طلاق،توافقتلختنهایی
صورت زن داغ میشود. دستش را بی اختیار روی گونهاش میگذارد تا سرخی چهرهاش را پنهان کند. حس میکند تمام نگاهها متوجه اوست. شتابزده یکی دو جمله میگوید و تلاش میکند موضوع بحث را عوض کند؛ سنگینی نگاهها را اما بیشتر حس میکند. دلش میخواهد با سرعت هرچه تمام تر از آنجا فرار کند. بغض، دوباره سراغش آمده و اشک مترصد است تا راه خودش را بگیرد؛ از گوشه پلک تا روی گونه. پرسشگران بی رحم اما انگار خیال ندارند او را به حال خودش رها کنند. همه کنجکاوند تا بیشتر و بیشتر بدانند. اما مگر میشود دلیل خاتمه 10 سال زندگی مشترک را تنها در چند جمله خلاصه کرد و تحویل گوشهای مشتاق داد و چشمهایی که به دهان او دوخته شدهاند. چشم، زودتر از دهان به حرف میآید. از اشکهای سمج عصبانی است و شرمسار. موضوع بحث اما با همین معجزه عوض میشود. با سر و چشم به هم اشاره میکنند که دیگر حرفی به میان نیاید اما خودش خوب میداند که این آخرین بار نیست... کنجکاوی و دخالت دیگران، تنها یکی از مشکلات افراد و بخصوص زنانی است که از همسرانشان جدا شدهاند و مهر طلاق بر شناسنامهشان نشسته است. این پدیده اجتماعی گرچه در حال حاضر متأسفانه افزایش یافته و تعداد زیادی را درگیر کرده است، اما هنوز هم در جامعه ما نوعی تابو به حساب میآید. به جرأت میتوان گفت دیگر کسی نیست که از مضرات و مشکلات طلاق و پیامدهای آن چیزی نشنیده یا نخوانده باشد. اما این که به صرف دانستن این مسائل، طلاق خود به خود در جامعه کاهش پیدا کند و کسی سراغ آن نرود، کاملاً دور از ذهن و غیر قابل باور است. به هرحال چه بخواهیم و چه نخواهیم، این پدیده در جامعه وجود دارد و شاهدش هم دفاتر ثبت ازدواج و طلاق و دادگاههای خانواده هستند که هر روز با تعداد زیادی از مراجعان مواجهاند. خطبه طلاق خوانده میشود و پس از آن دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست. آشنایی که سالها به عنوان همسر، حالا چه خوش و چه ناخوش، کنار فرد بوده، یک روزه غریبهای میشود که قرار است راه خودش را بگیرد و برود. خطی میان زندگی مشترک کشیده شده که تمام خاطرات روزهای خوب و بد را به طرز غیر قابل بازگشتی از هم جدا میکند. حرفهایی که گفتنی نیست از پلههای دفترخانه پایین میآید. قدمهایش سنگین است. مرد بلافاصله سوار ماشین شده و رفته است و زن جوان گوشهای در انتظار تاکسی تلفنی میایستد. حوصله حرف زدن ندارد. مادرش اما تند تند و با صدای بلند صحبت میکند: «خدا لعنتش کند. بالاخره کار خودش را کرد. دختر جوانم در این سن و سال بیوه شده. او که میرود دنبال زندگی خودش، نقشهاش را هم که از قبل کشیده بود. دختر بیچاره من است که ضربه میخورد.» زن جوان انگار که حواسش به حرفهای مادرش نیست. نگاهش سرد و بی روح است. تاکسی میرسد. زندگیاش در مسیر دیگری میافتد. ثریا 31 ساله، دو سالی میشود که از همسرش جدا شده است. بچه ندارد و در یک شرکت خصوصی به عنوان حسابدار مشغول کار است. حلقه طلایی رنگ در انگشت دست چپش خودنمایی میکند. میگوید: «در محل کارم کسی نمیداند که جدا شدهام. این طوری راحتترم. خودتان میدانید که در جامعه به زن مطلقه چه طور نگاه میکنند!» «به ازدواج دوباره فکر نمیکنی؟» با خنده میگوید: «معلومه که فکر میکنم اما کو شوهر؟ با این همه دختر مجرد، چه کسی سراغ من میآید؟! البته نه این که اصلاً خواستگار نداشته باشم اما یا سنشان خیلی بالاتر از خودم است یا متأهل هستند!» البته این چندان هم غیر منتظره به نظر نمیرسد چرا که بسیاری از زنان مطلقه، مردان متأهل را خواستگاران پر و پا قرصی معرفی میکنند که بیشتر دنبال عقد موقت هستند. نسیم 28 ساله، یک سالی از طلاقش میگذرد اما به قول خودش از دست فامیل، دیگر جان به لب شده است. «سعی میکنم کمتر در جمع فامیل و دوستان حاضر شوم. کاملاً حس میکنم که نگاه آنها به من عوض شده است. در ضمن حوصله فضولی و سؤال و جوابهایشان را هم ندارم. هرکس تا چشمش به آدم میافتد، میخواهد از همه چیز سر دربیاورد. سؤالهایی مثل این که چرا جدا شدی؟ و مشکل شوهرت چه بود و امثال اینها. بساط تکه و متلک انداختن هم که به راه است. بنشینم خانه و جایی نروم بهتر است!» راحله 37 ساله هم که هفت سال میشود بعد از طلاق به تنهایی زندگی میکند، میگوید: «با وجود داشتن بچه، تشکیل زندگی دوباره خیلی سخت میشود. بدون بچه هم سخت است البته، چون حتی مردانی که از همسرانشان جدا شدهاند ترجیح میدهند با دختران مجرد ازدواج کنند. خانوادهها هم سختگیری چندان زیادی نسبت به ازدواج دخترشان با مردی که یک بار ازدواج کرده ندارند، اما امان از وقتی که مرد مجردی تصمیم بگیرد با یک زن مطلقه ازدواج کند! آن وقت تمام اعضای خانواده و فامیل متحد میشوند تا او را از این کار منصرف کنند اما کاش چنین افرادی یک لحظه فکر کنند که ممکن است چنین اتفاقی برای خود و عزیزانشان هم بیفتد. به هر حال هیچ کس دلش نمیخواهد زندگی مشترکش از هم پاشیده شود اما گاهی چارهای جز طلاق نیست.» علی 34 ساله، به تازگی ازدواج کرده اما نه برای اولین بار. او به گفته خودش این بار خیلی حواسش را جمع کرده که مثل بار قبل اشتباه نکند. میگوید: «بار اول که ازدواج کردم، 22سالم بود و بیتجربه بودم. نمیگویم که هیچ تقصیری نداشتم اما الان مطمئنم که خیلی از آن اشتباهات را دوباره تکرار نمیکنم. اما یک چیزی هست و آن این است که هیچ چیز مثل قبل نمیشود و احساسات آدم تغییر میکند. همسر فعلیام، برای بار اول است که ازدواج میکند و طبعاً احساساتش دست نخورده است اما من این گونه نیستم و مثلاً گاهی با دیدن یک مکان خاص، خاطرهای دور در ذهنم تداعی میشود و همین مسأله هم اجازه نمیدهد 100 درصد از تمام لحظههای زندگی مشترک لذت ببرم. به علاوه، همسرم دوست ندارد جایی عنوان شود که قبلاً ازدواج کردهام و بیشتر فامیل و دوستانش هم از این موضوع بیاطلاع هستند و این مسأله چندان برای من خوشایند نیست. انگار باعث سرشکستگیاش میشود!» مرجان 32 ساله، اما خوش شانستر به نظر میرسد. بعد از طلاق، دوباره ازدواج کرده آن هم با پسری که مجرد بوده است. «خانوادهاش خیلی مخالف بودند اما بالاخره قبول کردند. زندگیمان بد نیست اما ناچارم خیلی جاها از حق خودم بگذرم چون دلم نمیخواهد به رویم بیاورد که مطلقه بودهام. میدانید که، وسط دعوا که نان و حلوا قسمت نمیکنند. جلوی بعضی بحثها و بگو مگوها را نمیشود در زندگی گرفت اما همیشه این منم که کوتاه میآیم حتی اگر حق با من باشد!» دید منفی نسبت به زنان مطلقه بیشتر است با نگاهی به جمع فامیل و دوستان، حتماً به افرادی بر میخورید که سابقه طلاق را در زندگیشان داشتهاند. درست است که طلاق به هیچ عنوان پسندیده نیست اما بروز روزافزون آن را هم نمیشود در جامعه انکار کرد یا نادیده گرفت. باور عموم این است که زنان بیشتر از مردان از طلاق آسیب میبینند و دچار صدمات بیشتری میشوند و عوارض اجتماعی این پدیده برای آنها بیشتر و ناگوارتر است. از طعنه و کنایه اطرافیان گرفته تا محدود شدن فرصتهای ازدواج و نگرانی از تأمین معیشت و آینده نامعلوم، همه و همه دست به دست هم میدهند تا بار زندگی را بر دوش زنان مطلقه، سنگین و سنگینتر کنند. دکتر سیدحسن حسینی با تأیید این که در جامعه ما زنان بیشتر از مردان از پدیده طلاق آسیب میبینند، در گفتوگو با ایران میگوید: «با وجود این که در فرهنگ و جامعه اسلامی ما طلاق به عنوان یک امر پذیرفته شده است، اما در وهله اول توصیه میشود که زوجها اختلاف خود را بین خودشان حل کنند یا با پادرمیانی بزرگترهای فامیل، به این اختلافات خاتمه داده شود و تا جای ممکن صلح و آشتی برقرار شود، اما در مواقعی هم این امکان وجود ندارد و طلاق اتفاق میافتد. همان طور که میدانیم در فرهنگ ما طلاق مگر در مواردی که از لحاظ قانونی حق طلاق به زن داده میشود، بیشتر با اراده مرد اتفاق میافتد و همین مسأله به بروز ناراحتی و تأثیرات منفی در زنان منجر میشود.» او ادامه میدهد: «در جامعه ما معمولاً دید منفی نسبت به زنان مطلقه بیشتر از مردان وجود دارد چرا که باور و اعتقاد عمومی این است که زن باید نسبت به مشکلات و مسائلی که در زندگی مشترکش پیش میآید، صبور باشد و تحملش را بالا ببرد و متأسفانه در بیشتر موارد به این مسأله توجه کافی نمیشود که مردی که همسرش را طلاق داده چه خصوصیات و مشکلاتی داشته است. به عنوان مثال وقتی زنی به علت اعتیاد مرد، تقاضای طلاق میکند، خیلیها عقیده دارند که او باید در زندگی باقی بماند چرا که طلاق ممکن است به اعتیاد همسرش دامن بزند اما کسی به فکر حقوق زناشویی پایمال شده زن نیست. در حالی که از دیدگاه جامعهشناسی، زن نباید قربانی مرد شود و خود او هم حق زندگی دارد.» به گفته این جامعهشناس، اعتقاد به باور این گونه، باعث میشود که بعد از طلاق، نگاه به زن بدبینانه باشد و به او به چشم انسانی ناسازگار نگریسته شود. حسینی ادامه میدهد: «از سوی دیگر بعد از طلاق، ادامه زندگی زن به عنوان فردی مجرد چندان مورد قبول نیست و جامعه نمیتواند بپذیرد که زن مطلقه هم مثل یک دختر مجرد، میتواند نوع زندگی و علایقاش را خودش تعیین کند. در این میان رفتارهای غلط برخی افراد هم به این مسأله دامن میزند و متأسفانه برخیها گمان میکنند که زنان مطلقه افرادی در دسترس هستند که میتوان به راحتی با آنها رابطه برقرار کرد. این نگرش غلط باعث میشود که گاهی حتی نزدیکان این افراد مثل خواهر و یا دوستان نزدیک، معاشرتشان را با آنها کمتر کنند. همین مسأله هم باعث بروز فشارهای روانی و اجتماعی بر زنان مطلقه میشود و از آنها در بسیاری موارد، افرادی منزوی و یا پرخاشگر میسازد.» چالشی به نام تأمین زندگی مشکلات عاطفی و روانی، تنها چالش زنان مطلقه نیست. آنها بعد از طلاق با دنیایی مواجه میشوند که برایشان شکل دیگری دارد؛ دنیایی که اجاره خانه، قسطهای مختلف، هزینه خوراک و پوشاک و سایر نیازمندیهای مالی را از دیدی تازه، پیش رویشان قرار میدهد و آنها را یک تنه به مبارزه میطلبد. دکتر حسینی میگوید: «متأسفانه در جامعه ما امکان اشتغال و درآمدزایی برابر برای زن و مرد معمولاً وجود ندارد و زنان به لحاظ کسب درآمد، جایگاهی پایینتر از مردان دارند. در این شرایط وقتی طلاق اتفاق میافتد، زن با مشکل تأمین زندگی مواجه میشود، بخصوص اگر خودش متقاضی طلاق بوده باشد که در این صورت از بسیاری از حقوق و مزایای خود، محروم میشود. بسیاری از زنان بعد از طلاق ناچارند به خانه پدر یا بستگانشان بازگردند و خود را سربار آنها احساس کنند، برخی دیگر نیز به دلیل نیاز به تأمین معیشت، تن به ازدواجهای نامناسب میدهند. در این میان زنانی هم که از وضعیت درآمدی بهتری برخوردارند و ترجیح میدهند زندگی مستقل خود را داشته باشند، باز به مشکلاتی نظیر آنچه قبلاً گفته شد، برمیخورند.» او ادامه میدهد: «در مورد ازدواج مجدد هم زنان با چالشهای بیشتری مواجه هستند. مردان معمولاً چون شرایط اقتصادی بهتری دارند، هنگام ازدواج مجدد با حق انتخاب بیشتری مواجه هستند و طبعاً در صورت اشتغال مناسب و داشتن درآمد، تعداد افراد خواهان ازدواج با آنها بیشتر است و خانوادهها مخالفت چندانی با ازدواج دخترشان با فردی که دارای این شرایط است ندارند. اما زنان به دلیل فشارهای روانی و اجتماعی، در حالی که ممکن است نیاز بیشتری به ازدواج مجدد حس کنند، معمولاً با موارد مناسبی برای ازدواج برخورد نمیکنند که این مسأله به همان نگاه جامعه و تصور این که زن حتماً ناسازگار بوده و تحمل کافی را در زندگی خود نداشته است، برمیگردد.» نیاز به حمایت روانی و اجتماعی تصور این که فرد بعد از جدایی دیگر نتواند جایگاه خود را در خانواده و جامعه پیدا کند، به اندازه کافی ناراحت کننده است، بخصوص اگر پای زن و عواطف و احساساتش در میان باشد که مسلماً به همین راحتی قابل ترمیم نخواهد بود. دکتر حسینی با بیان این که متأسفانه باید بپذیریم که طلاق به هر حال در جامعه ما وجود دارد و خانوادههای زیادی را درگیر میکند، میگوید: «نگاه به افرادی که طلاق را تجربه کردهاند، بویژه زنان باید در جامعه اصلاح شود. وقتی زنی از همسرش جدا میشود، صرفاً به معنی این نیست که او تقصیرکار بوده و نتوانسته به قدر کافی شرایط زندگیاش را تحمل کند. بلکه در این شرایط طرفین کم و بیش تقصیرکارند و مقصر دانستن یک طرف بخصوص از سوی اطرافیان به هیچ عنوان کار درستی نیست.» او ادامه میدهد: «اگر زنان بعد از طلاق مورد توجه باشند و به عنوان کسانی که حق زندگی در جامعه دارند، پذیرفته شوند و شغل و درآمد مناسب هم داشته باشند، میتوانند به زندگی عادی خود ادامه دهند و از سلامت روانی و اجتماعی برخوردار باشند.» حمایت روانی و اجتماعی از زنان مطلقه زمانی آشکارتر میشود که بدانیم به گفته دکتر مجید ابهری، آسیبشناس، ۹۰ درصد از زنان پس از طلاق دچار افسردگی و آسیبهای عاطفی و روانی میشوند و این، رقم کمی نیست. این آسیبشناس عقیده دارد، طلاق پایان اختیاری یک پیوند و رابطه عاطفی است و به همین دلیل، هم زنان و هم مردان هر دو پس از طلاق آسیب میبینند و دچار ناهنجاریهای عصبی و رفتاری میشوند. به گفته او، دستهای از زنان با فرزند خود به خانه پدری باز میگردند که دچار مشکلات عصبی و عاطفی میشوند و حس میکنند که جایگاه قبلی خود را در خانه و خانواده ندارند. دسته دیگری از زنان مطلقه پس از طلاق به زندگی مجردی با فرزند خود روی میآورند که آنان نیز با مشکلات عاطفی دست و پنجه نرم میکنند. برخی از زنان مطلقه هم به علت شاغل بودن از توانایی مالی برخوردار هستند، آنان نیز پس از طلاق دچار مشکلات عاطفی و روحی میشوند و افسردگی، اضطراب، حس تنفر از دیگران و گوشهگیری را تجربه میکنند. دستهای دیگر از زنان هم که نه از تحصیلات مناسب برخوردار هستند نه خانوادهای دارند که نزد آنان باز گردند، آمادگی برای ازدواج موقت یا ازدواج دائم پیدا میکنند و حتی ممکن است به اجبار به راههای نادرست کشیده شوند. با این شرایط و در حالی که طلاق جزو جداییناپذیر جامعه به شمار میرود، لازم است تا به جای این که دنبال ارائه راهکارها از سوی مسئولان باشیم، قدری بیشتر در رفتار و کردار خودمان متمرکز شویم و تلاش برای رسیدن به جامعهای آرمانی را از خودمان آغاز کنیم؛ جامعهای که بغضها و خندههای تک تک افرادش بر صفحه سلامت آن، ردی عمیق باقی خواهد گذاشت. منبع: روزنامه ایران
دیدگاه تان را بنویسید