جهان: عکاسان کارکشته خبری، در سال های دفاع مقدس، هیچ گاه آیین اعزام نیرو به جبهه های نبرد را از دست نمی دادند.این آیین ها،شکارگاهی نامحدود بود برای تبث زیباترین لحظه ها و تاثیرگذارترین ثانیه ها. مردانی که رزم جامه بر تن داشتند و به استقبال خون و آتش می رفتند و زنان و مردانی که به بدرقه عزیزان خود آمده بودند و تمام توان خود را به کار می گرفتند که از این شاید آخرین دقایقِ بودن در کنار عزیزان خود بهره ای کامل ببرند. عکس که می بینید، یکی از همان شکارهای تاریخی است. همه رزمندگان بر اتوبوس ها سوارند و از هر اتوبوسی، کسی سرک می کشد و هشداری می دهد که مبادا داوطلبی جابماند. اما هنوز هستند تک و توک، رزمندگانی که از عزیزان خود دل نکنده اند. پدری که انتظار می کشید تا شاید طفل خردسالش از خواب بیدار شود، به بوسه ای بر گونه او که هنوز آرمیده اکتفا می کند و این جا است که به دام عکاس می افتد. دو شاخه گل در دست دارد. یکی از طرف همسر، یکی هم از طرف مادرِ فرزندش... کاش بیدار بود این طفل شیرخواره و پدر را حروم نمی کرد از خنده های دلربایش. شاید پدر هم در دل سپاسگذارِ است بابت این خواب که زحمتش را برای کندن و رفتن آسان تر می
کند. و خدایا! تو خود شاهد بودی که فرزندان خمینی، از چه گذشتند تا به لقای تو برسند. پس واثانِ بر حق آنان را به قله های عزت و کرامت برسان.
دیدگاه تان را بنویسید