خبرآنلاین: او 1095 روز است که بعد از همسرش نه تنها وفادار مانده بلکه به صورت عجیبی با خاطراتش زندگی می کند. اکبرصباغان که کشاورزی دارد و ساکن شهرری است درباره این کارش می گوید: همسرم سه سال است که به رحمت خدا رفته و من هر روز به دیدنش می آیم و او نیز شب ها به خواب من می آید و اگر هم چند روز بیایم و او پاسخی ندهد از او گلایه می کنم و سپس بلافاصله پاسخ می دهد. باوفاترین مرد تهرانی در پاسخ به این سوال که سرما و گرما اذیتت نمی کند، می گوید: عاشقی دردسر دارد و من اگر یک روز نیایم انگار چیزی گم کرده ام و برایم خیلی سخت است.
نتیجه ازدواج اکبر صباغان و همسر مرحومش یک فرزند پسر است که حالا بزرگ شده ازدواج کرده و صاحب فرزند هم شده است. اما برای صباغان پنجاه ساله حتی پسر و نوه هم نتوانسته جای خالی همسرش را پر کند و همچنان خود را وفادار و عاشق زنش می داند.صباغان می گوید: پسرم خیلی خوب و باوفاست و هر شب چند ساعتی را با من می گذراند و به دیدنم می آید و من از او راضی هستم. صباغان در پاسخ به این سوال که چرا ازدواج نمی کنی تا از تنهایی خلاص شوی می گوید: اتفاقاً خیلی ها به من می گویند و تشویقم می کنند که؛ زندگی همین است و نباید زیاد سخت بگیری و از این حرف ها ولی من نمی توانم حتی بهش فکر کنم و اصلا با ازدواج مجدد کنار نمی آیم . من خیلی به همسرم وابسته بودم . داستان اکبر صباغان داستان عجیبی است. یک ساک دستی مشکی دارد و همیشه بر شاخه درختی در کنار مزار همسرش آویزان است و می توان از آن فهمید که باز اکبر صباغان یا همان باوفاترین مرد تهرانی اینجاست.
دیدگاه تان را بنویسید