پسر ۱۸ساله 6عضوخانوادهاشراباتبركشت!
روزنامه همشهری نوشت: رئیس پلیس آگاهی استان مازندران جزئیات قتل 6 عضو خانواده ای در ساری و عملیات پلیس برای دستگیری قاتل را تشریح کرد.
سرهنگ محمد عظیمی گفت: ساعت سه بامداد 15 بهمن امسال پسر 18 ساله ای به نام علی در تماس با مرکز فوریتهای پلیسی ساری از قتل اعضای خانوادهاش خبر داد. پس از این تماس گروهی از کارآگاهان همراه بازپرس ویژه قتل در محل جنایت حاضر شده و با صحنهای هولناک روبرو شدند. در طبقه اول ساختمان جسد نوزاد 14 ماهه خانواده به نام هستی قرار داشت که گلوی او با کارد بریده شده بود. ماموران همچنین در راه پله با جسد نظیفه 27 ساله روبرو شدند که ضربه سنگینی به سرش وارد شده بود. ماموران سپس به طبقه دوم ساختمان رفته و در آنجا با جسد چهار عضو دیگر این خانواده به نامهای ابراهیم 26 ساله، محمد 22 ساله، زهرا 21 ساله و امام قلی 20 ساله روبرو شدند که آنها نیز با ضربه سنگینی به سرشان به قتل رسیده بودند.
علی 18 ساله عامل اصلی این جنایت درباره انگیزهاش از این قتل گفت: دو سال قبل به ایران آمدم و نزد برادرانم مشغول به کار شدم اما آنها به من حقوق نمیدادند. چندی قبل به یک دختر ایرانی علاقمند شدم و میخواستم با او ازدواج کنم. موضوع را با خانوادهام در میان گذاشتم اما آنها مخالفت کرده و گفتند باید در ولایت خودمان ازدواج کنی. وقتی مخالفت آنها را دیدم تصمیم گرفتم از نزد آنها بروم و زندگی مستقلی را تشکیل دهم. به همین خاطر از برادرانم خواستم حقوق دو سال کار برای آنها را بدهند اما آنها دوباره مخالفت کرده و مدعی شدند به جای حقوق در این مدت از من نگهداری کردهاند. رفتار آنها باعث شد تصمیم به انتقام بگیرم. شب حادثه خواهر و برادرانم را با تبر کشتم. بعد هم سراغ برادرزادهام هستی رفتم و گلوی او را با کارد بریدم.
رئیس پلیس آگاهی استان مازندران با اشاره به بازسازی صحنه جنایت از سوی قاتل گفت: پس از اعترافات عامل جنایت او به محل قتل منتقل شد و در حضور کارآگاهان، بازپرس ویژه قتل، دادستان مرکز استان و رئیس دادگاه کیفری استان مازندران به تشریح جنایت پرداخت.
او درباره شب حادثه گفت: حدود ساعت دو بامداد جنایتهای خود را آغاز کردم. ابتدا سراغ امام قلی رفتم و در حالی که خواب بود با تبر ضربه محکمی به سرش زدم. با صدای او محمد از خواب بیدار شد اما قبل از اینکه متوجه ماجرا شود او را هم با ضربهای محکم کشتم. سپس سراغ خواهرم زهرا رفتم. او اتاق کناری خواب بود. قبل از اینکه بیدار شود ضربهای به سرش زدم. سرو صداها باعث بیدار شدن برادر بزرگم ابراهیم شد. او همراه همسر و دخترش در طبقه پائین زندگی میکردند. او تا پشت در آمد اما وقتی همه جا را ساکت دید برگشت. در را بازکرده و به او گفتم حال امام قلی بد شده است. وقتی برادر وارد آپارتمان شد در تاریکی او را هم از پا درآوردم. برای افشا نشدن جنایت باید نظیفه را نیز میکشتم. او را صدا کردم وقتی به راه پلهها آمد از پشت ضربهای به سرش زدم. خواستم از خانه خارج شوم که صدای گریه هستی را شنیدم. قصدی برای کشتن او نداشتم . اما اگر زنده میماند کسی نبود از او نگهداری کند. از آشپزخانه کاردی برداشته و گلوی او را بریدم.
پسر جنایتکار ادامه داد: پس از قتل به کنار رودخانه تجن رفتم و کارد، تبر و لباسهای خونی خود را داخل آب انداختم. سپس به خانه بازگشتم و لباسهایم را عوض کردم. ابتدا به صاحبکارم زنگ زدم که او گفت موضوع را به پلیس 110 بگو. آنها در این مدت حق مرا خورده بودند و به جز انتقام به چیز دیگری فکر نمیکردم.
دیدگاه تان را بنویسید