلک لم یعرف الحق من الباطل؛ (برقی، 1371: ج1، 236) حسین بن ابیحمزه ثمالی از پدرش نقل میکند که شنیدم امام باقر(ع) میفرمود: زمین خالی نخواهد بود از اینکه مردی از ما در آن باشد که حق را بشناسد؛ هنگامی که مردم در آن بیفزایند بگوید که افزودهاند و هنگامی که از آن بکاهند بگوید که کاستهاند و هنگامی که حق را بیاورند آنان را تصدیق کند و اگر اینگونه نبود حق از باطل شناخته نمیشد. 8. تداوم سیره ائمه پیشین: عن أبی عبیده عن أبی عبداللّه(ع) فی حدیث قال: إنه لن یهلک منّا إمام قط إلّا ترک من بعده من یعلم مثل علمه، و یسیر بمثل سیرته، و یدعو إلى مثل الذی دعا إلیه ؛ (صفار، 1404: ج1، 259) ابوعبیده از امام صادق(ع) در حدیثی نقل کرده است که فرمود: هرگز از ما امامی نمیمیرد، جز آنکه پس از خویش کسی مانند خود را برجای گذارده باشد؛
همانند او آگاه باشد، به مانند او رفتار کند و به آنچه که بدان میخواند دعوت کند. 9. تحقق بندگی خدا: عن سلیمان بن مهران الاعمش: قال الصادق(ع) وَ لَمْ تخلو [تَخْلُ ] الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّه اللَّهِ فِیهَا ظَاهِرٌ مَشْهُورٌ أَوْ غَائِبٌ مَسْتُورٌ وَ لَا تَخْلُو إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَه مِنْ حُجَّه لِلهِ فِیهَا وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یُعْبَدِ اللَّهُ؛ از سلیمان بن مهران نقل شده است که امام صادق(ع) فرمود: زمین از زمانی که خدا آدم را آفرید از حجتی از جانب خدا خالی نمانده است؛ آشکار شناخته شده یا پنهان پوشیده و تا روز برپایی قیامت نیز از حجتی برای خدا خالی نخواهد ماند و اگر چنین نبود خدا بندگی نمیشد. 10. اصلاح زمین و مردم آن: الحسن بن زیاد قال: سمعت أباعبداللّه(ع) یقول: إن الأرض لا تخلو من أن یکون فیها حجه عالم، إن الأرض لا یصلحها إلّا ذلک و لا یصلح الناس إلّا ذلک ؛ حسن بن زیاد نقل کرده است که شنیدم امام صادق(ع) میفرمود: زمین خالی نمیماند از اینکه در آن حجتی عالم باشد، زمین را جز این اصلاح نمیکند و مردم را جز این اصلاح نخواهد کرد. دوم. روایات انتفاع از قائم در غیبت دسته دوم
روایاتی است چگونگی بهرهمندی از حضور حجتخدا را با تشبیهی ساده، اما دقیق بیان میکند: 1. عن الحجه(عج): وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِی فِی غَیْبَتِی فَکَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَیَّبَتْهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ وَ إِنِّی لَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ؛ (صدوق، 1395: ج2، 485) شکل بهرهمندی از من در غیبتم همانند بهرهمندی از خورشید است، هنگامی که ابر آن را از دیده پنهان کند و من به راستی موجب امنیت برای اهل زمین هستم، همانگونه که ستارگان موجب امنیت برای اهل آسماناند. 2. قَالَ سُلَیْمَانُ : فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ(ع): فَکَیْفَ یَنْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّه الْغَائِبِ الْمَسْتُورِ؟ قَالَ: کَمَا یُنْتَفَعُ بِالشَّمْسِ إِذَا سَتَرَهَا السَّحَابُ ؛ (صدوق، 1376: 186؛ فتال نیشابوری، 1375: ج1، 199) سلیمان میگوید: به امام صادق(ع) گفتم: پس چگونه مردم از حجت پنهان پوشیده بهره میبرند؟ فرمود: همانگونه که از خورشید، هنگامی که ابر آن را میپوشاند بهره میبرند. 3. قَالَ جَابِرٌ: فَقُلْتُ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَهَلْ یَقَعُ لِشِیعَتِهِ الِانْتِفَاعُ بِهِ فِی
غَیْبَتِهِ؟ فَقَالَ: إِی وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّه إِنَّهُمْ یَسْتَضِیئُونَ بِنُورِهِ وَ یَنْتَفِعُونَ بِوَلَایَتِهِ فِی غَیْبَتِهِ کَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّلَهَا سحابٌ؛ (صدوق، 1395: ج1، 253) جابر میگوید: به او گفتم: ای رسولخدا، آیا برای شیعۀ او بهرهمندی از او در غیبتش رخ خواهد داد؟ فرمود: آری، قسم به آنکه مرا به پیامبری برانگیخت، به راستی آنان از نورش نور میگیرند و از سرپرستی او در غیبتش بهره میبرند، همانند بهره مردم از خورشید، گرچه ابر آن را پوشانیده باشد. مرحوم مجلسی در توضیح این تشبیه بیانی دقیق دارد. او در توضیح وجه شباهت میان بهرهمندی از خورشید و بهرهمندی از حجت به هشت نکته اشاره میکند (مجلسی، 1403: 92 - 93): 1. نور وجود، علم و هدایت توسط امام(ع) به آفریدگان میرسد. 2. او همانند خورشیدی پوشیده است که شیعیان مخلص منتظرند تا ظاهر شده و بهرهمندی از او افزایش یابد. 3. کسی که وجود او را انکار میکند همانند کسی است که وجود خورشید پوشیده را با وجود همه قرائن نمیپذیرد. 4. غیبت خورشید گاه برای بندگان خدا مناسبتر و به مصلحت نزدیکتر است. 5. ظهور او برای ضعیفان
همانند ظهور خورشید برای چشمهای ناتوان است؛ چنین ظهوری به نابینایی ناظران میانجامد. 6. خورشید گاه از زیر ابر بیرون آمده و برخی او را میبینند، همانگونه توفیق تشرف برای برخی در غیبت حضرت حاصل میشود. 7. آنان همانند خورشید برای همه مفیدند، مگر آنها که از هر گونه بصیرتی محروماند. 8. مردم به اندازهای که موانع را از خود برطرف کنند از خورشید وجود امام بهره میگیرند. اگرچه توضیحات مرحوم مجلسی زیباست، اما استناد آن به روایت و ادعای مراد بودن تمامی این نکات دشوار است. آنچه مسلم است امام به خورشید و بهرهمندی مردم از امام غایب به بهرۀ آنان از خورشیدی تشبیه شده که در پس ابرها قرار گرفته است. تفاوت امام غایب و امام حاضر تنها در پوشیدگی و مانع بودن ابرها از رؤیت آن است. با واکاوی تشبیه مزبور، میتوان نقشهای خورشید در زندگی مردم را در شکلی معنوی به امام نسبت داد؛ روشن کردن فضای زندگی، ایجاد گرما و حرارت، فراهم آوردن زمینه رویش و سبزی و همچنین گندزدایی و حفظ محیط از بسیاری از آلودگیها؛ مهمترین انتفاعات مردم از خورشید در چنین اموری است و در پس ابر قرار گرفتن خورشید مانع از هیچیک از انتفاعات یادشده نخواهد بود.
آری، ابرها نور فضا را کمتر کرده و گرمای آن را کاهش میدهند و سیمای خورشید را میپوشانند، اما خورشید همۀ نقش پررنگ خویش را در زندگی مردم حفظ میکند. امام غایب همه نقشهای امام ظاهر را برعهده دارد، اما در پس پرده ابرهای غیبت. سوم. روایات شباهت قائم(عج) با یوسف نبی(ع) بخشی از روایات مهدویت، از سنتهایی مشترک و شباهتهایی خبر میدهند که میان امام مهدی(عج) و برخی پیامبران وجود دارد. در میان این شباهتها، شباهت امام(ع) به یوسف نبی(ع) ارتباطی خاص با بحث ما دارد (نک: کوفی؛ 1424: 104، فضائل امیرالمؤمنین؛ صدوق، 1395: ج1، 317 و 327؛ طوسی، 1411: 103؛ نعمانی، 1397: 163؛ ابنبابویه، 1404: 93). این روایات از شباهتهایی میان امام(ع) و حضرت یوسف(ع) سخن گفتهاند که نگاهی کاملاً متفاوت را به شیوه زیست امام(ع) در عصر غیبت ارائه میدهد: 1. عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) یَقُولُ: إِنَّ فِی صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ شَبَهاً مِنْ یُوسُفَ(ع). قَالَ: قُلْتُ لَهُ: کَأَنَّکَ تَذْکُرُهُ حَیَاتَهُ أَوْ غَیْبَتَهُ؟! قَالَ: فَقَالَ لِی: وَ مَا یُنْکَرُ مِنْ ذَلِکَ هَذِهِ الْأُمَّه أَشْبَاهُ
الْخَنَازِیرِ. إِنَّ إِخْوَه یُوسُفَ(ع) کَانُوا أَسْبَاطاً أَوْلَادَ الْأَنْبِیَاءِ تَاجَرُوا یُوسُفَ وَ بَایَعُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ هُمْ إِخْوَتُهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ فَلَمْ یَعْرِفُوهُ حَتَّى قَالَ: أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی فَمَا تُنْکِرُ هَذِهِ الْأُمَّه الْمَلْعُونَه أَنْ یَفْعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِحُجَّتِهِ فِی وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ کَمَا فَعَلَ بِیُوسُفَ؟ إِنَّ یُوسُفَ(ع) کَانَ إِلَیْهِ مُلْکُ مِصْرَ وَ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ وَالِدِهِ مَسِیرَه ثَمَانِیَه عَشَرَ یَوْماً فَلَوْ أَرَادَ أَنْ یُعْلِمَهُ لَقَدَرَ عَلَى ذَلِکَ لَقَدْ سَارَ یَعْقُوبُ(ع) وَ وُلْدُهُ عِنْدَ الْبِشَارَه تِسْعَه أَیَّامٍ مِنْ بَدْوِهِمْ إِلَى مِصْرَ فَمَا تُنْکِرُ هَذِهِ الْأُمَّه أَنْ یَفْعَلَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ بِحُجَّتِهِ کَمَا فَعَلَ بِیُوسُفَ أَنْ یَمْشِیَ فِی أَسْوَاقِهِمْ وَ یَطَأَ بُسُطَهُمْ حَتَّى یَأْذَنَ اللَّهُ فِی ذَلِکَ لَهُ کَمَا أَذِنَ لِیُوسُفَ قَالُوا: أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ؟ قالَ: أَنَا یُوسُفُ؛ (کلینی، 1407: ج1، 336؛ نعمانی، 1397: 163) سدیر صیرفى میگوید: شنیدم امام صادق(ع) میفرمود:
همانا صاحب الامر(عج) به حضرت یوسف(ع) شباهتهایى دارد. به حضرت عرضکردم: گویا امر زندگى یا امر غیبت آن حضرت را یاد میکنید؟! فرمود: خوک وشان این امت چه چیز را انکار میکنند؟! همانا برادران یوسف نواد گان و فرزندان پیغمبران بودند و با او [در مصر] تجارت و معامله کردند و سخن گفتند. به علاوه، ایشان برادر او و او برادر آنان بود، با وجود این همه او را نشناختند تا آنکه خودش گفت: «من یوسفم و این برادر من است.» پس چرا لعنت شدگان این امت انکار میکنند که خداى عز و جل در زمانى با حجت خود همان کند که با یوسف کرد؟ همانا یوسف سلطان مصر بود و فاصله میان او و پدرش 18 روز راه بود؛ اگر میخواست پدرش را بیاگاهاند میتوانست. یعقوب و فرزندانش پس از دریافت مژدۀ یوسف، فاصله میان ده خود و شهر مصر را در مدت نه روز پیمودند. پس این امت چرا انکار میکند که خداى _ جل و عز _ با حجت خود همان کند که با یوسف کرد، به طورى که او در بازارهاى ایشان راه رود و پا روى فرش آنها گذارد تا خدا درباره او اجازه دهد، چنانکه به یوسف اجازه فرمود و آنها گفتند آیا به راستی تو یوسف هستى؟! فرمود: من یوسفم. روایت سدیر از این نکته مهم پرده برمیدارد که
امام عصر(عج) در زمان غیبت به میان مردم آمده و با آنان معاشرت دارد. آنان او را میبینند و با او مراوده دارند، اما از شخصیت او بیخبرند. شباهت امام عصر(عج) و یوسف(ع) جنبههای دیگری نیز دارد که در برخی روایات به آن اشاره شده است: 2. ... إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(ع) قَالَ عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَه: إِنَّ مِنْ وَرَائِکُمْ فِتَناً مُظْلِمَه عَمْیَاءَ مُنْکَسِفَه لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا النُّوَمَه. قِیلَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ! وَ مَا النُّوَمَه؟ قَالَ: الَّذِی یَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَا یَعْرِفُونَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّه لِلهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَکِنَّ اللَّهَ سَیُعْمِی خَلْقَهُ عَنْهَا بِظُلْمِهِمْ وَ جَوْرِهِمْ وَ إِسْرَافِهِمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ سَاعَه وَاحِدَه مِنْ حُجَّه لِلهِ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا وَ لَکِنَّ الْحُجَّه یَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَا یَعْرِفُونَهُ کَمَا کَانَ یُوسُفُ یَعْرِفُ النَّاسَ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ. ثُمَّ تَلَا: یا حَسْرَه عَلَى الْعِبادِ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ؛ (نعمانی، 1397: 141)
امیرالمؤمنین بر منبر کوفه فرمود: در پشت سر شما فتنه هایى است تاریک و کورىآفرین و بى نور و از آن فتنه ها کسی بهجز «نومه» نجات نمى یابد. عرض شد: ای امیرمؤمنان، «نومه» چیست؟ فرمود: کسى که مردم را بشناسد ولى مردم او را نشناسند. و بدانید که زمین از حجّت خدا خالى نمى ماند، ولى خداوند به زودى مردم را به سبب ستم و تعدّى و اسراف بر خودشان از دیدار او کور خواهد کرد و اگر زمین یک ساعت از حجّت خدا خالى بماند، اهل خود را فرو مى برد؛ ولى آن حجّت خدا مردم را مى شناسد و مردم او را نمى شناسند، همانطور که یوسف مردم را مى شناخت، ولى آنان او را نمى شناختند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «چه حسرتى بندگان را که هیچ فرستاده براى آنان نیامد، مگر آنکه او را مسخره میکردند!» این روایت مضمون آیه فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ را _ که در توصیف رابطه یوسف و برادران است _ در حق امام زمان(عج) نیز ثابت میداند. در فقره پایانی، رفتار مردم با امام ناشناخته بهسان رفتاری تلقی شده که مردم با پیامآوران الهی داشته و آنان را به استهزا میگرفتند. همچنین روایت مزبور ریشه ناشناخته ماندن امام(ع) را ظلم، جور و اسراف مردم بر خویشتن دانسته
است. این گناهان چشمها را نابینا کرده و مانع از رویت نور حجت خدا میشود. او آشکار و در میان ماست و این ماییم که نابیناییم و نور او را نمییابیم. دیدهای خواهم که باشد شهشناس تا شناسد شاه را در هر لباس 2. عن الباقر(ع): یَا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِمٍ! إِنَّ فِی الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ شَبَهاً مِنْ خَمْسَه مِنَ الرُّسُلِ ... وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ فَالْغَیْبَه مِنْ خَاصَّتِهِ وَ عَامَّتِهِ وَ اخْتِفَاؤُهُ مِنْ إِخْوَتِهِ وَ إِشْکَالُ أَمْرِهِ عَلَى أَبِیهِ یَعْقُوبَ(ع) مَعَ قُرْبِ الْمَسَافَه بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَبِیهِ وَ أَهْلِهِ وَ شِیعَتِهِ؛ (صدوق، 1395: ج1، 327) از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمود: ای محمد بن مسلم، در قائم خاندان پیامبر(ص) شباهتی با پنج پیامبر است... و اما شباهت با یوسف بن یعقوب(ع) غیبت از خانواده و عموم مردم و پنهان بودن از برادرانش و مشکل بودن کارش بر پدرش یعقوب(ع) با وجود نزدیکی فاصله میان او و پدر و خانواده و پیروانش است. امام مهدی(عج) مانند یوسف(ع) با دیگران فاصله کمی دارد، اما همانند او مجاز نیست پرده را کنار زده و خود را معرفی کند: 3. عن الصادق(ع): إن
فی صاحب هذا الأمر سنناً من الأنبیاء سنه من ... و سنه من یوسف ... و أما سنه من یوسف فالستر، یجعل الله بینه و بین الخلق حجاباً یرونه و لا یعرفونه؛ (راوندی، 1409: ج2، 936) از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: در صاحب این امر سنتهایی از انبیاء است؛ سنتی از ... و سنتی از یوسف ... و سنت از یوسف، پوشیدگی است. خداوند میان او و مردم پردهای قرار داده که او را دیده و نمیشناسند. امام(ع) از حجابی الهی نیز برخوردار است که مانع از شناخت او میشود؛ او را کسی ندیده و سیمای او بر مردم ناآشناست. برای شناسایی او هیچ ابزار و قرینه ظاهری در دست نیست. امر حق به غیبت از همگان آن هم از کودکی و برای مدتی طولانی هرگونه امکان شناسایی را از بین برده است. روایات فوق، پاسخی است به سؤال از فضای زندگی امام عصر(عج)؛ او در میان ماست، او را میبینیم اما نابینا از دیدن نور اوییم. غیبت طولانی و فقدان هرگونه توصیف دقیق از سیمای او راهی برای شناسایی او بر جای نگذاشته است. آری، هنگامی که از چهره پرده برگیرد، با تعجب خواهیم پرسید که آیا این چهرۀ آشنا، همان یوسف زهراست؟ چهارم. روایات نُوَمه تعبیر «نومه» عنوانی است غریب که در چند روایت از آن
سخن گفته شده است؛ عنوانی که با آن از بزرگانی یاد میشود که با چهرههایی ناشناس، نقش اجتماعی بزرگی بر دوش میگیرند؛ کسانی که مردمشناسند، اما خود نمایشی ندارند و به چشم نمیآیند. 1. عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) : طُوبَى لِکُلِّ عَبْدٍ نُوَمَه لَا یُؤْبَهُ لَهُ یَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَا یَعْرِفُهُ النَّاسُ یَعْرِفُهُ اللَّهُ مِنْهُ بِرِضْوَانٍ أُولَئِکَ مَصَابِیحُ الْهُدَى یَنْجَلِی عَنْهُمْ کُلُّ فِتْنَه مُظْلِمَه وَ یُفْتَحُ لَهُمْ بَابُ کُلِّ رَحْمَه لَیْسُوا بِالْبُذُرِ الْمَذَایِیعِ وَ لَا الْجُفَاه الْمُرَاءِینَ؛ (کلینی، 1407: ج2، 225) امیرمؤمنان(ع) فرمود: خوشا هر بنده گمنامى را که به او اعتنا نکنند، مردم را بشناسد و مردم او را نشناسند، خدا او را به رضامندى از وى بشناسد. آنها چراغهاى هدایتاند؛ هر فتنه ظلمانى از آنها برطرف گردد و در هر رحمت به روى آنها گشوده شود، نه پردهدرانِ فاشکناند و نه ناسپاسانِ خودنما. 2. عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) : طُوبَى
لِعَبْدٍ نُوَمَه عَرَفَهُ اللَّهُ وَ لَمْ یَعْرِفْهُ النَّاسُ أُولَئِکَ مَصَابِیحُ الْهُدَى وَ یَنَابِیعُ الْعِلْمِ یَنْجَلِی عَنْهُمْ کُلُّ فِتْنَه مُظْلِمَه لَیْسُوا بِالْمَذَایِیعِ الْبُذُرِ وَ لَا بِالْجُفَاه الْمُرَاءِینَ؛ (همو) از ابوبصیر نقل شده است که شنیدم امام صادق(ع) میفرمود: رسولخدا(ص) فرموده است: خوشا به حال بنده گمنامی که خدا او را شناخته و مردم نشناختهاند. اینان چراغهای هدایتاند و چشمههای علم، از ایشان هر فتنه ظلمانی برطرف میشود؛ نه فاشکنندگانِ پردهدراند و نه ناسپاسانِ خودنما. از اینرو ناشناختهاند که اگر حاضر باشند، مورد توجه نیستند و اگر ناپدید شوند، کسی پیجوی آنان نمیشود (شریف رضی، 1414: 149). اینان در ظاهر با مردم همراهاند، اما در دل و رفتار همراهیشان نمیکنند. رهبران هدایت، چراغهای آگاهی و چشمههای علماند و نشانههای راه برای شبروان. ناشناختگی مانع از ایفای این همه نقش نیست. این آگاهی و حکمت است که آنان را از فتنههای بزرگ نجات داده و هدایتگر دیگران میکند و این حلم آنهاست که زبان را تحت اختیارشان میگذارد تا درِ دل بر دیگران نگشایند و در فتنهها سکوت کنند. آن علم
و این حلم است که در زمان فراگیر شدن فتنهها و همهگیر شدن جهل، آنان را بهترین مردم در آخرالزمان میکند. این گمنامان حکیم حلیماند که به راه دلالت میکنند و خود در تلاطمها گرفتار نمیشوند. منابع _ ابنبابویه، على بن حسین، الإمامه و التبصره من الحیره، قم، مدرسه الإمام المهدى4، چاپ اول، 1404ق. _ ابنمشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1419ق. _ برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، 1371ق. _ ثقفى، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات أوالإستنفار و الغارات، تهران، انجمن آثار ملى، چاپ اول، 1395ق. _ جباری، محمدرضا، «نقش و جایگاه توقیعات در عصر غیبت صغرا»، فصلنامه انتظار موعود، ش3، قم، مرکز تخصصی مهدویت، بهار 1381ش. _ حر عاملى، محمد بن حسن، إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، بیروت، مؤسسه الأعلمى، چاپ اول، 1425ق. _ خصیبى، حسین بن حمدان، الهدایه الکبرى، بیروت، البلاغ، 1419ق. _ راوندى، قطب الدین سعید بن هبهالله، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدى4، چاپ اول، 1409ق. _ سبحانی، جعفر، موسوعه طبقات الفقهاء،
قم، اعتماد، چاپ اول، 1418ق. _ شبیری زنجانی، سید محمدجواد، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائره المعارف اسلامی، بیتا. _ شریف رضى، محمد بن حسین، المجازات النبویه، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1380ش. _ _____________________________ ، نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. _ صدوق، محمد بن على، الأمالی، تهران، کتابچى، چاپ ششم، 1376ش. _ ______________________ ، الخصال، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362ش. _ ______________________ ، کمال الدین و تمام النعمه، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1395ق. _ ______________________ ، معانی الأخبار، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1403ق. _ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد:، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق. _ طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضى، چاپ اول، 1403ق. _ طوسى، محمد بن حسن، الغیبه، قم، دار المعارف الإسلامیه، چاپ اول، 1411ق. _ فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم، منشورات الشریف الرضى چاپ اول، 1375ش. _ قمى، على بن ابراهیم، تفسیر
القمی، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق. _ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، قم، دارالاسوه، چاپ اول، 1416ق. _ کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق. _ کوفى (ابنعقده)، احمد بن محمد، فضائل أمیر المؤمنین7، قم، دلیل ما، چاپ اول، 1424ق. _ مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق. _ مسعودى، على بن حسین، إثبات الوصیه للإمام علیّ بن أبی طالب، قم، انصاریان، چاپ سوم، 1384ش. _ منفرد، افسانه، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائره المعارف اسلامی، بیتا. _ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، 1397ق. _ نوری، حسین، النجم الثاقب، قم، انوار الهدی، چاپ اول، 1415ق. نویسنده: امیر غنوی فصلنامه مشرق موعود شماره 32.
دیدگاه تان را بنویسید