از قتل دختر بی دفاع تا کشتن قوی ترین مرد ایران
وقوع جرم ، آخرین حلقه یک زنجیره معیوب است. به عنوان مثال ، بیکاری و فقر ، موتور مولد جرائم اقتصادی اند ؛ در یک سیستم ناکارآمد اقتصادی نمی توان انتظار داشت جرائمی مانند دزدی و سرقت مسلحانه از بانک ها و کیف قاپی صورت نگیرد ؛ نمی توان انتطار داشت پلیسی که برای یک جامعه متعارف طراحی و تعریف شده ، بتواند عهده دار کم کاری های دیگر بخش های جامعه شود و با بگیر و ببند ، جامعه ای ایمن بسازد.
عصرایران: حوادث چند روز اخیر که در همه آنها ، "خون و چاقو" نقش اول را بازی کرده اند ، زنگ خطری است که انتظار می رود مسوولان را به خود آورد: از قتل یک دختر جوان در پل مدیریت با ضربات چاقو ، تا چاقو کشی به دو طلبه و روحانی که در صدد حمایت از نوامیس مردم بوده اند تا مرگ خونین قوی ترین مرد ایران و جهان توسط چاقوکش ها. اگر تا دیروز ، زنان و دختران و شهروندان دیگر مورد هجوم اراذل و اوباش بودند ، امروز ، حتی قوی ترین مرد ایران نیز از دست اینان در امان نیست و به سادگی آب خوردن ، چاقویشان بر شاهرگ قهرمان می نشیند! در این باره ذکر نکاتی چند حائز اهمیت است: 1 - اقدام نیروی انتظامی در برخورد شدید با اراذل و اوباش ، رویکرد مثبت و قابل دفاعی است. نمی شود که از یک سو ، برخورد ناجا با این افراد را نکوهید و از طرف دیگر به هنگام مواجهه با اخباری مانند آنچه در صدر مطلب بدان اشاره شد ، از بی عملی پلیس نالید. انتظار می رود نیروی انتظامی ، بخش عمده ای توان شهری خود را به جای اقدامات کم اثری مانند جمع آوری ماهواره ها ، معطوف به مبارزه با عناصر امنیت زدای جامعه کند.بدیهی است پلیس دارای توان انسانی و لجستیکی نامحدود نیست و لذا ناگزیر از اولویت بندی و "الاهم فالمهم" است و صد البته حفظ امنیت عمومی، مهم ترین انتظاری است که مردم از پلیس دارند. اراذل و اوباش 2 - نیروهای پلیس هر چند زحمات زیادی را در حفظ امنیت شهر متحمل می شوند ولی هنوز به جایی نرسیده ایم که حضور پلیس ، باعث ایجاد حس امنیت در شهروندان شود. انتظار این است که هر جا پلیسی وجود داشته باشد ، تا شعاع قابل توجهی ، حس امنیت و آسودگی یه وجود بیاید ولی هنوز تا رسیدن به این نقطه ، راه زیادی داریم. 3 - برغم برخوردهای شدید و حتی گاه خشونت بار پلیس با متعرضان به امنیت مردم ، هنوز که هنوز است ترس از پلیس به بخشی از شخصیت وجودی مجرمان و تبهکاران تبدیل نشده است. هرگاه نام پلیس لرزه بر اندام اراذل و اوباش و دزدان و قاچاقچیان و چاقوکش ها انداخت ، آن روز روزی است که می توان به امنیت پایدار در جامعه امیدوار شد. همین که متعرضان به امنیت و جان و مال و ناموس مردم ، حتی در وسط شهر نیز به خود جرأت چاقوکشی و قتل در ملأ عام می کنند ، نشان می دهد که ترس از پلیس فروریخته است و این ، نشانه خوبی برای امنیت یک جامعه نیست. 4 - وقتی کودک بودیم ، این شعر را می خواندیم"شبا که ما بیداریم ، آقا پلیسه بیداره" ؛ شب بیداری و شبگردی پلیس ، از دیرباز در جامعه ایران مسبوق به سابقه بوده است و گزمه ها ، از شب تا صبح در محله ها ی گشتند و امنیت مردم را تأمین می کردند. اکنون نیز پلیس شب ها گشت زنی می کند اما واقعیت امر این است که حضور شبانگاهی پلیس به طرز ملموسی کمرنگ است. شاید به همین علت باشد که بسیاری از اتفاقات ناگوار از جمله حمله به دو روحانی ، در شب اتفاق افتاده است. در این باره به نظر نمی رسد مشکل مدیریتی وجود داشته باشد و با توجه به ساختار پلیس در بخش بندی قسمت های مختلف شهرها و ایجاد کلانتری های متعدد در هر منطقه ، به راحتی می توان در همه محلات و کوچه ها و خیابان ها ، پلیس شب را مستقر کرد و گشت های بی وقفه شبانگاهی را سازمان داد. چنین کاری قطعاً به نیروها و بودجه ای بیشتر نیاز دارد که لازم است مجلس و دولت آن را تأمین کنند تا مردم ، وقتی شب خودروی خود را در کوچه ای پارک می کنند ، نگران این نباشند که وقتی صبح بیدار می شوند، باتری یا ضبط ماشین و ای بسا خود ماشین شان ، به سرقت رفته باشد. 5 - نهایتاً این که همه تقصیرها را نباید متوجه پلیس دانست. وقوع جرم ، آخرین حلقه یک زنجیره معیوب است. به عنوان مثال ، بیکاری و فقر ، موتور مولد جرائم اقتصادی اند ؛ در یک سیستم ناکارآمد اقتصادی نمی توان انتظار داشت جرائمی مانند دزدی و سرقت مسلحانه از بانک ها و کیف قاپی صورت نگیرد ؛ نمی توان انتطار داشت پلیسی که برای یک جامعه متعارف طراحی و تعریف شده ، بتواند عهده دار کم کاری های دیگر بخش های جامعه شود و با بگیر و ببند ، جامعه ای ایمن بسازد. یا در جامعه ای که میلیون ها جوان دارد و ازدواج به یکی از دشوارترین امور تبدیل شده ، نمی توان انتظار داشت هیچ رابطه نامشروعی شکل نگیرد و تعرض و تجاوزی در کار نباشد. یا وقتی فاصله طبقاتی به حدی زیاد باشد که عقده های عمیق شکل بگیرد و یا هنگامی که انواع فشارهای موجود در جامعه ، یک سوم مردم کشور را دچار آسیب های روانی کند ، نمی توان گفت که یک تصادف ساده رانندگی حتماً به درگیری و زد و خورد و حتی قتل ختم نمی شود. مشکل اساسی تر از برخورد یا عدم برخورد پلیس با تبهکاران است و اشتباه بزرگ این است که در این زنجیره ، فقط به آخرین حلقه آن پرداخته شود .
دیدگاه تان را بنویسید