بيا اي سر به ويران با من ويران نشين سر كن
بيا اي سر به ويران با من ويران نشين سر كن بزرگي كن شبي را سر در اين بيت محقر كن ستاره هر چه باشد مي فزايد جلوه ي مه را بتاب اي ماه و دامان من امشب پر ز اختر كن اگرغنچه بخندد، باز گردد، گل شود، غم نيست نظر اي باغبان بر غنچه ي نشكفته پرپر كن اگر چه پاي تو بر ديده ي گل ها بود، اما بيا ويرانه يي را هم به بوي خود معطر كن زبان را نيست نيرويي كه گويم، عمه ممنونم تو بگشا لعل لب، از او تشكر جاي دختر كن نه جاي تو، نه جاي عمه، نه جاي من است اينجا مرا همره ببر زين جا و، همبازي اصغر كن
شاعر : حاج علی انسانی
دیدگاه تان را بنویسید