ماهیت قیام عاشورا از زبان شهید استاد مطهری/ اولین شهید بنیهاشم/ فضائل اخلاقی و روحی حضرت علی اکبر(ع)/ ماجرای مختار و پسر عمر سعد+مداحی حاج محمود کریمی و میثم مطیعی
روزی معاویه درجمعی نشسته بودو پرسیدچه کسی به خلافت برازنده تر است گفتند معاویه بن ابوسفیان. معاویه گفت:ای دغل بازان چاپلوس خودتان می دانید که دروغ می گویید بما اولی الناس بهذا الامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله (شایسته ترین فردبرای خلافت علی بن الحسین بن علی (علی اکبر)که جد اورسول الله است می باشد)در ادامه سخنش معاویه گفت:شجاعت بنی هاشم و سخاوت بنی امیه و خوش رویی قبیله ثقیف را دارد.
نوشتهاند تا اصحاب زنده بودند،تا يك نفرشان هم زنده بود، خود آنها اجازه ندادند يك نفر از اهل بيت پيغمبر، از خاندان امام حسين، از فرزندان، برادر زادگان، برادران،عموزادگان به ميدان برود. مىگفتند آقا اجازه بدهيد ما وظيفهمان را انجام بدهيم، وقتى ما كشته شديم خودتان مىدانيد. اهل بيت پيغمبر منتظر بودند كه نوبت آنها برسد.
آخرين فرد از اصحاب ابا عبد الله كه شهيد شد، يك مرتبه ولولهاى در ميان جوانان خاندان پيغمبر افتاد. همه از جا حركت كردند.ن وشتهاند:«فجعل يودع بعضهم بعضا» شروع كردند با يكديگر وداع كردن و خدا حافظى كردن، دستبه گردن يكديگر انداختن، صورت يكديگر را بوسيدن.
از جوانان اهل بيت پيغمبر اول كسى كه موفق شد از ابا عبد الله كسب اجازه كند، فرزند جوان و رشيدش على اكبر بود كه خود ابا عبد الله در بارهاش شهادت داده است كه از نظر اندام و شمايل، اخلاق، منطق و سخن گفتن، شبيهترين فرد به پيغمبر بوده است. سخن كه مىگفت گويى پيغمبر است كه سخن مىگويد.آ نقدر شبيه بود كه خود ابا عبد الله فرمود: خدايا خودت مىدانى كه وقتى ما مشتاق ديدار پيغمبر مىشديم،به اين جوان نگاه مىكرديم.
آيينه تمام نماى پيغمبر بود. اين جوان آمد خدمت پدر،گفت: پدر جان!ب ه من اجازه جهاد بده. در باره بسيارى از اصحاب،مخصوصا جوانان، روايتشده كه وقتى براى اجازه گرفتن نزد حضرت مىآمدند، حضرت به نحوى تعلل مىكرد (مثل داستان قاسم كه مكرر شنيدهايد) ولى وقتى كه على اكبر مىآيد و اجازه ميدان مىخواهد، حضرت فقط سرشان را پايين مىاندازند.جوان روانه ميدان شد.
نوشتهاند ابا عبد الله چشمهايش حالت نيم خفته به خود گرفته بود:«ثم نظر اليه نظر ائس» (1) به او نظر كرد مانند نظر شخص نااميدى كه به جوان خودش نگاه مىكند. نااميدانه نگاهى به جوانش كرد، چند قدمى هم پشت سر او رفت. اينجا بود كه گفت: خدايا! خودت گواه باش كه جوانى به جنگ اينها مىرود كه از همه مردم به پيغمبر تو شبيهتر است. جملهاى هم به عمر سعد گفت، فرياد زد به طورى كه عمر سعد فهميد:«يابن سعد قطع الله رحمك» (2) خدا نسل تو را قطع كند كه نسل مرا از اين فرزند قطع كردى. بعد از همين دعاى ابا عبد الله، دو سه سال بيشتر طول نكشيد كه مختار عمر سعد را كشت.
پسر عمر سعد براى شفاعت پدرش در مجلس مختار شركت كرده بود. سر عمر سعد را آوردند در مجلس مختار در حالى كه روى آن پارچهاى انداخته بودند،و گذاشتند جلوى مختار.حالا پسر او آمده براى شفاعت پدرش. يك وقت به پسر گفتند: آيا سرى را كه اينجاست مىشناسى؟ وقتى آن پارچه را برداشت، ديد سر پدرش است. بى اختيار از جا حركت كرد. مختار گفت:او را به پدرش ملحق كنيد.
اين طور بود كه على اكبر به ميدان رفت. مورخين اجماع دارند كه جناب على اكبر با شهامت و از جان گذشتگى بى نظيرى مبارزه كرد. بعد از آن كه مقدار زيادى مبارزه كرد، آمد خدمت پدر بزرگوارش-كه اين جزء معماى تاريخ است كه مقصود چه بوده و براى چه آمده است؟-گفت: پدر جان «العطش»! تشنگى دارد مرا مىكشد، سنگينى اين اسلحه مرا خيلى خسته كرده است، اگر جرعهاى آب به كام من برسد نيرو مىگيرم و باز حمله مىكنم. اين سخن جان ابا عبد الله را آتش مىزند، مىگويد: پسر جان! ببين دهان من از دهان تو خشكتر است، ولى من به تو وعده مىدهم كه از دست جدت پيغمبر آب خواهى نوشيد. اين جوان مىرود به ميدان و باز مبارزه مىكند.
مردى است به نام حميد بن مسلم كه به اصطلاح راوى حديث است، مثل يك خبرنگار در صحراى كربلا بوده است. البته در جنگ شركت نداشته ولى اغلب قضايا را او نقل كرده است. مىگويد: كنار مردى بودم.
وقتى على اكبر حمله مىكرد، همه از جلوى او فرار مىكردند. او ناراحت شد،خودش هم مرد شجاعى بود،گفت: قسم مىخورم اگر اين جوان از نزديك من عبور كند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم: تو چكار دارى، بگذار بالاخره او را خواهند كشت.گفت:خير.على اكبر كه آمد از نزديك او بگذرد، اين مرد او را غافلگير كرد و با نيزه محكمى آنچنان به على اكبر زد كه ديگر توان از او گرفته شد به طورى كه دستهايش را به گردن اسب انداخت،چون خودش نمىتوانست تعادل خود را حفظ كند.
در اينجا فرياد كشيد:«يا ابتاه!هذا جدى رسول الله» (3) پدر جان! الآن دارم جد خودم را به چشم دل مىبينم و شربت آب مىنوشم. اسب، جناب على اكبر را در ميان لشكر دشمن برد، اسبى كه در واقع ديگر اسب سوار نداشت. رفت در ميان مردم. اينجاست كه جمله عجيبى نوشتهاند:«فاحتمله الفرس الى عسكر الاعداء فقطعوه بسيوفهم اربا اربا» (4) .
و لا حول و لا قوة الا بالله
پىنوشتها:1 و 2) اللهوف،ص 47.
3) بحار الانوار،ج 45/ص 44.
4) مقتل الحسين مقرم،ص 324.
كتاب: مجموعه آثار ج 17 ص 345
نويسنده: شهيد مطهرى
روضه حضرت على اكبر(س)ما بچههايمان را دوست داريم.آيا حسين بن على عليه السلام بچه هاى خود را دوست نداشت؟!مسلما او بيشتر دوست داشت. ابراهيم خليل اين طور نبود كه كمتر از ما اسماعيلش را دوست داشته باشد،خيلى بيشتر دوست داشتبه اين دليل كه از ما انسانتر بود و اين عواطف،عواطف انسانى است.
او انسانتر از ما بود و قهرا عواطف انسانى او هم بيشتر بود.حسين بن على عليه السلام هم بيشتر از ما فرزندان خود را دوست مىداشت اما در عين حال او خدا را از همه كس و همه چيز بيشتر دوست مىداشت،در مقابل خداوند و در راه خدا هيچ كس را به حساب نمىآورد.
نوشتهاند ايامى كه ابا عبد الله عليه السلام به طرف كربلا مىآمد، همه خانوادهاش همراهش بودند. واقعا براى ما قابل تصور نيست. وقتى انسان مسافرتى مىرود و بچه كوچكى همراه دارد،يك مسؤوليت طبيعى در مقابل او احساس مىكند و دائما نگران است كه چطور مىشود؟
نوشتهاند همين طور كه حركت مىكردند،ابا عبد الله عليه السلام خوابشان گرفت و همان طور سواره سر روى قاشه اسب(به اصطلاح خراسانيها) [يا] قربوس زين گذاشت. طولى نكشيد كه سر را بلند كرد و فرمود:«انا لله و انا اليه راجعون» (1) .تا اين جمله را گفت و به اصطلاح كلمه «استرجاع» را به زبان آورد، همه به يكديگر گفتند اين جمله براى چه بود؟ آيا خبر تازهاى است؟ فرزند عزيزش، همان كسى كه ابا عبد الله عليه السلام او را بسيار دوست مىداشت و اين را اظهار مىكرد، و علاوه بر همه مشخصاتى كه فرزند را براى پدر محبوب مىكند،خصوصيتى باعث محبوبيت بيشتر او مىشد و آن شباهت كاملى بود كه به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله داشت-حال چقدر انسان ناراحت مىشود كه چنين فرزندى در معرض خطر قرار گيرد!-يعنى على اكبر جلو مىآيد و عرض مىكند:«يا ابتا لم استرجعت؟» چرا «انا لله و انا اليه راجعون» گفتى؟
فرمود:در عالم خواب صداى هاتفى به گوشم رسيد كه گفت:«القوم يسيرون و الموت تسير بهم»اين قافله دارد حركت مىكند ولى مرگ است كه اين قافله را حركت مىدهد. اين طور از صداى هاتف فهميدم كه سرنوشت ما مرگ است، ما داريم به سوى سرنوشت قطعى مرگ مىرويم. [على اكبر سخنى مىگويد] درست نظير همان حرفى كه اسماعيل عليه السلام به ابراهيم عليه السلام مىگويد (2) .
گفت: پدرجان! «اولسنا على الحق؟» مگر نه اين است كه ما بر حقيم؟ چرا فرزند عزيزم. وقتى مطلب از اين قرار است، ما به سوى هر سرنوشتى كه مىرويم برويم، به سوى سرنوشت مرگ يا حيات تفاوتى نمىكند. اساس اين است كه ما روى جاده حق قدم مىزنيم يا نمىزنيم. ابا عبد الله عليه السلام به وجد آمد، مسرور شد و شكفت. اين امر را انسان از اين دعايش مىفهمد كه فرمود: من قادر نيستم پاداشى را كه شايسته پسرى چون تو باشد بدهم. از خدا مىخواهم: خدايا! تو آن پاداشى را كه شايسته اين فرزند ستبه جاى من بده(جزاك الله عنى خير الجزاء).
به چنين فرزندى،چقدر پدر مىخواهد در موقع مناسبى خدمتى بكند،پاداشى بدهد؟حالا در نظر بياوريد بعد از ظهر عاشوراست. همين جوان در جلوى همين پدر به ميدان رفته است و شهامتها و شجاعتها كرده است، مردها افكنده است، ضربتها زده و ضربتها خورده است.
در حالى كه دهانش خشك و زبانش مثل چوب خشك شده است، از ميدان بر مىگردد. در چنين شرايطى-و من نمىدانم،شايد آن جملهاى كه آن روز پدر به او گفت يادش بود - مىآيد از پدر تمنايى مىكند: «يا ابه!العطش قد قتلنى و ثقل الحديد اجهدنى فهل الى شربة من الماء سبيل؟» پدرجان! عطش و تشنگى دارد مرا مىكشد،سنگينى اين اسلحه مرا سخت به زحمت انداخته است، آيا ممكن است شربت آبى به حلق من برسد تا نيرو بگيرم و برگردم و جهاد كنم؟ جوابى كه حسين عليه السلام به چنين فرزند رشيدى مىدهد اين است: فرزند عزيزم! اميدوارم هر چه!227 زودتر به فيض شهادت نايل شوى و از دست جدت سيراب گردى.
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
پىنوشتها:1) بقره/156.
2) وقتى ابراهيم عليه السلام به اسماعيل عليه السلام مىگويد:فرزندم!مكرر در عالم رؤيا مىبينم و اين طور مىفهمم كه ديگر رؤياى عادى نيستبلكه يك وحى است و من از طرف خدا مامورم سر تو را ببرم(ابراهيم به فلسفه اين مطلب آگاه نيست ولى يقين كرده است كه امر خداست)،اين فرزند چه مىگويد؟آيا مثلا گفت:بابا!خواب است،اگر خواب مردن كسى را ببينيد عمرش زياد مىشود،ان شاء الله عمر من زياد مىشود؟نه،گفت: يا ابت افعل ما تؤمر ستجدنى ان شاء الله من الصابرين (صافات/102)پدر!همينكه اين مطلب از ناحيه خدا رسيده و وحى و امر خداست كافى است، ديگر سؤال ندارد.
وقتى ابراهيم مىخواهد سر اسماعيل را ببرد،به او وحى مىشود. فلما اسلما و تله للجبين.و ناديناه ان يا ابراهيم.قد صدقت الرؤيا (صافات/103-105)ابراهيم!ما نمىخواستيم كه سر فرزندت را ببرى.
هدف ما آن نبود.در آن كار فايدهاى نبود.هدف اين بود كه معلوم شود شما پدر و پسر در مقابل امر خدا چقدر تسليم هستيد،تا كجا حاضريد امر خدا را اطاعت كنيد.اين تسليم و اطاعت را هر دو نشان داديد:پدر تا سر حد قربانى دادن،و پسر تا سر حد قربانى شدن.ما بيشتر از اين نمىخواستيم.سر فرزندت را نبر.
كتاب: مجموعه آثار ج 17 ص 225
نويسنده: شهيد مطهرى
فضایل حضرت علی اکبر(ع)بعضی افرادبرروی بیوگرافی شخصیتها بسیار مانور می دهند. مابه این مسائل چندان اهمیت نمی دهیم. مثلا در مورد امام سجاد(ع) می گویند زن ایشان ایرانی بوده؛ اما اولا اختلاف روایت است. شهید مطهری این مسئله راتایید نمی کنند و دکتر جعفر شهیدی درکتاب زندگانی امام سجاد(ع) دلایلی بررداین مسئله راآورده است.
درموردزندگانی حضرت علی اکبر(ع) نیزاختلاف است مثلا سن ایشان را برخی زیر20سال وبرخی 25 یا 27 یا 29 سال نوشته اند و برخی گفته اند نام مادر ایشان آمنه است وبرخی گفته اند شهربانو و برخی گفته اند لیلا است.
مهم فضایل اخلاقی و روحی ایشان است
شمایل حضرت علی اکبر :
ایشان چهره ای نورانی وپیشانی پهن داشتند که موهای ایشان ازروی نرمه ای گوش بیشتر نبوده این خصوصیات ظاهری ایشان است که خصوصیات ظاهری برای ما نسبت به خصوصیات اخلاقی ازدرجه اهمیت کمتری برخورداراست
فضایل حضرت علی اکبر(ع) :
نمود حضرت علی اکبر(ع) و حضرت اباالفضل(ع) درصحنه ی کربلاست مورخین نقل کرده اند زمانی که لشکر عمر سعد چهره ی بابرکت حضرت را دیدند گفتند (فتبارک الله احسن الخالقین) این قدر حضرت علی اکبر شبیه پیامبر(ص) بودند که لشکر عم رسعد گمان کردند پیامبر(ص) است که حضرت علی اکبر(ع) فرمود: اناعلی بن الحسین بن علی(ع) وبعد بحث ولایت و توحید را عنوان کرد و فضایل امام حسین(ع) را توصیف فرمود فضایل حضرت علی اکبر(ع) به قدری بودکه در زیارت عاشورا به ایشان سلام داده شده السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین لفظ علی بن الحسین اشاره به وجود با برکت حضرت علی اکبر(ع) دارد و قبرحضرت نیز پایین قبر امام حسین(ع) است. برای روشن فضایل حضرت به معرفی جعفر کذاب می پردازیم جعفر کذاب فرزند امام هادی(ع) بود که به دروغ ادعای نبوت کرد وخو درا به جای امام زمان(عج) معرفی کرد پس می رساند که درست است که پدر جعفر معصوم بود امام جعفر کذاب شد و ادعای امامت کردپس اگر بگوییم فضایل حضرت علی اکبر(ع) فقط به خاطراین بوده که فرزند امام حسین(ع) بوده درست نیست لذا حضرت علی اکبر(ع) خودشان خودسازی داشته اندوشرایط مساعد بوده و لقمه حلال خورده اند ولی مهم اختیار انسان است حضرت به اختیار خود اینگونه شده بودند و به همین دلیل امام حسین در وصف ایشان فرمودند:
« اللهم اشهدعلی هولاءالقوم فقدبرزعلیهم غلام اشبه الناس خلقاوخلقاومنطقابرسولک » خدایا شاهد باش بر این قوم به سوی آنها آشکار می شود پسری که شبیه ترین فرد از نظر ظاهر واخلاق وگفتار به پیامبر(ص) است.
در نظر بگیریم که خلقت پیامبرهیچ نقصی نداشته و حضرت علی اکبر(ع) شبیه ترین فردبه پیامبر(ص) بوده پیغمبری که قرآن درمورداخلاق ایشان فرموده:
انک لعلی خلق عظیم حضرت علی اکبر(ع) ازنظراخلاق هم شبیه ترین فردبه پیامبر(ص) بوده است ازنظرمنطق هم شبیه ترین فردبه پیامبر(ص) بوده گفتار پیامبر به فرموده ی قرآن از روی هوای نفس نبوده امام حسین در وصف علی اکبرفرمود: علی اکبر شبیه ترین فرد از نظر گفتار به پیامبراست یعنی ما ینطق علی الهوی (بدون هوای نفس) است و در ادامه فرمود:وکنا اذا شفقنا الی بنیک نظرنا الی وجهه خدا این پسر را با این ویژگی به میدان می فرستم هرگاه دلمان برای پیامبرتنگ می شدبه جمال اونگاه می کردیم.
علی رغم اینکه برامام حسین(ع)بسیار سخت گذشت امام حتی یک کلمه نمی گوید که عدم رضایت بر خداوند را برساند طبق آیه قرآن معصوم هم احساس دارد چرا که می فرماید:
انابشر مثلکم یوحی الی پیامبرفرمودمن هم بشری مثل شما هستم پس امام حسین(ع) نیز احساس داردولی چون می داند رضای خدادراین بوده ناراضی نیست.
حضرت علی اکبر(ع) اولین شهید بنی هاشم درصحنه ی کربلا بود. حضرت علی اکبر(ع)چنان مقام ویژه ای نزد امام حسین (ع) داشت که هیچ گاه نفرین نکرده بود بعد از شهادت حضرت علی اکبر (ع) برلشکریان یزید نفرین کرد و فرمود:
قطع الله رحمک ونفرین کرد که خداعمرسعدرامقطوع النسل کند که مقطوع النسل هم شد از حضرت علی اکبر(ع)الگو بگیریم جوان باید گفتار و رفتار و اخلاقی شبیه حضرت علی اکبر(ع)داشته باشدحضرت علی اکبر(ع)ازنظرشجاعت بی نظیربودوشهادت راسعادت می دانست و از مرگ هراسی نداشت و امام حسین(ع)فرمود:لااری الموت الا سعاده والحیاه مع الظالمین الابرما(من مرگ راجزسعادت نمی بینم وحیاه باظالمین راجزذلت نمی بینم )
روزی معاویه درجمعی نشسته بودو پرسیدچه کسی به خلافت برازنده تراست گفتند معاویه بن ابوسفیان معاویه گفت:ای دغل بازان چاپلوس خودتان می دانید که دروغ می گویید بما اولی الناس بهذا الامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله (شایسته ترین فردبرای خلافت علی بن الحسین بن علی (علی اکبر)که جد اورسول الله است می باشد)در ادامه سخنش معاویه گفت:
و فیه شجاعه بنی هاشم و سخاه بنی امیه و... ثقیف (شجاعت بنی هاشم و سخاوت بنی امیه و خوش رویی قبیله ثقیف را دارد).
در وصف فضایل حضرت علی اکبر(ع)همین بس که دشمنان مدحش کردند چه رسد به دوستان.
مداحی محمود کریمی در رثاء حضرت علی اکبر(ع)-یل حیدر ای جانم
روضه حضرت علی اکبر - حاج حسن خلج
مداحی/میثم مطیعی
دیدگاه تان را بنویسید