تحریفهاى تاریخى درباره عباس(ع)
به جرأت میتوان گفت بزرگ ترین آسیبى که فرهنگ شیعه را مورد هجوم خود قرار داده است تحریف است. تحریف، آسیب دیرپایی است که در مجالس و محافل مذهبی بیشتر به چشم میآید و پیشینهی آن به قبل از استقرار تشیع به عنوان مذهب رسمى کشور در دوران صفویه، برمىگردد اما در این دوران سیل تحریفات، رشد فزایندهترى به خود گرفت.
فارس: قرائتهاى عاطفى افراطى، سبب بىتوجهى شرکتکنندگان به نقلهاى صحیح و مستند تاریخى شده، هدف مجلس تنها در تأثیرگذارى عاطفى و انفعالى بر شنوندگان خلاصه مىشود.
به جرأت میتوان گفت بزرگ ترین آسیبى که فرهنگ شیعه را مورد هجوم خود قرار داده است تحریف است. تحریف، آسیب دیرپایی است که در مجالس و محافل مذهبی بیشتر به چشم میآید و پیشینهی آن به قبل از استقرار تشیع به عنوان مذهب رسمى کشور در دوران صفویه، برمىگردد اما در این دوران سیل تحریفات، رشد فزایندهترى به خود گرفت.
در این ره گذر اندیشمندان اسلامى در گفتهها و نوشتههاى خود حساسیت زیادى نسبت به آن نشان دادند و مطالب بسیارى را در زمینهی جلوگیرى از آن عنوان نمودند اما این سیر متوقف نگردید، بلکه با تغییر قالب و صورت، وارد مرحلهی تازهاى شد. شاید تنها دلیل این تحول در صورت، قرائتهاى گوناگون از قیام عاشورا باشد. چرا که با پیش رفت زمان و تکنولوژى و با شکلگیرى روشن فکرى دینى و... این قرائتهاى گوناگون وارد تحلیلهاى عاشورا شد و بازخورد آن در سوگوارى عاشورایى نمود یافت.
این مسئله فقط در بعد روشن فکرى دینى صورت نگرفت بلکه در سطح عوام نیز چالشهاى فراوانى را در نتیجهی نگاههاى امروزى و مدرن، متوجه محافل مذهبی کرد.اندیشمند فرزانه، مرحوم شهید «مطهرى»(ره)، توجه فراوانى به این معضل اجتماعى معطوف نمود و با دقت نظر ویژهاى آن را دنبال کرد. اما همان طور که گفته شد این سیر همچنان ادامه داشته، با تغییر مقتضیات جامعه، قالب عوض مىکند و با چنان بسامد بالایى به روند روبه-رشد خود ادامه مىدهد که گویا آهنگ آن، پایان ندارد.
این آسیب، عوامل گوناگونى از قبیل اسطورهسازى، عوامزدگى، ضعف دانش و بینش، نشر خرافات و... داشته و دارد. انگیزه ی اصلى در تحریفاتى که امروزه در این گونه محافل به ویژه در بین نسل جوان صورت مىگیرد، ایجاد جاذبههاى کاذب است. گردانندگان محافل سوگوارى با ایجاد تحریف در قالب و محتوای مطالب تأثیرگذارى بیشتر بر شرکتکنندگان و رونق بیشتر مجالس خود هستند.
باید یادآور شد عامل اصلى در شکلگیرى این نگاه، پایین بودن سطح آگاهىهاى دینى است.بسیارى از ذاکران و مادحان به جاى این که بخش اعظم وقت و توانایى خود را متوجه بررسى و شناخت - لااقل تاریخى - قیام عاشورا کنند، بیشتر به دنبال اشعار سخیف، کم-محتوا و لحنها و نغمههای کذایى(!) براى گردانیدن و اداره ی مجالس خود هستند. این مشکل، آسیب خطرناکى را متوجه فرهنگ تشیع مىسازد و حجم گستردهاى از ذوقیات، استحسانات تاریخى و تحلیلهاى فردى و سلیقهاى را متوجه آن نموده، بهانه به دست دشمنان تشیع میدهد.
قرائتهاى عاطفى افراطى، سبب بىتوجهى شرکتکنندگان به نقلهاى صحیح و مستند تاریخى شده، هدف مجلس تنها در تأثیرگذارى عاطفى و انفعالى بر شنوندگان خلاصه مىشود. باید یادآور شد داستان جان سوز عاشورا به اندازهاى از جاذبههاى درونى برخوردار است که براى تأثیرگذارى بیشتر، هیچ گونه نیازى به افزودن مطالب تحریفآمیز و غیرمستند ندارد.
قرائتهای اسطورهای از عاشورا
فرهنگ عاشورا به خودى خود توان پاسخ گفتن به همهی نیازهاى عاطفى شرکتکنندگان در محافل مذهبی را دارد و ضرورتى در ایجاد جذابیتهای ساختگی این چنین دیده نمىشود.باید در نظر داشت که بزرگنمایى و بیان مطالب غلوآمیز مخصوص داستانهاى افسانهاى و اسطورهاى است که ساخته و پرداختهی دست بشر است اما فرهنگ متعالی تشیع نیازى به آن ندارد از این رو پرداختن به این گونهی اسطورهسازىها و بیان این گونه مطالب بیهوده است.
مسئلهی دیگر این است که بسیارى از مادحان، مبهم بودن برخى جنبههاى تاریخى عاشورا را بهانه و دست آویز خود براى به کارگیرى این ذوقیات قرار مىدهند. ین روی کرد سبب شده تا دستهاى از روی دادهاى تاریخى جریان عاشورا، بیش از حد مورد توجه قرار گیرد و اصطلاحا نخ نما شود. دستهاى دیگر هم چنان دست نخورده باقى بماند. دلیل آن را بایستى در عدم آگاهی و اطلاع این افراد در این موضوع و بسنده کردن به دریافت شنیدارى مطالب تاریخى از یک دیگر و همصنفان خود، جست وجو کرد.
اگر این افراد با مطالعه و بررسى بیشتر در این موضوع بپردازند خواهند دید که چنین نگاههاى شبههبرانگیزی، برخاسته از کماطلاعى و پایین بودن سطح آگاهىهاى خودشان است.همان گونه که شهید مطهرى نیز در این زمینه مىگوید: «اگر کسى تاریخ عاشورا را بخواند مىبیند که ارزندهترین و پرمنبعترین تاریخهاست. ما احتیاجى به این دروغها نداریم آن قدر راست هست که اگر همانها را بگوییم کافى است».1
بررسی تحریفهای تاریخی زندگانی حضرت عباس(ع)
داستان زندگانى حضرت عباس(ع) نیز از تیررس این تحریفات مصون نمانده و از جمله موضوعات تاریخى مربوط به واقعهی کربلاست که بیشترین تحریف در آن صورت گرفته است.در این راستا وجود برخى واقعیتهاى تاریخى در زندگانى آن حضرت، زمینه را براى مبالغهی افراد در آن را فراهم کرده و دست آویز تحریف قرار گرفته است.به گونهاى که این افراد به جاى نقل واقعیتهاى تاریخى، به زیادهروى در توصیف، اغراق در تعبیر و افراط در بزرگنمایى آن روى مىآورند. مىتوان گفت برخى مادحان این واقعیتها را زمینه و انگیزهاى براى غلو قرار دادهاند. در این جا به برخى از آن ها اشاره مىشود.
1. زیبایى چهره
زیبایى و حسن جمال خاندان هاشم در بین اعراب مثالزدنى بوده و همگان نیکرویى فرزندان آنان را ستودهاند. در توصیف زیبایی و جمال حضرت عباس(ع) نیز، لقب «قمر بنىهاشم» بسنده است. ولى آن چه توجه به آن ضرورى مىنماید این است که نبایستى پرداختن به این ویژگى سبب بىتوجهى به دیگر ویژگىهاى مهم روحى و رفتارى حضرت بشود؛ نباید در آینهی جمال او نگریست و از بازتاب کمال او بازماند و در یک کلام، حُسن صورت نباید ما را از حسن سیرت باز دارد.
متأسفانه یکى از جنبههاى غالب در محافل مذهبی، پرداختن بیش از حد به این ویژگى ایشان است و گاه به قدرى در این باره افراط مىشود که بخش عمدهاى از اشعار و مطالب عنوان شده در این محافل را به خود اختصاص مىدهد. مقام معظم ره برى در این باره میفرمایند: «چیز دیگرى که بنده در بعضى از خوانندگان جلسات مداحى اطلاع پیدا کردهام، استفاده از مدحها و تمجیدهاى بىمعناست که گاهى هم مضر است.
فرض کنید راجع به اباالفضل العباس(ع) که صحبت مىشود بنا مىکنند از چشم و ابروى آن بزرگوار تعریف کردن... مگر چشم و ابروى قشنگ در این دنیا کم است؟ مگر ارزش اباالفضل(ع) به چشمهاى قشنگش بوده؟ این ها سطح معارف دینى ما را پایین مىآورد. معارف شیعه در اوج اعتلاست... این که ما همهاش بیاییم روى ابروى کمانى و بینى قلمى و چشم خمار این بزرگواران تکیه کنیم که مدح نشد! در مواردى ضرر هم دارد. در فضاهایى، این کار خوب نیست».2
2. ویژگىهاى جسمانى
منابع بسیارى خبر از قد و قامت بلند و توان جسمى بالاى حضرت عباس(ع) دادهاند به گونهاى که آوردهاند: «کانَ العَبَّاسُ(ع) رَجُلاً وَسِیماً جَسِیماً جَمِیلاً وَ یَرْکَبُ الفَرَسَ المُطَّهَمَ وَ رِجْلاهُ تَخُطَّانِ فِى الأرِض؛ عباس(ع) مردى زیبا، تنومند و آراسته بود که هر گاه بر اسب تناورى سوار مىشد پاهایش به زمین مىرسید».3 اگر چه این موضوع، یک حقیقت تاریخى است و در موارد بسیارى بدان تصریح شده است اما از سویى برخى افراد آن را وسیلهی افسانهپردازى در گفتهها و نوشتههاى خود قرار دادهاند که اثر آن در مجالس سوگوارى به چشم مىخورد.
شهید مطهرى نیز به این موضوع توجه نشان داده و یک نمونه از این دروغپردازىها را بیان مىدارد. به این شرح که حضرت عباس(ع) از چنان قدرت خارق العادهاى برخوردار بوده که در جنگى با هشتاد نفر روبه رو شده و آن ها را یکى یکى به هوا پرتاب کرده و وقتى نفر هشتادم را به هوا پرتاب مىکند تازه نفر اول به زمین برمىگردد و حضرت آن ها را با شمشیر دو نیم مىکند و...».4
اگر چه امروزه بیان چنین مطالبى تا اندازهاى کمتر شده اما هنوز در قالبهاى مختلف بدان پرداخته می شود و مبالغههاى بسیارى در این راستا صورت مىگیرد. مقام معظم رهبری میفرمایند: «ارزش اباالفضل(ع) در این هاست نه در قد رشید که خیلى در دنیا هست؛ورزش کاران زیبایى اندام که خیلى در این دنیا هستند. این ها که در معیار معنوى ارزش نیست.گاهى روى این تعبیرها تکیه هم مىشود!».5
3. شجاعت و جنگاورى
تاریخ بر این مسئله اذعان دارد که حضرت عباس(ع) جنگ جویى بىباک و شجاع بوده است که نمونههاى زیادى از شجاعت او در همین مجموعه نیز گذشت اما میل شدید انسان به اسطورهسازى از این واقعیتهاى تاریخى، تحریفات عمدهاى را ساخته و پرداخته مىکند. در این راستا نیز به جرأت مىتوان گفت نخستین کسى که به طور جدى این میل بشرى را به عنوان عامل مهمى در تحریفات عاشورا معرفى نموده مرحوم شهید مطهرى است.
او مىگوید: «در بشر یک حس قهرمانپرستى هست که در اثر آن، درباره ی قهرمانهاى ملى و قهرمانهاى دینى، افسانه مىسازند... قسمتى از تحریفاتى که در حادثهی کربلا صورت گرفته، معلول اسطورهسازى است. اروپایىها مىگویند در تاریخ مشرق زمین مبالغهها و اغراقها زیاد است و راست هم مىگویند...». 6
ایشان پس از آن که به ذکر نمونههایى از این دست مىپردازد، تحریفاتى را که دربارهی جریان جنگ حضرت عباس(ع) صورت گرفته بیان مىدارد. مثلا این که چگونه برخى تعداد کشتهشدگان لشگر «عمر سعد» را توسط حضرت عباس(ع) به بیست و پنج هزار نفر مىرسانند7 و مىافزاید: «این حس اسطورهسازى خیلى کارها کرده است که ما نباید یک سند مقدس را در اختیار این افسانهسازىها قرار بدهیم...ما وظیفه داریم این ها را از چنگ این افسانهسازها بیرون بیاوریم حالا براى هرات هر چه مىخواهند بگویند اما براى حادثه ی عاشورا، حادثهاى که ما دستور داریم هر سال آن را به صورت یک مکتب، زنده بداریم، آیا صحیح است در این داستان این همه افسانه وارد بشود؟!».8
4. شهادت حضرت
جانسوز بودن شهادت حضرت عباس(ع) در حالى که دست در بدن نداشته تا از خود دفاع کند واقعیتى تاریخى و سندى بر مظلومیت حضرت و نیز مهر تأییدى بر سنگ دلى و بی-رحمى دشمنان امام حسین(ع) است. این داستان به دلیل برخوردارى از درونْمایهی عاطفى زیاد در برانگیختن حس اندوه، تأثیر زیادى در سوگوارى و درک مظلومیت حضرت دارد که همین مقدار براى درک مظلومیت او کافى است.
اما برخى نویسندگان و گویندگان براى ارتقاء بیشتر سطح تأثیرگذارى عاطفى، دروغ پردازى زیادى در توصیف این موضوع نمودهاند و به حساب خود، شاخ و برگ زیادى به آن دادهاند مانند این نمونه: «پس از قطع شدن دستان حضرت، «حکیم بن طفیل» که در پشت نخلى مخفى شده بود، به او یورش بود و با عمود آهنین به سر او کوبید به طورى که مغز سر عباس(ع) از هم پاشیده شد و مخ او بر روى شانههایش ریخت».9اما نویسنده در دنبالهی داستان، به گفتوگوى او با امام مىپردازد و... مسلم است که در این جا مبالغهاى صورت گرفته زیرا اگر چنین حالتى براى فردى پیش آید در دم از دنیا رفته، دیگر مجالى بر گفتوگو نخواهد داشت.
5. ارادت حضرت عباس(ع) به امام حسین(ع)
این موضوع نیز جزء واقعیتهاى مسلم تاریخى است و منابع بسیارى بدان اشاره کردهاند اما همین موضوع نیز دستمایهاى براى ایجاد تحریف گردیده است. از جملهی آن داستانى است که شهید مطهرى آن را از قول «محدث نورى»(ره) نقل مىکند. خلاصهی داستان چنین است که مىگویند روزى امام على(ع) بالاى منبر خطبه مىخواند که امام حسین(ع) اظهار عطش کرد و گفت: «پدر جان من تشنهام!» حضرت عباس(ع) هم در مسجد حاضر بود. تا شنید برادرش آب مىخواهد دوید پیش مادرش و یک کاسهی آب گرفت و برگشت.
امام على(ع) بالاى منبر بود که پسرش، عباس(ع) کاسهی آب را بالاى سرش گذاشته، در حالى که آب از هر دو طرف بر دوش و شانههایش مىریخت وارد مسجد شد و به سوى حسین(ع) رفت و آب را دودستى به او تقدیم کرد. امام على(ع) تا این واقعه را دید، چشمانش پر از اشک شد و شروع به گریه کرد. پرسیدند: «یا امیرالمؤمنین(ع)! چرا گریه مىکنید؟» فرمود: «روزى بیاید که در دشت کربلا فرزندم حسین و اولاد و انصارش را گروهى از این امت محاصره کنند و آب را به روى او ببندند و همین پسرم، عباس در آن روز چنین کند...».10
تا آخر داستان که بسیار طولانى و معروف و مشهور بوده، بر سر زبانها افتاده است و گاه مادحان و روضهخوانان با آب و تاب آن را نقل مىکنند. ساختگى بودن این داستان چنان واضح و روشن است که نیازى به بحث و بررسى ندارد. پیشتر مرحوم محدث نورى(ره) و پس از او شهید مطهرى به شدت این قصه را رد کردهاند. محدث نورى(ره) فشردهاى از داستان مورد بحث را نقل مىکند و در ارزیابى آن مىنویسد: «این قصه بر فرض درستى، البته باید در شهر کوفه باشد و اگر هم در مدینه باشد، باید در سال اول خلافت مولا على(ع) باشد؛ چرا که پیش از خلافت براى آن حضرت مسجد و منبرى نبود.
عمر شریف امام حسین(ع) هم در آن زمان، بیش از سى سال بوده. با این حساب چگونه چنین داستانى مىتواند امکان داشته باشد. اظهار تشنگى کردن در آن مجلس عام و تکلم کردن در اثناى خطبه که مکروه است یا حرام، با مقام امامت بلکه با اول درجهی عدالت، بلکه با رسوم متعارف انسانى هیچ مناسبتى ندارد؛ و جنگ صفین دو سال بعد از آن بود و اگر جناب ابوالفضل(ع) در آن روز طفل بود، این همه قضایا دربارهی او در صفین چگونه محقق مىشود.
این که کودکى بتواند هشتاد نفر را پشت سر هم به هوا پرتاب کند و موقع پرتاب کردن نفر هشتادم هنوز نفر اول برنگشته باشد و پس از آن هر کدام را که برگشت، با شمشیر دو قطعه کند، از آن کارهاى خارق العادهاى است که از پدر بزرگوارش نیز هیچ گاه ظاهر نشده است. مطابق بعضى از اخبارى که گذشت، دروغگو حافظه ندارد و حال معلوم مىشود، حرصِ جمع کردن زر و سیم، ادراک و شعور را از این گونه افسانهپردازان برده و پردهی شرم و حیا را به کلى و یکباره از ایشان برداشته است».11
استاد مطهرى نیز در این باره مىگوید: «این انتظارى که مردم براى کربلایى شدن دارند، [یعنى داغ و شلوغ شدن مجلس عزادارى] خود دروغساز است و لهذا غالب جعلیّاتى که شده است، مقدمهی گریز زدن بوده است. یعنى براى این که بشود گریزى زد و اشک مردم را جارى کرد جعل صورت گرفته و غیر از این چیزى نبوده است. این قضیّه را من مکرّر شنیدهام...».12
پس از بیان خلاصه ی داستان مذکور، با تجلیل از ژرفبینى محدّث نورى مىگوید: «حاجى نورى در اینجا یک بحث عالى دارد. مىگوید شما که مىگویید على(ع) در بالاى منبر خطبه مىخواند، باید بدانید که على(ع) فقط در زمان خلافتش منبر مىرفت و خطبه مىخواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین(ع)، مردى بود که تقریباً سى و سه سال داشته است.»
بعد مىگوید: «اصلاً آیا این حرف معقول است که یک مرد سى و سه ساله در حالى که پدرش دارد مردم را موعظه مىکند و خطابه مىخواند، ناگهان وسط خطابه بگوید: «آقا من تشنهام آب مىخواهم؟» اگر یک آدم معمولى هم این کار را بکند مىگویند چه آدم بىادب و بىتربیتى است و از طرفى حضرت ابوالفضل(ع) هم در آن وقت کودک نبود، یک جوان لااقل پانزده ساله بوده است.
مىبینید که چگونه قضیهاى را جعل کردهاند. آیا این قضیه در شأن امام حسین(ع) است؟! او غیر از دروغ بودنش اصلاً چه ارزشى دارد؟ آیا این شأن امام حسین(ع) را بالا مىبرد یا پایین مىآورد؟ مسلّم است که پایین مىآورد؛ چون یک دروغ به امام نسبت دادهایم و آبروى امام را بردهایم. طورى حرف زدهایم که امام را در سطح بىادبترین افراد مردم پایین آوردهایم. در حالى که پدرى مثل على(ع) مشغول حرف زدن است تشنهاش مىشود، طاقت نمىآورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همان جا حرف آقا را مىبُرد و مىگوید: "من تشنهام براى من آب بیاورید!"».13
6. دیگر تحریفها
همهی تحریفهاى صورت گرفته در زندگانى حضرت عباس(ع)، در بُعد تاریخى نیست بلکه برخى از آن ها برگرفته از شخصیت برجستهی حضرت عباس(ع) است. به این معنا که برخى با تعمیم دادن کرامات و فضایل حضرت و عجین ساختن آن با مظلومیت او، تلاش دارند چهرهاى دگرگونه از ایشان ترسیم کنند. در این میان بسیارى از سلیقهها و تحلیلهاى فردى و عامیانه، داخل در این جریان مىشود تا بتوانند اشک بیشترى از مردم گرفته، رونق بیشترى به محافل بدهند.
نمونههاى بسیارى از این دست در مجالس سوگوارى دیده مىشود که به ذکر یک نمونه ی آن از زبان استاد مطهرى بسنده مىشود.ایشان مىگوید: من تازگى یک روضهاى شنیدهام که تا به حال آن را نشنیده بودم.روضهخوانى آن را خواند و به قدرى مردم را گریاند که حد نداشت و خیلى هم عجیب بود.داستان یک پیرزن است که در زمان متوکل مىخواهد به زیارت امام حسین(ع) برود. آن وقت دستها را مىبریدند و چنین و چنان مىکردند.
این زن بارها مىآید و خلاصه آخرش رساند به آنجا که این زن را بردند در دریا انداختند تا او را غرق کنند. در همان حال این زن فریاد زد: یا ابالفضل العباس! عن قریب که داشت غرق مىشد، سوارى آمد در همان دریا و گفت که رکاب اسب مرا بگیر. رکابش را گرفت. پیرزن گفت تو چرا دستت را دراز نمىکنى؟ گفت آخر من دست در بدن ندارم. خیلى مفصل گفت و خیلى هم گریه گرفت.14استاد مىافزاید: «من این را براى مرحوم «آقا شیخ محمدحسن نجفآبادى» نقل کردم ایشان گفت: "بیا تاریخچه ی این [داستان] را من به تو بگویم که از کجاست." گفت: "یک روزى در اصفهان در حدود بازار و مدرسه ی صدر، مجلس روضهاى بود که از بزرگترین مجالس اصفهان بود.
حتى مرحوم «حاج ملا اسماعیل خواجوى» که از علماى بزرگ اصفهان بود در آن جا شرکت مىکرد ( این قصه قبل از زمان ایشان بوده ایشان هم از اشخاص معتبرى نقل مىکرد) واعظى را اسم مىبرد که از معاریف هم بود گفته بود که من در آن جلسه ی خاتِم (منبرى آخر) بودم و قرار بود آخرى باشم. منبرىها مىآمدند و هنر خودشان را براى گریاندن مردم اعمال مىکردند... فکر کردم چه کنم همان جا نشستم و این قصه را جعل کردم و... طولى نکشید که در کتابها هم نوشتند و چاپ کردند"».15
پیامد بیتوجهی به آسیبها
باید در نظر داشت عدم جلوگیرى از این آسیبها، پیامدهاى سوئى را بر جاى قرار خواهد گذاشت که از جملهی آن ها مىتوان به دور شدن محافل سوگوارى از عقلانیت، مخدوش شدن فلسفهی قیام و سوگوارى، بىتوجهى فرهیختگان و دانشوران و دورى قشر تحصیل کرده و نسل جوان از این محافل و از بین رفتن کارکردهاى مثبت و آشکار و نهان سوگوارىها در بسط و گسترش تعالیم عاشورایى براى مقابله با تهاجم فرهنگى اشاره کرد. از این رو با نقد و بررسى این محافل از سوى علما و دانشمندان و مسؤولان و متولیان فرهنگى جامعه و برخورد با عاملان این گونه تحریفها می توان گامى مؤثر در جلوگیرى از روند تحریف در اندیشههاى ناب عاشورایى برداشت.
پی نوشت:
1.مجموعه آثار، مرتضى مطهرى، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1380 ه.ش، ج 17، ص 96
2.سخن رانى مقام معظم ره برى در دیدار با شاعران و مداحان اهلبیت؛ 5 مرداد 1384
3. جلاء العیون، محمدباقرالمجلسى، قم، انتشارات سرور، چاپ اول، 1373 ه.ش، ص 678؛ مقاتل الطالبیین، ص 56؛ بحار الأنوار، ج 45، ص 39؛ اعیان الشیعه، ج 7، ص 430؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 341؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 128؛ وسیله الدارین، ص 265.
4.مجموعه آثار، ج 17، ص 88
5.سخن رانى مقام معظم ره برى در دیدار با شاعران و مداحان اهلبیت، 5 مرداد 1384
6.همان، ص 88 و 650
7.اکسیر العبادات و اسرار الشهادات، ملا آقا دربندى، منامه، بحرین المصطفى، چاپ اول، 1415 ه.ق، ج 3، ص 40
8.مجموعه آثار، ج 17، صص 88 - 89
9.اسرار الشهاده، ص 336
10. مجموعه آثار، ج 17، ص 74
11. لؤلؤ و مرجان، میرزا حسین محدث نورى، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1375 ه.ش، ص 191 - 192
12. مجموعه آثار، ج 17، ص 74
13. همان
14. همان، ص 91
15. همان، ص 92
طه تهامی
منبع : نشریه پیام زن شماره 232
دیدگاه تان را بنویسید